عصرایران؛ احسان محمدی- بیشتر از آنکه اشک بریزیم، بغض در گلو داریم برای همین شقیقه هایمان درد می کند. مثل وقتی که دنبال دیواری می گردیم تا سرمان را به آن تکیه بدهیم و یک دل سیر گریه کنیم.
تلخ است اما چهل روز دیگر که از این ماجرا بگذرد، بیشتر ما نه در پلاسکو، که در پاساژها و بازارهای دیگر دنبال خرید شب عیدیم. کفش پا می زنیم، کت و شلوار و شال و مانتو ست می کنیم و یادمان می رود که آخرین شب دی ماه خودش یلدایی بود و با تلخی به صبح بهمن گره زدیم.
یادمان می رود. زندگی ادامه دارد و خاک سردی می آورد...
اما در آتش سوزی پلاسکو و حادثه هایی از این دست، بیش از «زنده» ها این «زندگی» ها هستند که می سوزند، می میرند.
جانباختگان عدد می شوند، آمار و سنگ قبری سیاه که تا ابد داغش بر دل خانواده هایشان می ماند اما بازماندگان چه کنند؟
پلاسکو فقط یک ساختمان کهنه نبود که فرو ریخت. برکه ای بود که خشک شد و حالا دهها و صدها ماهی در کف ترک خورده آن تشنه لب، پرپر می زنند.
خبر دارید چند خانواده اینجا نان می خورد؟ می دانید چند نفر بیکار شدند؟ چند زن خیاط که سوزن سوزن می زدند و حتی حقوق آبان و دی ماه را نگرفته بودند حالا باید سفره شان را کوچکتر بچینند؟چند نفر سفره شان جمع می شود؟ چند کودک بیمار دیگر داروهایشان به موقع نمی رسد؟
مدیریت بحران فقط آوار برداری و خاموش کردن آتش نیست. بحران خانواده هایی که زندگی شان به این ساختمان گره خورده بود درست از فردا شروع می شود.
دیشب و امشب شام غریبان زنده هاست، آنها که زندگی، آرامش و امنیت شان به مخاطره افتاده است. چک هایی که برگشت می خورند، مردهای آبرومندی که ورشکسته می شوند، زندگی هایی که از هم می پاشد...
امیدواریم اینطور نشود، اما واقعیت زبان تلخی دارد. گزنده، بی رحم و یادمان می آورد که در فاجعه هایی از این دست که یک جرقه کوچک بی احتیاطی و سهل انگاری آن را شلعه ور می کند، بیش از زنده ها، این زندگی ها هستند که می سوزند و می میرند ...
برای گرفتن پول چرا دست به کار میشه اما برای جون مردم نه؟
آخه تا کی؟
سیستمهای اعلام و اطفای حریق ، بیمه آتش سوزی و بیمه های عمر و حوادث واقعا هزینه کمی دارند . ولی می تونند انسان رو از خطرات و حوادث نجات بده .
آیا واقعا همیشه این حوادث فقط برای همسایه و دیگران رخ می دهد؟
واقعا حرف دل مردمه
خدایا خودت رحم کن. اشک امان ما را بریده.. چه رسد به خانوادهاشن...
عجب صبری خد دارد....
که هر اتفاقی که میافته، حادثه دیدگان حداقل کاسه گدایی دستشون نگیرند.
متاسفانه کسی از وضع صاحبان پیشه، سرمایه گذاران و کارگران سراغی نمی گیره
وقتی تو افتادی
تمدن من افتاد
فرهنگ من افتاد
تاریخ من افتاد
تهران من افتاد
ایران من افتاد
آتش نشان من،
وقتی تو اوج می گیری
تمدن من نیز باید اوج بگیرد
فرهنگ من نیز باید اوج بگیرد
تاریخ من نیز باید اوج بگیرد
تهران من نیز باید اوج بگیرد...
ببین تاچه زاید , شب آبستن است .
از متمکنین انتظار است قبل از مرگ و به تاراج رفتن آنچه در انبار و انبان دارند , در حد توان و بضاعت دید و وسع خرد از بی نوایان و علی الخصوص قشر آبرومند ایشان , دستگیری کنند .
پلاسکو سوخت..
پلاسکو سوخت..دارد قلب تهران درد میگیرد
دلم از ازدحام اینهمه نامرد میگیرد
من از بی مهری این روزگار سرد دانستم
که آتش شعله اش را از هوای سرد میگیرد
نمیدانم کجا پنهان شده وجدان آن مردی
که دارد با موبایلش عکس های زرد میگیرد
چه باید کرد با شهری که پای قهرمان هایش
سراغ از جاده های بی برو برگرد میگیرد
خبرها حاکی از آن است..شهر من نفس هایش
میان این خیابان های زوج و فرد میگیرد
خداحافظ پلاسکو..قلب بااحساس تهرانت
از این حجم سیاه وسرد وجدان درد میگیرد
حبیب فرقانی، سراب
برای کاهش اثر زلزله تهران از بعد اقتصادی ، بهتره سیستم ها و دیتا سنتر های بانک ها و از جمله بانک مرکزی یک پشتیبان موازی در جای امن داشته باشند. تا حداقل در زمان بحران از نظر چرخه اقتصاد و مبادلات پولی به مشکل نخوریم. با 10 سال سابقه در سیستم های بانکی عرض کردم.
امیدوارم به این نکته خیلی مهم توجه بشه