موفقیتهای اخیر گروهها و سیاستمداران پوپولیست در کشورهای غربی میتواند مبانی دموکراسی در این جوامع را به خطر بیاندازد. پوپولیسم جدید نتیجه مشکلات جدی در کشورهای غربی است و نباید آن را پدیدهای گذرا ارزیابی کرد.
به گزارش عصر ایران به نقل از دویچه وله، مارکس و انگلس در سال ۱۹۴۸ در "مانیفست حزب کمونیست" نوشتند: «شبحی در اروپا گشت میزند: شبح کمونیسم» به گفته نخستین رهبران جنبش کمونیستی تمامی قدرتهای اروپایی در میانه سده نوزدهم برای مقابله با این "شبح" به "اتحادی مقدس" دست زدند، زیرا که همه قدرتهای اروپایی دیگر کمونیسم را قدرتی واقعی و بالقوه ارزیابی میکردند.
با الهام از این نمونه تاریخی میتوان گفت که حال شبح دیگری در اروپا گشت میزند: شبح پوپولیسم.
نگاهی به تحولات سال ۲۰۱۶ در کشورهای غربی نشان میدهد که نیروی سیاسی "جدیدی" در تلاش برای تسخیر قدرت دولتی است. گرچه این نیروی سیاسی در برخی کشورهای اروپایی آنچنان جدید هم نیست، اما در سالهای اخیر به فاکتوری نسبتاً پایدار در سیاست بدل شده و با انتقاد و اعتراض به احزاب سنتی و ناکارآمدیهای موجود در جوامع پیشرفته، دموکراسیهای غربی را به چالش کشیده است.
این نیروی سیاسی را میتوان "پوپولیسم" در قرن بیست ویکم خواند. در سال ۲۰۱۶ ما شاهد پیروزی این نیروی سیاسی در جریان برکسیت (خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا)، پیروزی دونالد ترامپ در آمریکا، شکست ماتئو رنسی در ایتالیا برای تغییر قانون اساسی این کشور و استقبال فزایندهی رایدهندگان از نیروهای پوپولیست در اغلب کشورهای اروپایی هستیم.
برخی از تحلیلگران سیاسی نیروها و احزاب پوپولیستی را پدیدهای گذرا ارزیابی میکنند و بر این باورند که اتحاد تمامی نیروهای دموکرات مانع از قدرتگیری آنان در این یا آن کشور خواهد شد. آنها به موفقیت آلکساندر وان بلن در انتخابات ریاست جمهوری اتریش در مقابل نوربرت هوفر نماینده حزب آزادیخواه (حزب پوپولیستی و ناسیونالیستی اتریش) اشاره میکنند. این تحلیلگران فراموش میکنند که هوفر در این انتخابات بیش از ۴۶ درصدر آرا را از آن خود کرده و عملاً جامعه اتریش را دچار شکافی ژرف نموده است.
برخی از تحلیلگران (شاید به درستی) سناریوی مشابهی را برای پیروزی فرانسوا فیون، نامزد محافظهکاران در انتخابات ریاست جمهور فرانسه در سال ۲۰۱۷ در نظر میگیرند. بنا به ارزیابی آنان در صورتی که انتخابات فرانسه به دور دوم کشیده شود و خانم مارین لوپن از حزب پوپولیستی و راستگرای "جبهه ملی" رقیب فیون شود، وظیفه تمامی نیروهای محافظهکار، سوسیالیست و چپ در فرانسه حمایت از فیون است.
در مورد آمریکا نیز شاهد دلیلآوریهای مشابهای هستیم. برخی از تحلیلگران بدون توجه به واقعیت قانون انتخابات در آمریکا اینگونه وانمود میکنند که پیروزی ترامپ حاصل "اتفاقی شوم" است، زیرا که رای مطلق هیلاری کلینتون به هر حال حدود ۳ میلیون بیش از ترامپ است و با توجه به رای ترامپ (حدود ۶۲ میلیون و ۹۵۱ هزار) تنها ۲۰ درصد از رایهندگان آمریکایی ترامپ را برگزیدهاند و او رئیس جمهور "واقعی" مردم آمریکا نیست.
