شرق - اینجا ایران است، سوم شهریور ١٣٢٠. شوروی و انگلیس و آمریکا از شمال، جنوب و غرب کشور، به بهانه مقابله با آلمان نازی به ایران یورش میبرند. جنگ جهانی دوم تبعات عجیبی برای ایران داشت. کشوری در میانه این آتش عالمگیر اعلام بی طرفی کرده بود.
تصمیم برای اشغال ایران از مردادماه سال ١٣٢٠ اتخاذ شده بود و برنامه آن در سوم شهریور اجرا شد. پس از آغاز جنگ جهانی دوم در شهریور سال ۱۳۱۸ ایران اعلام بیطرفی کرد؛ اما این بیطرفی قوام و دوام چندانی نیافت.
ایران مجبور شد به صورت تحمیلی به متفقین بپیوندد. متفقین حضور جاسوسان آلمانی در ایران را بهانهای برای اشغال خاک این سرزمین کردند؛ اگرچه بهانه متفقین برای حمله وجود عدهای آلمانی در ایران بود؛ اما به نظر میرسید علت اصلی، چیز دیگری بود.
وینستون چرچیل، نخستوزیر وقت انگلیس، در خاطرات خود درباره اشغال ایران مینویسد: «لزوم ارسال انواع و اقسام سازوبرگ و مهمات برای شوروی از یک طرف و اشکالات روزافزون راه اقیانوس منجمد شمالی و نقشههای استراتژیکی متفقین در آینده از طرف دیگر بیشازپیش ما را بر آن میداشت که برای استفاده کامل از ایران برای ارتباط با شوروی اقدام فوری معمول داریم. چاههای نفت ایران به منزله عامل مهمی در جنگ به شمار میرفت. عده کثیری از آلمانیها در تهران استقرار یافتهاند. وضعیت جبهه نظامی آلمان در ایران روزبهروز بهتر میشد؛ اما خوشبختانه در ماجرای شورش در عراق و اشغال سوریه از طرف انگلیس و فرانسه که اتفاقا در فاصله کمی صورت گرفت، نقشههای هیتلر در خاورمیانه با اشکالات بسیاری مواجه شد؛ بنابراین ما از موقعیت استفاده کرده و بر آن شدیم که به روسها دست اتحاد بدهیم و به اتفاق مبادرت به لشکرکشی به ایران کنیم. (جلد چهارم کتاب هفت یار اشغال ایران در ٢٣ قرن).
اینگونه بود که شوروی از شمال و شرق و انگلیس از جنوب حملات هوایی و زمینی خود علیه ایران را آغاز کردند. آنان برای رسیدن به تهران اقدام به اشغال شهرهای میانه راه کردند. لحظات اولیه حمله، یعنی درست در ساعت چهار بامداد سوم شهریور، اسمیرنف، سفیر کبیر شوروی و سر ریدر بولارد، وزیرمختار بریتانیا، در منزل رجبعلی منصور، نخستوزیر وقت حضور یافته و در یادداشتی حمله قوای خود را به کشور ابلاغ کردند.
سپهبد احمد امیراحمدی، فرماندار نظامی تهران، در شهریور ١٣٢٠ در خاطرات خود مینویسد: «اول شهریور ۱۳۲۰ که روس و انگلیس آخرین جواب یأس را شنیده و آماده برای حمله به ایران بودند، سفرای خود را به منزل علی منصور، نخستوزیر، فرستادند و گفتند چون کمک به روسیه برای ما جنبه حیاتی دارد، ناگزیریم که قشون به ایران بیاوریم و این کار را خواهیم کرد. منصور با عجله به دربار رفت و جریان را به شاه عرضه داشت.
