۲۰ آبان ۱۴۰۳
به روز شده در: ۲۰ آبان ۱۴۰۳ - ۱۱:۳۸
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۴۸۹۱۹۶
تاریخ انتشار: ۱۴:۰۰ - ۰۳-۰۶-۱۳۹۵
کد ۴۸۹۱۹۶
انتشار: ۱۴:۰۰ - ۰۳-۰۶-۱۳۹۵

دو اثراز ادبیات آلمان/شاهكاری از قرن نوزدهم

شرق - «برابر خانه‌ای اربابی كه از دیرباز- از دوران امیر شاه‌گزین، گئورگ ویلهلم- مسكن خانواده‌‌ی بریست در هومن-كرمن بوده است، بر خاموشی نیمروز خیابان دورف نور درخشان خورشید می‌تابید؛ و این در‌حالی بود كه جناح جانبی مشرف بر پارك و باغ كه با نمای ساختمان زاویه‌ قائمه ساخته بود، ابتدا بر باریكه مفروش با موزائیك‌های چهارگوش سپید و سبز سایه‌ای پهناور می‌گسترد و سپس بر باغچه‌ مدوری بزرگ با ساعتی آفتابی در میانه و محاط در درختچه‌های ریواس و اختر هندی. پنجاه-‌شصت گام آن‌سوتر، درست محاذی با جناح جانبی، دیوار حیاط كلیسا قرار داشت كه - البته به‌جز در سپید رنگ‌خورده آهنی‌اش- پوشیده از عشقه‌های كوچك‌برگ بود كه پس پشت‌اش برج توفالی هومن-كرمن با بادنمای درخشنده‌اش- آخر به‌تازگی با آب طلا زرفام شده بود- سر بر سپهر می‌سایید...»

«افی ‌بریستِ» تئودور فونتانه با این جملات شروع می‌شود؛ رمانی كه كامران جمالی آن را به فارسی برگردانده و این روزها نشر نیلوفر منتشرش كرده است. «افی بریست» از رمان‌های شاخص قرن نوزدهم است و درون‌مایه‌ای شبیه به سه شاهكار دیگر این قرن دارد. آن سه رمان عبارتند از: «مادام بواری» گوستاو فلوبر، «آناكارنینا»ی لئو تالستوی و «نانا»ی امیل زولا.

دراین‌بین «افی ‌‌بریستِ» تئودور فونتانه نیز چنان اهمیتی دارد كه به نوشته مترجم رمان، در صد سال اخیر هرگاه در اروپا هریك از این رمان‌ها را مورد سنجش قرار داده‌اند به سه رمان دیگر نیز پرداخته‌اند. «افی ‌بریست» از اكتبر ١٨٩٤ تا مارس سال بعد به شكل پاورقی در یك ماهنامه به چاپ رسید و در ١٨٩٥ نیز در قالب كتاب منتشر شد.

«افی ‌بریست» رمانی است كه نه‌فقط در ادبیات آلمانی‌زبان بلكه در ادبیات جهانی جایگاهی ویژه دارد و تاثیر آن را خاصه در ادبیات آلمانی‌زبان بعد از خودش می‌توان دید. این رمان موضوع بسیاری از پژوهش‌های دانشگاهی در آلمان بوده است و حتی در آن‌جا به آموزش‌های مدرسه نیز راه یافته است. شهرت اصلی تئودور فونتانه مدیون «افی ‌بریست» است و این اثر او چنان مورد استقبال قرار گرفت كه در همان سال انتشارش تجدیدچاپ شد. براساس این رمان تاكنون چندین فیلم سینمایی ساخته‌اند كه برخی از آنها جزو آثار مشهور سینمایی به‌شمار می‌روند.

كامران جمالی در یادداشت ابتدایی كتاب، سبك فونتانه را «رئالیسم ادبی طنزآمیز» دانسته و درباره تاثیر او بر نویسندگان آلمانی و خاصه توماس مان نوشته: «توماس مان كه از ادامه‌دهندگان راه فونتانه در داستان‌نویسی بود درباره افی ‌بریست نوشته است، در سخت‌گیرانه‌ترین شیوه گزینش رمان، اگر به یك دوجین اثر بسنده كنیم، به ده یا شش رمان، افی ‌بریست را نباید از چشم دور داریم. و در نامه‌ای كه در ١٩٤٢ نوشته است می‌گوید، رمان فونتانه را یك‌بار دیگر با لذتی وصف‌ناشدنی خوانده است و خواندن شاهكار تئودور فونتانه، افی ‌بریست را به دیگران توصیه می‌كند». فونتانه در سال‌های جوانی‌اش به روزنامه‌نگاری هم مشغول بود و مقالاتی نیز در نقد تئاتر می‌نوشت كه تاثیر زیادی در فضای هنری آن سال‌ها داشته است.