این تحلیلگران باز فراموش میکنند که پیروزی ترامپ در دور مقدماتی و انتخاب او به عنوان نامزد جمهوریخواهان خود به تنهایی هشداری جدی برای دموکراسی و تهدیدی برای جوامع لیبرال غرب به شمار میآمد. پیروزی ترامپ در حزب جمهوریخواه بیان بحرانی عمیق در حزبی پرسابقه در آمریکاست که تمامی گزینههای دیگرش در مقابل شعاریهای پوپولیستی ترامپ رنگ باخته بود.
دادههای واقعی و فراواقعیدر آلمان هر ساله واژهای به عنوان "واژهی سال" از سوی کارشناسان انتخاب میشود. امسال واژهی "پساواقعی" (postfaktisch) واژه منتخب سال ۲۰۱۶ بود. جالب این که آنگلا مرکل، صدراعظم آلمان یک روز پیش ازانتخاب این واژه در کنگره حزب دموکرات مسیحی به خطر احزاب و سیاستمداران پوپولیست اشاره کرده و استدلالها و توجیهات این نیروها و افراد را "پساواقعی" خوانده بود.
منظور از "پساواقعی" عدم توجه به فاکتها و دادههای واقعی اقتصادی، سیاسی، اقلیمی و غیره است. نیروهای پوپولیست برای مشکلات و مسائل پیچیده "راهحلهایی آسان" ارائه میکنند. به گفته میشل فوکو، فیلسوف فرانسوی "شکلگیری و استقرار حقیقت" از قواعد و "منطق" دیگری بهره میجوید. مهم نیست که آنچه پوپولیستها میگویند "گزارههای حقیقی" باشند، مهم این است که رایدهندگان آنها را "حقیقت" بپندارند.
روزنامه "واشنگتن پست" در تحلیلی از سخنرانیهای ترامپ در زمان مبارزه انتخاباتی به این نتیجه رسیده بود که ۸ دهم جملات ترامپ اشتباه یا در تقابل با فاکتها و واقعیتهای موجود است، اما برای حامیان ترامپ این موضوع اهمیتی نداشت. (برای نمونه اصرار ترامپ مبنی بر این که محل تولد باراک اوباما در ایالات متحده آمریکا نیست.) اعتراف مارک زاکربرگ، رئیس فیسبوک مبنی بر اهمیت "اخبار جعلی" در پیروزی ترامپ در این رابطه قابلتوجه است.
تاریخ سیاستمداران پوپولیست به دوره رم باستان میرسد. در آن دوره ما شاهد گروه و احزاب پوپولیست نیستیم، اما برخی سیاستمداران رم باستان همچون کایوس گراکوس و ژولیوس سزار به عنوان سیاستمداران وابسته به "عوام" شناخته میشدند.
پوپولیستها بیش از آنکه بر اساس برنامهای منضبط ، دقیق و تحلیلی اهداف سیاسی خود را متحقق کنند به "روشهای عوامپسندانه" گرایش دارند. جالب اینگه به کارگیری متدها و روشهای "عوامپسندانه" وجهه مشترک پوپولیستهای چپ و راست است. نگاهی به شیوههای سیاسی هوگو چاوز در ونزوئلا و یا حتی محمود احمدینژاد در ایران (انحلال سازمان برنامه و بودجه مستقل و دهها نمونهی دیگر) این تشابهها را روشن میکند.
شکافها میان ثروتمندان و محرومانروشهای عوامپسندانه به ویژه در جوامعی موفقیتآمیز هستند که حل مشکلات قدیمی به شدت قطبی شده باشند. برای نمونه تعمیق روزافزون شکاف میان ثروتمندان و محرومان در کشورهای غربی.