رضاشاه روی غروری که داشت، به منصور متغیر شد که چرا پس از شنیدن این اولتیماتوم سفیر روس و انگلیس را از پنجره اتاقت به بیرون پرتاب نکردی؟ و قدری پرخاش کرد. منصور نیز بازگشت و عین این جریان را گفت و آتش اختلاف بیشتر شعلهور شد و طبعا نمایندگان روس و انگلیس ماوقع را به دولتهای خود گزارش دادند و چنان شد که روز سوم شهریور ۱۳۲۰ قشون انگلیس که در بصره و بغداد متمرکز بود، از سرحدات غربی و جنوب ایران سرازیر شد و قشون روس نیز از مرزهای آذربایجان و گیلان و خراسان وارد ایران شد و به پیمانها و عهودی که با ایران داشتند، پشتِپا زدند. بهانه روسها این بود که طبق فصل ششم از قرارداد ۱۹۲۱ که مینویسد اگر نیروی دولت ثالثی در خاک ایران مرزهای روسیه را تهدید کند، دولت شوروی حق دارد برای رفع آن خطر نیروی نظامی در ایران پیاده کند و به این بهانه خود را محق میدانسته برای رفع خطر آلمانیهایی که در ایران هستند، قوا پیاده کنند؛ درحالیکه این قرارداد چنین معنایی نداشت و این فصل ناظر به فعالیت روسهای سفید بود که در اوایل انقلاب روسیه احتمال میرفت که در کشورهای مجاور روسیه فعالیت کنند.
مضافا متن فرانسه و روسی و فارسی این فصل با هم اختلاف دارد و وجود یک عده مهندس و متخصص آلمانی را که در استخدام ایران بودند، نمیتوان به نیروی نظامیای که خاک روسیه را تهدید کند، تعبیر کرد؛ اما ادعای انگلیسیها مضحکتر از این بود و آنها میگفتند چون روسیه چنین حقی دارد که درباره تهدید خاک خود قشون در ایران پیاده کند، ما هم که متفق جنگی روسیه هستیم، چنین حقی داریم.
متأسفانه، این دو دولت قوی که مدعی بودند برای آزادی جهان از خطر فاشیسم جنگ میکنند، شبانه قشون مسلح به ایران وارد کردند و به شهرهای بیدفاع حمله کردند». بههرروی منصور به همراه جواد عامری، کفیل وزارت امور خارجه، به کاخ سعدآباد رفت و رضاشاه را مطلع کرد و سپس راهی مجلس شورای ملی شد و گزارش حمله نظامی روسیه و بریتانیا را به اطلاع نمایندگان مجلس رساند. شهرهای بیدفاع شمال و جنوب کشور در جریان حمله هماهنگ و مشترک روس و انگلیس، بمباران شدند و نیروی دریایی ایران در خلیج فارس و دریای خزر در چند ساعت مضمحل شد. دریادار بایندر، فرمانده نیروی دریایی، نیز در همان روز اول حمله شهید شد.
نیمهشب ناوهای جنگی انگلیس به ساحل خرمشهر نزدیک شده و با شلیک توپ به بندر حمله بردند و ناوهای ایران را سحرگاه از پای درآوردند. چند دقیقه بعد خبر بمباران هوایی از اهواز رسید. خبرهای دیگری از شمال، حمله به آذربایجان، نقاط مرزی و بمبارانهای هوایی رسید. نیروهای حکومت شوروی به طرزی وحشیانه سربازخانهها را هدف قرار داده و ترس و وحشت مردم را فرا گرفت. رضاشاه که اصلا انتظار چنین حملهای را از سوی متفقین نداشت، دستور داد سفرای روس و انگلیس به کاخ سلطنتی دعوت شوند.
