روزنامه
آرمان - شكست طعم گسي دارد اما گاهي شروع يك اتفاق خوب است. گاهي
تمام تلاشمان را ميكنيم تا روي شكست را نبينيم اما هر لحظه فاصله مان با
او كمتر ميشود. هيچ كس از شكست خوشش نميآيد و همه تلاش ميكنند تا حد
ممكن از وقوع آن پيشگيري كنند. اما براي بعضيها اين تلاش، حالت افراطي به
خود ميگيرد بهطوري كه آنها را از حركت باز ميدارد. اين همان وقتي است كه
اصطلاحا شكست ترسناك ميشود. ترس از شكست چه نشانههايي دارد و چگونه
ميتوان با آن مقابله كرد؟
شكست
بخشي از زندگي است، از همان كودكي وقتي كه همه توان مان را به كار
ميگرفتيم تا قاشق را خودمان به دست بگيريم و تنهايي غذا بخوريم اما وسط
راه قاشق كج ميشد و غذا ميريخت، و شايد هم زودتر، طعم شكست را احساس
كرديم. خوبي آن دوران اين بود كه مزه شكست به تلخي اکنون نبود. خيلي راحت
از آن عبور ميكرديم و بلافاصله عزم مان را براي حل مشكل جزم ميكرديم. كم
كم كه بزرگتر شديم نظرمان راجع به شكست هم عوض شد. نميتوانم بگويم دقيقا
چه چيزي باعث اين تغيير شد چون تجربه هر كس فرق ميكند، اما هر چه بود
آنقدر قوي بود كه شكست را به يكي از ترسهاي بزرگ بعضي از ما تبديل كرد.
آيا واقعا شكست ترسناك است؟
شكست
ناخوشايند است چون احساساتي مانند نااميدي، خشم، ناكامي، ناراحتي،
پشيماني، گناه، گيجي و سردرگمي را به همراه دارد، اما ترسناك نيست. آن چه
كه ايجاد ترس ميكند، احساس شرمي است كه در پس ظاهر ترس از شكست پنهان شده
است. اگر دقت كرده باشيد، ديدهايد كساني كه از شكست ميترسند آدمهايي
هستند كه ميتوانند از پس مديريت هيجانها و احساسات همراه با شكست (يأس،
خشم و...) بر آيند، اين يعني آنها از خود شكست نميترسند آن چه كه آنها را
ميترساند، احساس شرم بعد از آن است. براي مثال وقتي ما كاري را درست انجام
نميدهيم و بابت آن سرزنش ميشويم احساس گناه يا پشيماني ميكنيم. وقتي
درباره خودمان و شخصيتمان سرزنش ميشويم، احساس بدي پيدا ميكنيم كه نامش
شرم است.
شرم
هسته روان ما، هويت ما، عزت نفس ما و احساس خوب ما از خودمان را مورد حمله
بيامان خود قرار ميدهد و آنقدر به آسيب زدن ادامه ميدهد كه فرد بهطور
ناخودآگاه ترجيح ميدهد با پيدا كردن راههايي براي اجتناب از شكستهاي
احتمالي بعدي از خودش محافظت كند. براي مثال فردي كه قرار است در مصاحبه
شغلي حاضر شود به جاي آماده كردن خود براي زمان مصاحبه، وقتش را صرف كارهاي
غير ضروري ميكند. چنین رفتاری به او اين امكان را ميدهد كه بعد از رد
شدن در مصاحبه بگويد «من وقت نداشتم تا خودم را به خوبي براي مصاحبه آماده
كنم» و به اين ترتيب از شرمگين شدن خود بعد از شكست پيشگيري میكند. با اين
اوصاف بايد گفت «ترس از شكست» يك اصطلاح غلط رايج است چون خود شكست عامل
ترس نيست، البته چون هنوز جايگزين مناسبي براي آن پيدا نشده است همچنان در
نوشتهها و سخنرانيها مورد استفاده قرار ميگيرد.
چه موقع شكست خطرناك است؟
خب
معمولش اين است كه بعد از هر شكستي آدم مدتي اعصابش خرد است و غمگين است
اما خيلي طول نميكشد كه متوجه ميشود اين راهش نيست، بلند ميشود و از نو
شروع ميكند. حال با هدفي نو يا با روشي نو. آن چه مهم است نفس انگيزه و
اقدام دوباره به كار است. اما وقتي پاي ترس از شكست وسط ميآيد، فرد به
راحتي نميتواند دوباره آستين بالا بزند. در نتيجه يا كاري را شروع نميكند
يا آن را تمام نميكند. انگار انگيزه او براي اجتناب از شكست، بر انگيزه
اش براي كسب موفقيت پيشي گرفته است.