تقریباً در تمامی کشورهای غربی از آمریکا گرفته تا آلمان این روند با شدت و سرعت متفاوتی قابلمشاهده است. بنا به گزارش سازمان همکاری اقتصادی و توسعه در سال ۲۰۱۵ میلادی ۱۰ درصد آلمانیها بیش از ۶۰ درصد کل داراییهای این کشور را در اختیار داشتند. این روند در کل جهان نیز قابلمشاهده است. بنا به گزارش نهاد مبارزه با فقر، "آکسفام"، ثروتی که در سال ۲۰۱۶ در اختیار جمعیت یک درصدی ثروتمند جهان قرار میگیرد، با دارایی ۹۹ درصد بقیهی ساکنان زمین برابری خواهد کرد.
مشکلات اقتصادی و معیشتی، بحران پناهجویی، موضوع تروریسم و امنیت و دگردیسی هویتی و فرهنگی از دیگر چالشهای موجود در کشورهای غربی هستند که پوپولیستها با مهارت تمام بر این مشکلات انگشت گذاشته و تمامی نظام حاکم را مسئول نابسامانیهای موجود میخوانند.
پوپولیسم در کشورهای اروپاییپیروزی نیروهای پوپولیست در لهستان و مجارستان در سالهای گذشته کمتر مورد توجه تحلیلگران قرار گرفت، زیرا به باور آنها این کشورها از سابقه طولانی دموکراسی برخودار نیستند و وزن اقتصادی این کشورها محدود است.
با توجه به دورههای تاریخی و شرایط اجتماعی متفاوت بیشک میتوان از پوپولیسم تعاریف گوناگونی ارائه داد. اما در این نوشته تلاش شده که شرایط تکوین پوپولیسم در دموکراسیهای غربی مورد بررسی قرار گیرد.
در ۸ کشور عضو اتحادیه اروپا بیش از نیمی از رایدهندگان گرایش عمیق به نظرات پوپولیستی دارند.اما پیش از پرداختن به آمار رایدهندگان به گروهها و احزاب پوپولیستی بهتر است به نقطه نظرات مشترک احزاب پوپولیستی در اروپا بپردازیم.
گروهها، احزاب و شخصیتهای پوپولیست در اروپا به طور عمده دارای این مشخصههای مشترک هستند: ۱ − مخالفت شدید با حضور در اتحادیه اروپا و تلاش برای خروج از حوزه پولی یورو (دستکم در مورد کشورهای اتحادیه اروپا که دارای پول مشترک یورو هستند)، ۲ −مخالفت با پذیرش مهاجران و پناهجویان و تعیین سهمیه از سوی نهادهای اروپایی، ۳ − انتقاد به برخی از اصول حقوقبشر که از سوی اتحادیه اروپا و سازمان ملل به رسمیت شناخته شدهاند ، ۴ – تعیین سیاست خارجی وامنیتی بر اساس منافع ملی کشور و عدم قبول سیاست واحد از سوی اتحادیه اروپا و متحدان، ۵ – نگاه و توجه به حل مسائل داخلی و سرپیچی از پذیرفتن راهحلهای فراملی.
باید توجه کرد این مشخصهها دستکم در کشورهای اروپایی بهطرز جالبی دربرگیرندهی نظرات گروههای راست و چپ پوپولیستی است. البته موارد و موضوعات استثنایی نیز وجود دارند که بنا به منفعتجویی از سوی احزاب پوپولیست پذیرفته یا کنار گذاشته شدهاند. برای نمونه گروههای پوپولیستی در رومانی مخالفتی با اتحادیه اروپا ندارند، اما تمامی مشخصههای کلی که پیشتر به آنها اشاره شد، در مورد آنان نیز صادق است.
بیش از ۸۲ درصد رایدهندگان در رومانی گرایش شدیدی به ۵ مشخصهی گروههای پوپولیستی دارند (به استثنای خروج از اتحادیه اروپا) این آمار برای لهستان ۷۸ درصد و برای فرانسه ۵۵ درصد وبرای هلند ۵۵ درصد است.
بنا به آخرین نظرسنجی خطر پیروزی حزب پوپولیستی خیرت وایلدرز (حزب آزادی PVV ) در انتخابات پارلمانی هلند در سال ۲۰۱۷ بسیار جدی است.