سفرای هر دو کشور پیش از ظهر در کاخ شاه حضور یافتند؛ اما با جوابهای مبهم خود بیشازپیش شاه را نگران کردند. این اتفاق در میانه جنگ جهانی رخ داد و این حمله حاصل سومین تبانی ارتش سرخ شوروی و نیروهای بریتانیا بود که به زیان حاکمیت ملی و تمامیت ارضی ایران شکل میگرفت. قرن نوزدهم در پایان جنگهای طولانی روسیه با ایران، تبانی این کشور با بریتانیا علیه ناپلئون در اروپا، سبب حمایت بریتانیا از انعقاد پیمانهای گلستان و ترکمانچای و تحمیل آن بر ایران شد. اوایل قرن بیستم نیز پیمانهای ۱۹۰۷ و ۱۹۱۵ سبب تقسیم ایران به حوزه نفوذ دو کشور انگلیس و شوروی و زمینهساز حضور نظامی آنان در ایران شد.
سومینبار هم همین اتفاق بود که باعث شد ایران تاوان بسیاری پرداخت کند.
شکست ارتش در برابر متجاوزان در ماههای پیش از شهریور ١٣٢٠ متفقین چندبار از دولت ایران برای عبور مسالمتآمیز نیروهایشان درخواست اجازه کرده بودند اما این درخواست از طرف رضاشاه رد میشد. در ستاد ارتش، سپهبد رزمآرا مدتی پیش از حمله متفقین، آمادگینداشتن ارتش برای دفاع از مرزها را به سرلشکر ضرغامی فرمانده ارتش گزارش کرده و پیشنهاد داده بود به دلیل نداشتن توانایی مقابله با شوروی، از راههای سیاسی برای رفع خطر اقدام شود. گزارش توسط ضرغامی به شاه ارائه میشود اما او خشمگین شده و ولیعهد را برای تحقیق بیشتر به جلسه بعد ستاد کل میفرستد. رزمآرا کمبود نفرات و امکانات بهویژه امکانات ترابری موتوری را دلیل اصلینداشتن توان مقابله با شوروی بیان میکند. رضاشاه مدتی بعد دستور تشکیل لشکرهای جدید را صادر میکند اما از صدور فرمان آمادگی برای دفاع خودداری میکند.
لشکرهای ارتش بدون افزایش نفرات و امکانات به تعداد مورد نظر رضاشاه افزایش مییابند و درواقع برخی لشکرها به چند لشکر تقسیم میشوند. رضاشاه امکان حمله متفقین را بسیار کم میدانست بههمیندلیل ارتش ایران هیچگونه آمادگی برای مقابله با حمله متفقین نداشت. دریافت خبرهای مربوط به متلاشیشدن لشکرهای تبریز، رضاییه، گیلان، اردبیل، مشهد و کرمانشاه سبب شد تا رضاشاه لشکرهای دو پادگان مرکزی را در اطراف تهران به حالت دفاعی مستقر کند. در همین روز رضاشاه در تلگرافی به روزولت، رئیسجمهوری وقت آمریکا از او خواست مانع پیشروی انگلیس و روسیه در داخل ایران شود، اما دولت آمریکا با صراحت این درخواست را رد و تأکید کرد که ایالات متحده، هدف بریتانیا را هدف خود میشمارد. غروب سوم شهریور، رضاشاه که متعاقب دریافت پاسخ دولت آمریکا، امیدی به توقف حملات بریتانیا و روسیه نداشت و از جبهههای جنگ دوم جهانی نیز اخبار مسرتبخش دریافت نمیکرد، سربازان احتیاط چهار دوره شامل متولدین ۱۲۹۴ تا ۱۲۹۷ را به خدمت فراخواند. او در شامگاه همان روز، خبرهای مربوط به پیشروی قوای روس و انگلیس را به سوی تهران دریافت کرد.