ماموریت پوچ

«پایان یك ماموریت»، داستانی است از هاینریش بل كه ماجرای نوشته‌شدنش حكایتی جالب دارد. «پایان یك ماموریت» را حسن نقره‌چی ترجمه كرده و نشر نیلوفر این‌روزها آن را به چاپ رسانده است. هاینریش بل در این داستان، روایتی از یك درودگر هنرمند به دست داده كه با مشكلات مالیاتی روبرو است و وقتی پسرش به سربازی اعزام می‌شود مشكلات او بیشتر هم می‌شود. او به همراه پسرش یك خودروی نظامی را بعد از پایان یك ماموریت آتش می‌زنند و كارشان به دادگاه می‌كشد. هاینریش بل جریان دادگاه این دو را كه یك‌روز تمام طول می‌كشد روایت كرده است. بل در یادداشتی به سال ١٩٦٧ درباره حكایت نوشته‌شدن «پایان یك ماموریت» نوشته: «تابستان سال گذشته كمی پیش از سفر دورودرازی كه در پیش داشتیم، دوستان را برای خداحافظی به قهوه دعوت كرده بودیم. از هر دری سخن گفته شد و یكی از این حكایت‌ها از ذهن من بیرون نمی‌رفت: دوستی هنگام بازدید از یكی از یگان‌های ارتش آلمان توسط سربازی به‌گونه‌ای كه خلاف مقررات حفظ اسرار نظامی بود، از یك راز نظامی آگاه می‌شود.

این سرباز راننده ماهری بوده است و با خودروهای نو به ماموریتی فرستاده می‌شد كه در آن تنها باید خودرو را آن‌قدر بدواند تا عقربه كیلومترشمارش رقمی را كه در آن خودرو باید بازدید فنی شود، نشان دهد. پوچی این ماموریت‌ها به نظر می‌رسید كه سرباز را افسرده كرده باشد. سه ماه بعد در پاییز نوشتن رمان جدیدی را شروع كردم و بعد از دو ماه به آنجایی رسیدم كه هنوز تا امروز هم سر آن ایستاده‌ام. ناگهان علاقمند به نوشتن یك داستان كوتاه شدم و به یاد حكایت این سرباز افتادم. آن را نوشتم. پانزده صفحه شد و چیزی بیشتر از یك گزارش كم‌حجم نبود و اصلا زیبایی نداشت...».

اما فكر نوشتن این داستان هاینریش بل را رها نمی‌كند و او روایت دومی از این ماجرا می‌نویسد كه چهل صفحه می‌شود اما همچنان راضی‌كننده نبوده است. حالا بیشتر از آن‌كه این موضوع برای هاینریش بل مهم باشد، شكل نوشتنش برای او حایز اهمیت بوده و در نتیجه او بار دیگر به سراغ نوشتن این داستان می‌رود. این ماجرا ادامه می‌یابد و بل بالاخره از روایت ششمی كه از این ماجرا می‌نویسد راضی می‌شود. اگرچه یادداشت كوتاهی كه بل درباره این داستان نوشته، خالی از طنز نیست اما نشان می‌دهد كه او چقدر برای نوشتن آثارش وسواس داشته و شیوه نوشتن و چگونه گفتن چقدر برایش حایز اهمیت بوده است.

 او در بخش پایانی همین یادداشت نوشته: «تنها مطالعه‌ای كه برای این كار كردم، رجوع به یك دایره‌المعارف بود كه در آن با تصویرسازی بسیار واضح تمام مراحل محاكمه نشان داده شده بود. بعد به چیزی نیاز داشتم كه هر نقاشی پس از خلق اثرش به فكر آن می‌افتد: قابی از مواد اولیه مرده. از واقعیت. با اتومبیل به دو شهر كوچك در نزدیكی كلن رفتم كه در آنها دادگاه كوچكی وجود دارد. در آنجا مدرسه‌ها، كافه‌ها، خیابان اصلی، پل‌ها، نهرها، همین‌طور چند خانه قدیمی را دیدم...».
برچسب ها: ادبیات ، آلمان ، شاهکار
ارسال به دوستان