در کشورهای فنلاند، ایتالیا، بریتانیا و دانمارک حدود ۵۰ درصد رایهندگان به نظرات پوپولیستی گرایش دارند. همهپرسی اخیر درباره خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا به خوبی صحت نتایج نظرسنجیهای تازه را نشان میدهد.
در کشورهای آلمان، اسپانیا، سوئد و لیتوانی گرایش به نظرات پوپولیستی آشکارا کمتر است. برای مثال تنها ۱۸ درصد رایدهندگان در آلمان از سیاستهای پوپولیستی طرفداری میکنند. بزرگترین نماینده نظرات پوپولیستی در آلمان در حال حاضر "حزب آلترناتیو برای آلمان" است که بهطور قطع در انتخابات پارلمانی این کشور در سال ۲۰۱۷ موفقیت خواهد داشت. حضور "حزب آلترناتیو برای آلمان" در پارلمان این کشور پدیدهای جدید و منحصر به فرد پس از جنگ جهانی دوم در آلمان به حساب میآید.
در آلمان نظرسنجیهای معتبر نشان میدهند که بیشتر طرفدران نظرات پوپولیستی از قشرهای میانی هستند. رایدهندگان به گروههای پوپولیستی در آلمان بر حسب تقسیم جنسیتی ۶۵ درصد از مردان و ۳۵ درصد از زنان هستند.
تمامی آمار فوق از موسسه YouGov است که نظرسنجی و تحقیقات خود را در این زمینه در سپتامبر ۲۰۱۶ منتشر کرده است.
در مورد دونالد ترامپ و نیروهای حامی او در آمریکا نیز باید گفت که بهرغم تفاوت در برخی مسائل (برای نمونه مورد "مخالفت با اتحادیه اروپا") تقریباً در بیشتر زمینهها آنها با پوپولیستهای اروپایی همنظر هستند. زیرا عضویت یا حضور در اتحادیه اروپا برای پوپولیستهای آمریکایی اصولاً موضوعیت ندارد.
اما در موارد دیگر قطعاً میتوان گفت که ترامپ نیز مخالف پذیرش مهاجر و پناهجو در آمریکاست. ترامپ نیز برخی اصول شناختهشده و معتبر حقوقبشر را نادیده میگیرد. ترامپ خواهان سیاستگذاری خارجی وامنیتی از سوی دولت خود است و به نظر همپیمانان کمتر توجه دارد (برای نمونه توافق اتمی با ایران که قراردادی بینالمللی است و آمریکا تنها یکی از طرفها به شمار میآید) ترامپ خواهان خروج آمریکا از نهادهای فرامنطقهای در عرصههای اقتصادی است. (به طور مثال وعده ترامپ برای خروج آمریکا از سازمان همکاریهای اقتصادی آسیا-اقیانوسیه). ترامپ بیشتر به مسائل داخلی آمریکا توجه دارد و راهحلهای ملی برای مشکلات جهانی ارائه میکند. (برای نمونه در زمینه مشکلات اقلیمی و زیستمحیطی)
دلایل پیدایش گروههای جدید پوپولیستی و استمرار آنهاهمانگونه که پیشتر اشاره شد برخی گروههای پوپولیستی در سالهای اخیر در اروپا تاسیس نشدهاند و فعالیت سیاسی آنها به دهههای پیشین ("جبهه ملی" در فرانسه ۱۹۷۲ تشکیل شد اما با ریاست مارین لوپن در ۲۰۱۱ جانی دوباره گرفت) برمیگردد، اما بیشتر این گروهها با تغییر سیاست یا رهبری از یکسو و اخذ نظرات پوپولیستی از سوی دیگر دوره کیفی جدیدی از فعالیتهای خود را تجربه میکنند.
استقبال قابلتوجه مردم در کشورهای غربی از گروهها و شخصیتهای پوپولیست مربوط به سالهای اخیر است. به اعتباری این گروهها از حاشیه به متن منتقل شدهاند. اما دلایل تکوین گروههای پوپولیستی جدید چیست؟
برای پاسخگویی به این پرسش باید به ۴ مولفه در ارتباط با روند جهانیشدن اشاره کرد.