کنارهگیری رضاشاه از سلطنت پنجم شهریور رجبعلی منصور در جلسه فوقالعاده هیأت دولت که در حضور رضاشاه تشکیل شده بود، ناامیدانه از مقام رئیسالوزرایی استعفا داد و رضاشاه، مجید آهی وزیر دادگستری را مأمور تشکیل کابینه کرد، اما او هم از پذیرفتن این سمت امتناع کرد و بهناچار مسئولیت نخستوزیری کشور به محمدعلی فروغی واگذار شد. فروغی در منزل خود با سفیران بریتانیا و روسیه درباره ترک مخاصمه و توقف جنگ مذاکره کرد. در همین نشست فروغی از نیت انگلیسها برای برکناری و تبعید رضاشاه باخبر شد. در نتیجه رضاشاه، همه اعضای خانوادهاش را بهاستثنای ولیعهد روانه اصفهان کرد و خود نیز تصمیم به استعفا را به اطلاع فروغی و اعضای کابینهاش رساند. (کتاب زندگی سیاسی محمدعلی فروغی). ٢٥ شهریور ١٣٢٠ که رضاشاه، سه هفته پس از اشغال ایران توسط متفقین، تبعید شد، روز پایان حیات سیاسی او و آغاز حیات سیاسی فرزندش محمدرضا پهلوی است. استعفا و تبعید رضاشاه پس از آن صورت گرفت که دولتهای روسیه و انگلستان به دلیل مناسبات روبهگسترش رضاخان با آلمان هیتلری، سه بار به او هشدار دادند. در آن زمان اخبار و گزارشهای دریافتی از جبهههای جنگ دوم جهانی حاکی از پیشرفت روزافزون آلمان و شکستها و عقبنشینیهای متفقین بود.
حسین فردوست در خاطرات خود مینویسد:
«... در اوج قدرت نازیها در آلمان به دستور رضاخان یک کابینه جوان به نخستوزیری متین دفتری روی کار آمد. وظیفه این کابینه نزدیکشدن به آلمان بود. عملا نیز روابط تجاری و صنعتی بین ایران و آلمان توسعه یافت. با پیشرفت آلمانها در جنگ و نزدیکشدن آنها به کوههای قفقاز رضاخان هم به انگلیسیها ناسزا میگفت اما با شروع شکست آلمان رضاخان دستپاچه شد و منصورالملک را که از مهرههای انگلیس به شمار میرفت نخستوزیر کرد...».
از دید رضاشاه اعلام بیطرفی، موضعی مناسب در برابر دو جبههای بود که یکی به عقیده او در حال سقوط بود، اما در پشت مرزهای ایران کمین کرده بود و دیگری در حال پیروزی بود اما با مرزهای ایران فاصله داشت. در چنین شرایطی رضاخان بنا داشت در برابر تهدیدات روسیه و انگلیس به سیاست وقتکشی روی آورد. او بهویژه تهدیدات روسها را در وضعیتی که اوکراین به اشغال نظامیان هیتلر درآمده و آلمانیها به سوی مسکو در حرکت بودند، جدی نگرفته بود. بههرروی پس از اشغال ایران، بریتانیا پیامی به این مضمون به رضاشاه ارسال کرد: «ممکن است اعلیحضرت لطفا از سلطنت کنارهگیری کرده و تخت را به پسر ارشد و ولیعهد واگذار نمایند؟ ما نسبت به ولیعهد نظر مساعدی داریم و از سلطنتش حمایت خواهیم کرد. مبادا اعلیحضرت تصور کنند که راهحل دیگری وجود دارد». رضاشاه سپس تحت نظر نیروهای بریتانیایی از بندرعباس با کشتی از ایران خارج شد. ابتدا او را به سمت هند بردند. بعد به جزیره موریس منتقل شد و بالاخره در آفریقای جنوبی در شهر ژوهانسبورگ تحت نظر قرار گرفت.
