روزنامه آفرینش نوشت:
دست فروشي و بساط کردن ، در شهر بزرگي مثل تهران ، يک پديده ي اجتماعيِ ناگزير است. حجم بالاي بيکاري ، فشارهاي فزاينده اقتصادي ، افزايش انتظاراتِ خاص از زندگي که بسيار هزينه برند و قرار گرفتن در موقعيت رقابتي و چشم وهم چشمي، ساکنان بومي و مهاجران اين شهر را به طرق مختلف درگيرکرده است.
استرس و اضطراب مدام نسبت به اين که فردا چه خواهد شد و عدم احساس امنيت نسبت به موقعيت شغلي و خانوادگي ، از مردم شهر ما ، افرادي کم حوصله با آستانه ي صبر بسيار پايين پديد آورده است.
در اين ميان بعضي سازمان ها که کارشان پالودن چهره ي شهر از بي نظمي ها و ناهنجاري هاي دائمي آن است ، به جمع آوري دست فروشان و بساطي ها، جريمه کردن آنها ، مصادره ي وسايل آنها و در نتيجه ضرب و شتم يا دستگيري آنها ، اقدام مي کنند. و در اين ميان بسياري از اين ماموران جلوگيري از سد معبر ، از طبقات و افرادي که زور بازو و فرهنگ رشد نيافته دارند،انتخاب مي شوند. افرادي که خود نيز قربانيِ ضعف سيستمي کل جامعه اي با آسيب هاي اقتصادي ، اجتماعي و اخلاقي فروان است.
دست فروش و بساطي ،اغلب مهاجر و بيکار است. او بي آنکه ، آسيب شناسي شود، در ورطه اي مي افتد که زندگي برايش تبديل به يک جنگ و گريز مداوم مي شود، جنگ و گريزي که يک مامور نياموخته ، که خود نيز نيازمند و در ذات وجوديش بيکار است، او را از پاي درمي آورد.
پيدا کردن مقصر در اين ميان کار سختي نيست. همه ي اين اتفاقات ، از نقطه ي شروع تا رسيدن به محاق گور، نوعي پيوستگي دروني و بيرونيِ آشکار دارند. سازماني براي " زيبا و مرتب جلوه دادن شهرش " گرسنه اي را به شکار گرسنه اي ديگر مي فرستد. انتخاب چنين فردي به عنوان مامور مبارزه با سد معبر ، اتفاقي نيست. او بايد قوي باشد، چون بايد جلوي فردي بايستد که دارد براي لقمه اي نان ، مي جنگد.
او بايد قدرت چسبيدن يقه ي اين آدم و جمع کردن بساط او و ايستادن در مقابل مقاومت او را داشته باشد. در اين ميان ، بين آن که کتک مي زند تا اخراج نشود و گرسنه نماند وآن که کتک مي خورد و مي ميرد چون کار ندارد و گرسنه است ، قرباني ترکدام يک است ؟
چون بياييد بپذيريم که اين هر دو قرباني اند. قرباني سيستم معيوب و ناکارآمد جامعه در استفاده از نيروها و استعدادها. آن ها هر دو قرباني ِ فساد اقتصادي بالادستان خود هستند که نه نامي از آن ها فاش مي شود و نه چهره اي از آن ها ديده مي شود.
معبر زندگي اين دست فروش و آن مامور مبارزه با سد معبر ، از جاي ديگري مسدود شده است. و مامور بزرگ تر و قوي تري لازم است تا آن معبر را از سدهايي که بر آن ساخته اند ، بپالايد. و همه البته در حال وروزي هستيم که منتظريم دستي از غيب برون آيد و کاري بکند.