مولفه اقتصادی: تقریباً در تمامی کشورهای غربی ما شاهد کاهش کمکهای دولتی به لایههای محروم هستیم. تضعیف "دولت رفاه" حتی در کشورهایی همچون آلمان، سوئد و دانمارک نیز کاملاً مشهود است. در این کشورها "دولت رفاه" به لحاظ تاریخی بخشی از دکترین دولتی به حساب میآید.
تضعیف دولت رفاه آشکارا شکاف طبقاتی را در کشورهای غربی تشدید کرده است. دلیل یا توجیه کشورهای غربی در زمینه کاهش کمکهای دولتی به قشرهای محروم اشاره به مسئله رقابت اقتصادی با دیگر کشورها در ابعاد جهانی است.
پیامد این جریان تحلیل کمی و کیفی قشرهای میانی در کشورهای غربی بوده که در برخی جوامع به اعتراضات گسترده و جنبشهای خیابانی نیز منجر شده است. صرف نظر از واقعیتهای آماری در این زمینه، بسیاری از اقشار محروم و میانی این احساس را دارند که "سیستم حکومتی" موجود خواهان تغییر وضعیت نیست و احزاب سنتی نیز تنها به دادن وعدههای توخالی پیش از برگزاری هر انتخابات بسنده میکنند.
این امر سبب ناامیدی اقشار محروم از "سیستم حکومتی" و در شکل افراطی آن سبب "انزجار" از احزاب سنتی و سیاست شده است. اقشار محروم احساس میکنند که سیستم حاکم دیگر قادر به بهبود وضعیت معیشتی آنان نیست.
اغلب گروهها و شخصیتهای پوپولیست در کشورهای غربی آشکارا کل سیستم حاکم در کشورهای خود را نقد کرده و به مردم قول میدهند که در پی تغییرات ساختاری هستند. اما به لحاظ ضرورت ادامه فعالیت سیاسی، احزاب پوپولیست باید به شکل صوری هم که شده، در چارچوب قانون اساسی کشورهای خود عمل کنند.
مولفه فرهنگی: روند جهانی شدن نه تنها استانداردهای اقتصادی مناطق گوناگون را به هم شبیه کرده، بلکه تفاوتگذاری میان هنجارهای اخلاقی و شکلهای متنوع زندگی را دچار اخلال نموده است. موج مهاجرت به کشورهای غربی در سالهای اخیر بیسابقه بوده است. بنا به ارزیابی سازمان ملل، قاره اروپا در سالهای اخیر با بزرگترین موج پناهجویی پس از جنگ جهانی دوم روبرو است. باید افزود که موضوع مهاجرت و پناهجویی در سالهای اخیر تنها مربوط به اروپا نیست و ابعادی جهانی دارد. روند جهانیشدن، تغییر شرایط اقلیمی و تحولات دیجیتالی و ارتباطی در کنار دلایل سنتی ابعاد مهاجرت را به مشخصهی دوران کنونی بدل کرده است.
حضور مهاجران در کشورهای غربی به "همزیستی ناخواسته" فرهنگهای مختلف در جوامع شهری منجر شده است. بهرغم شعارهای برخی از احزاب چپ و لیبرال پذیرش جوامع چندفرهنگی برای بخش قابلتوجهی از شهروندان کشورهای غربی قابلپذیرش نیست.
برای بخشهای معینی از شهروندان اروپایی حضور فرهنگهای بیگانه حمله به هویت فرهنگی آنان است. (برای نمونه مخالفت با ساخت مساجد در آلمان و برخی دیگر از کشورهای اروپایی)
هنجارهای فرهنگی مهاجران در تقابل با ارزشها و حتی قوانین موجود در جوامع میزبان است و این به تقابلی آشکار بدل شده که به سختی میتوان راهحلی برای آن در کوتاه مدت یافت. اسلامهراسی و بیگانهستیزی در کشورهای غربی زمینههای واقعی و مادی داشته و تنها ساخته و پرداختهی ذهن گروههای راستگرا نیست.