تصویب پیمان سهجانبه در مجلس سیزدهم شورای ملی
دو هفته از اشغال ایران به وسیله متفقین در جنگ جهانی دوم نگذشته بود که عملکرد شوروی، مانند بمباران حومه تهران و مشهد به وسیله نیروهای هوایی شوروی، استقرار ارتش سرخ در قزوین، خلع سلاح نیروهای پلیس و ژاندارمری در شهرهای مختلف کشور، مصادره کامیونهای ایرانی از سوی نظامیان ارتش سرخ و اسیرشدن تعدادی از افسران ایرانی به دست شورویها، بر نگرانیهای ایرانیها و انگیسیها افزود و آنها را به واکنش واداشت. انگلیسیها دریافتند که اشغال ایران به نحوی که انجام شده ممکن است روسها را به طمع اندازد تا پس از جنگ جهانی دوم ایران را ترک نکنند. این نگرانیها ابتدا با فعالشدن دیپلماسی آمریکا در ایران کاهش یافت چراکه آمریکا نگرانی خود را از دسیسههای شوروی در مناطق اشغالی و تبلیغات ضدحکومتی و حرکات تجزیهطلبانه به شوروی اعلام کرد. (کتاب روابط خارجی ایران صفحه ١٠٤).
چرچیل پس از ارسال تلگرافی به استالین و با اعلام دلایلی همچون جلوگیری از اغتشاشات روزافزون داخلی که راه تأمین احتیاجات شوروی را به خطر خواهد انداخت، به ایران پیشنهاد کرد که یک پیمان اتحاد سهجانبه با روسیه و انگلیس منعقد کند تا اشغال خاک این کشور به صورت اقامت دوستانه قوای متفقین در دوران جنگ درآید. (کتاب روابط خارجی ایران صفحه ٤٦٥). پیشنویس قرارداد سهجانبه از سوی ایران، انگلیس و شوروی تهیه و در دوم دی ١٣٢٠ تقدیم مجلس سیزدهم شد. مجلس در مرحله اول اصلاحاتی را پیشنهاد داد که در قرارداد منظور شود. دولت انگلیس اما با این اصلاحات مخالفت کرد.
محمدعلی فروغی، نخستوزیر وقت، روز پنج بهمن در جلسه هفدهم مجلس شورای ملی برای دفاع از پیمان در مجلس گفت: «طرح پیشنهادی حدود سهماه با متفقین مورد بحث قرار گرفته و بهنفع ایران است» و مخالفان قرارداد را به بیاطلاعی از واقعیت موجود در نظام بینالمللی متهم میکند. فروغی نفع متفقین در ایران را وجود راه تدارکاتی برای رساندن محصولات نظامی به شوروی قلمداد میکرد و معتقد بود با امضای پیمان، متفقین باید استقلال سیاسی و تمامیت ارضی ایران را به رسمیت بشناسد و موقعیت نیروهایی را که هماکنون در خاک ایران هستند، دگرگون میسازد بهطوریکه بهعنوان نیروهای اشغالگر نمیتوانند برای مدت مدیدی در خاک ایران بمانند. (کتاب تاریخ تحولات سیاسی اجتماعی ایران صفحه ٣٧٢). سرانجام لایحه اتحاد در تاریخ هشت بهمن ماه ١٣٢٠ در ٩ فصل و سه ضمیمه پس از یک ماه بحث و گفتوگو با ٨٠ رأی از ٩٣ رأی نمایندگان مجلس به تصویب رسید. این پیمان یک روز بعد در کاخ وزارت امور خارجه به امضای آندریویچ اسمیرنف، سفیر شوروی، سر ریدربولارد، وزیرمختار انگلیس و علی سهیلی، وزیر امور خارجه ایران، رسید.
مفاد پیمان اتحاد سهگانه
در پیمان منعقدشده بین سه کشور، طرفین تعهداتی را پذیرفتند. دولت ایران در فصل سوم قرارداد متعهد میشود که با تمام امکانات و وسایلی که در اختیار دارد، با متفقین در جهت دفاع از قلمرو خود همکاری کند، هرچند این همکاری محدود به حفظ امنیت داخلی است و نیروهای نظامی ایران مجاز به شرکت در هیچ جنگ یا عملیات نظامی علیه نیرو یا نیروهای خارجی نخواهند بود. حق استفاده نامحدود متفقین را در حفاظت، حراست و کنترل تمام خطوط و وسایل ارتباطی برای عبور قشون و تدارکات بپذیرد، تمام راههای شوسه، راهآهن، فرودگاهها، بنادر، لولهها و تأسیسات نفتی و تلگراف و بیسیم و روزنامهها مشمول این ماده میشوند.