اين
وضعيت باعث ميشود فرد به روشهاي مختلفي فرصت موفقيتهاي بعدي خود را
خراب كرده و تصويري را كه از خودش به عنوان يك آدم شكست خورده در ذهن ساخته
تاييد و تثبيت كند؛ و اين خطرناك است. شكست ناخوشايند است چون احساساتي
مانند نا اميدي، خشم، ناكامي، ناراحتي، پشيماني، گناه، گيجي و سردرگمي را
به همراه دارد، اما ترسناك نيست. آن چه كه ايجاد ترس ميكند، احساس شرمي
است كه در پس ظاهر ترس از شكست پنهان شده است.
آيا از شكست ميترسيد؟
اگر
مايليد بفهميد آيا از شكست ميترسيد يا خير ۱۰ جمله زير را با دقت بخوانيد
و شدت هريك از آنها را در خودتان ارزيابي كنيد. توجه داشته باشيد كه اولا
اين جملات براي تشخيص باليني و چسباندن يك اختلال يا بيماري به كسي تهيه
نشدهاند و دوما همه ما تا حدودي به وجود اين موارد در خودمان اذعان
ميكنيم. اگر بعد از خواندن اين جملات به خودتان پاسخ «خيلي» و «زياد» را
داديد بهتر است براي كسب اطلاعات بيشتر و بررسي بهتر موضوع، با يك مشاور
مجرب صحبت كنيد.
- شكست، من را از اين نگران ميكند كه ديگران راجع به من چه فكرهايي ميكنند.
- شكست، من را درباره تواناييام براي رسيدن به اهداف آيندهام نگران ميكند.
- شكست، من را از اين نگران ميكند كه نكند ديگران علاقه شان را نسبت به من از دست بدهند.
- شكست، من را درباره هوش و تواناييام نگران ميكند.
- شكست، من را از اين نگران ميكند كه نكند كساني را كه برايم مهم هستند نا اميد كنم.
- من مايلم قبل از اعلام شدن نتيجه هر كاري، جلو جلو به ديگران بگويم كه «موفق نميشوم» تا انتظارات آنها را از خودم كم كنم.
- وقتي در كاري شكست ميخورم، به سختي ميتوانم به راههاي ديگري كه براي موفقيت وجود دارند فكر كنم.
- من اغلب اوقات، در دقيقه نودِ انجام كارها سردرد، معده درد و یا دردهای ديگر ميگيرم و نميتوانم آن را انجام دهم.
- من
اغلب قبل ازاقدام به كار، مشغول چيزهايي ميشوم كه حواسم را پرت ميكنند و
فرصت آماده شدن را از من ميگيرند. وقتي بعدها به آن موقعيت فكر ميكنم
ميبينم آن مشغوليتها آنقدر هم كه در آن زمان به نظرم مهم ميآمدند ضروري
نبودند.
- من در انجام كارها خيلي «امروز و فردا ميكنم» و «وقت كم ميآورم».
چه بايد كرد؟
يك
نكته مهم در شناسايي ترس از شكست، توجه به ناخودآگاه بودن اين موضوع است.
به عبارت ديگر براي شناسايي آن در خود، بايد روان را مورد توجه عميق قرار
داده و در لايههاي زيرين آن پرسشهايي را از خود مطرح كرد. بعد از
شناسايي، ميتوان براي اصلاح اقدام كرد. از سه طريق:
- پذيرش
ترس. بهطور كلي پذيرش هر مسالهاي باعث ميشود كه آن مساله از سطح نا
خودآگاه خارج شده و خودآگاه شود. در نتيجه بهبود بخشيدن به آن هم ممكن
ميشود. در اينجا هم مهم است بپذيريم كه ما از شكست ميترسيم چون در ما
احساس شرم به وجود ميآورد.
- صحبت كردن با افراد قابل اعتماد.
صحبت كردن و جلب همدلي افراد قابل اعتماد كمك ميكند تا عزت نفسمان حفظ
شده و بار سنگين نگرانيهايي كه راجع به نظر ديگران داريم کم شود.
- تمركز
بر جنبههايي از كار كه تحت كنترل هستند. شكست به معناي از دست دادن كنترل
بر همه جنبههاي كار نيست. هميشه جنبههايي هستند كه همچنان تحت كنترل ما
باقي ميمانند. بعد از شناسايي كردن اين جنبهها ميتوانيم فكري هم به حال
جنبههايي كه تحت كنترل نيستند بكنيم. براي مثال ميتوانيم با استفاده از
توفان فكري، راههاي مختلفي را كه به ذهنمان ميرسد يادداشت كرده و بعد
عاقلانهترين آنها را انتخاب كنيم. سپس دست به اقدام بزنيم.