از آنجایی که برخی شهروندان کشورهای غربی احساس میکنند که دولتهایشان قادر به پاسخگویی به معضلات فرهنگی نیستند، راهحلهای سادهی پوپولیست را درمان مشکلات پیچیده میپندارند.
مولفه امنیتی: شهروندان جوامع غربی به شدت نسبت به موضوع امنیت اجتماعی حساس هستند. این امر تنها مربوط به پدیدهی تروریسم بهطور عام و تروریسم اسلامگرایانه بهطور خاص نیست، بلکه تبهکاری و اخلال در نظم اجتماعی را نیز در بر میگیرد.
برآمد تروریسم اسلامگرایانه در سالهای اخیر تنها سبب شده که پیکان مخالفتها متوجه این پدیدهی مرگبار باشد. روند جهانیشدن تروریسم اسلامگرایانه را به شهرها و روستاهای اروپا کشانده است.
دخالت کشورهای غربی در برخی از کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا عملاً مشکلات کشورهای پیرامونی را به مراکز اصلی قدرتگیری منتقل کرده است. اما دولتهای غربی تا کنون راهحلی موثر ارائه نکردهاند.
دولتمردان پوپولیست در این زمینه نیز وعدههایی میدهند که تحقق آنها عملاً به درگیریهای بیشتر میان گروههای قومی و مذهبی در جوامع غربی منجر خواهد شد. اما ناتوانی دولت غربی برای یافتن راهحلی در این زمینه را نیز نمیتوان کتمان کرد. تکرار حوادث تروریستی در کشورهای غربی، افزایش دزدی و جرایم دیگر، رشد تقلب و تخلف در همه عرصهها از جمله مواردی هستند که به احساس فقدان امنیت میان شهروندان این کشورها دامن میزند.
مولفه سیاسی: برخی از شهروندان اروپایی روند جهانیشدن را به معنای کاهش اختیارات دولتهای ملی میدانند و به عبارت دیگر عضویت در نهادها و سازمانهای منطقهای و بینالمللی را ناقض حاکمیت مردم تلقی میکنند.
پذیرش قوانین و قواعد فراملی عملاً مشروعیت دولتهای ملی را زیر سوال برده است. وضعیت موجود ناشی از این است که کشورهای اروپایی بدون فراهم کردن زمینه نظری و مادی در پی اخذ تصمیمات برای همه شهروندان از سوی نهادی فراملی همچون اتحادیه اروپا هستند. (بسیاری از شهروندانی که به پوپولیسم نیز گرایشی ندارند، مخالف پیمانهای اقتصادی فراملی هستند.)
اعتراضها به کارکرد اتحادیه اروپا و دیگر تشکلهای بینالمللی بهطور واقعی ریشه در این امر دارد که این نهادها و سازمانها فاقد بنیانهای دموکراتیک بوده و نظارت بر آنها همچون نظارت بر پارلمانهای ملی به راحتی امکانپذیر نیست. کشورهای غربی و احزاب سنتی باید نظریه "دولتملی" و "دموکراسی" را مورد بازنگری جدی قرار دهند.
پوپولیستها در این زمینه دولتهای ملی را نهادهایی بیاختیار وبیاراده میخوانند که سرانجام مجبور به پذیرش سیاستهایی میشوند که با مطالبات واقعی شهروندان در تناقض است.
از نگارش مانیفست حزب کمونیست تا فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی حدود ۱۴۳ سال سپری شد تا دیگر "شبح" کمونیسم تهدیدی جدی برای کشورهای سرمایهداری تلقی نشود. تا زمانی که راهحلی معقول برای مشکلات واقعی موجود در جوامع غربی (و حتی دیگر کشورهای جهان) یافته نشود، تحرک و فعالیت احزاب و گروههای پوپولیست ادامه خواهد یافت. شبح پوپولیسم نوین به جانسختی معضلات در دموکراسیهای غربی است.