هر نوع مساعدتی که برای نگهداری نیروهای متفق و بهبود خطوط ارتباطی لازم باشد، انجام دهد و تسهیلات لازم را در اختیار آنها قرار دهد. شاه ایران در فصل ششم تعهد میدهد در روابط خود با کشورهای دیگر روشی اختیار نکند که با مفاد این پیمان منافات داشته باشد و ایران بههیچوجه حق انعقاد پیمانی را که با مقررات این پیمان منافات داشته باشد ندارد. از سویی دیگر اتحاد جماهیر شوروی و انگلستان در دو فصل اول و سوم منفردا و مشترکا تعهد میکنند حاکمیت و استقلال سیاسی ایران را محترم بشمارند و با تمام وسایلی که در اختیار دارند، از ایران در قبال هر تجاوزی از جانب آلمان یا هر دولت دیگری دفاع کنند. در فصل ششم دُول متفق متعهد میشوند در روابط خود با کشورهای دیگر، روشی را اتخاذ نکنند که با قرارداد سهجانبه منافات داشته باشد. قدرتهای متفق همچنین، طبق ماده پنج قرارداد متعهد میشوند که پس از خاتمه جنگ بین متفقین و کشورهای محور، حداکثر تا شش ماه نیروهای خود را از ایران خارج کنند و چنانچه پیمان صلحی بین آنها بسته شد، بلافاصله نیروهای خود را بیرون بکشند و سرانجام در فصل هفتم متعهد میشوند که مشترکا تمامی مساعی خود را به کار ببرند تا وضعیت اقتصادی و فقر ناشی از اشغال نظامی را برطرف کنند.
روسها نمیروند
اشغال ایران محدود به قوای بریتانیا و روسیه نبود. پس از ورود آمریکا به جنگ، عدهای از نظامیان آن کشور نیز وارد ایران شدند، اما استقلال و تمامیت ارضی ایران، نخست با امضای یک پیمان سهجانبه بین ایران، انگلیس و شوروی در بهمن ۱۳۲۰ و سپس با صدور اعلامیهای که در پایان کنفرانس سران متفقین؛ روزولت، چرچیل و استالین در تهران منتشر شد، بهظاهر تضمین شد. در پایان این کنفرانس که آبانماه در تهران تشکیل شد، طرفین تعهد کردند نیروهای نظامی خود را در شش ماه از ایران خارج کنند.
دولت شوروی قبل از خاتمه جنگ درصدد بهدستآوردن امتیاز استخراج نفت در دریای شمال برآمد، اما چون با تصویب قانون منع اعطای امتیاز نفت به خارجیان در مجلس شورای ملی، از دریافت این امتیاز محروم شد، بنای مخالفت و ناسازگاری با دولت ایران را گذاشت و پس از خاتمه جنگ مقدمات شورش مسلحانه را در آذربایجان فراهم کرد.
نیروهای شوروی از حرکت واحدهای اعزامی ارتش برای سرکوبی این شورش جلوگیری کرده و موجبات تسلط حزب دموکرات بر آذربایجان و سپس کردستان را فراهم کردند. چند ماه بعد نیروهای شوروی از تخلیه ایران در موعد مقرر خودداری کردند، اما پس از شکایت ایران به شورای امنیت و مسافرت قوامالسلطنه، نخستوزیر وقت، به مسکو که به امضای موافقتنامهای درباره تشکیل شرکت مختلط نفت ایران و شوروی منجر شد، در اردیبهشت سال ۱۳۲۵ نیروهای خود را از ایران خارج کردند.