عصر ایران- پنجمین نشریه ای که در تعطیلات نوروز معرفی و البته پیشنهاد می کنیم «اندیشه پویا» ست که شماره ویژه نوروز 1396 را در 200 صفحه منتشر کرده و بسیار خواندنی است و اگر در فاصله باقی مانده تا پایان تعطیلات نورزوی این مجله را تهیه کنید و بخوانید اوقات مفید و نکته آموزی را برای خود رقم زده اید.
اگر اهل کتاب هستید اندیشه پویا بهترین انتخاب است چون درباره بهترین کتاب های سال نظر خواهی کرده و بخش کاملی را به نقد وبررسی کتاب اختصاص داده است و اگر می خواهید کتابی بخوانید یا هدیه دهید به بهانه گزیده نقد وبررسی های سال کهنه یادآوری های مفیدی دارد و فهرستی از کتاب های متنوع را پیش چشم شما قرار می دهد.
اگرهم تنها اهل سیاست هستید و حتی اگر نیستید پرونده ای به پر وپیمانی و کاملی اندیشه پویای نوروزی درباره آخرین ساعات و زندگی خصوصی آیت الله هاشمی رفسنجانی پیدا نمی کنید.
ادعای نویسنده این سطور را گزاف ندانید چون غالب مطالب مربوط به آیت الله را خوانده یا تورق کرده اما بسیاری از نکات که درگزارش ویژه با همت «علی ملیحی» آمده را نو و تازه و نامکرریافته است.
از جمله می توان به توضیحات محمد رضا رجبی منشی مخصوص آیت الله درباره همان «استخر» ی اشاره کرد که درگذشت سیاست مدار مشهور ایرانی در آن اتفاق افتاد:
« بعد از فوت آقای هاشمی انواع و اقسام شایعات درباره محلی که ایشان دچار حمله قلبی شده منتشر شده اما عموم این مطالب نادرست است.
مثلا گفته شده آقای هاشمی در استخری لوکس و آن چنانی متعلق به فرح پهلوی دچار حمله قلبی شده است.
واقعیت اما این است که وقتی دفتر آقای هاشمی از ریاست جمهوری به کاخ مرمر منتقل شد ما یکی از ساختمان های ریاست جمهوری در محدوده تجریش را نیز تحویل گرفتیم تا به عنوان یک دفتر کوچک برای آقای هاشمی در دست رس باشد.
این ساختمان که به کوشک موسوم شده خارج از سعد آباد و در خیابان نوفلاح واقع است و ساختمانی است مانند صدها ساختمان دیگر در محدوده تجریش.
این ساختمان دو حیاط داشت و تصمیم گرفته شد در یکی از این دو حیاط یک استخر برای استفاده آقای هاشمی ساخته شود.
بنا بر این علاوه بر مرمت بخشی از بنا یک سازه فلزی بزرگ سوله مانند در یکی از دو حیاط به همراه استخر سرامیکی کوچکی داخل آن ساخته شد و کسانی که می گویند این استخر متعلق به خانواده پهلوی بوده باید بدانند که اصلا این استخر زمان پهلوی وجود خارجی نداشته است!»
ابهام یا شایعه دیگر درباره مرگ هاشمی رفسنجانی در این دو سه ماه این بوده که چرا شخصیتی در اندازه و آوازه او باید در استخر تنها بوده باشد.
به همین خاطر از آقای رجبی سوال شده «آیا پروتکل های حفاظت ایشان این گونه بود؟»
منشی آیت الله پاسخ داده است:
«این موضوع برای کسانی که از نزدیک ایشان را درک کرده باشند خیلی عادی است چون آقای هاشمی انسانی بی تکلف بود و واقعا پروتکل پذیر نبود. زمان جنگ به رغم توصیه بچه های سپاه به خط مقدم نزدیک می شد و تا پشت خط می رفت.یک بار آقای محسن رضایی گفت که از بیت امام به او تذکر اکید داده اند که مراقب جان آقای هاشمی باشد و نگذارد در منطقه برای ایشان اتفاقی بیفتد اما آقای هاشمی اجازه نمی داد کسی برای او تعیین تکلیف کند. بنا بر همین روحیه دوست داشت در استخر تنها باشد. حتی هنگام شنا در دریای شمال یا کیش هم خودش به آب می زد و محافظ ها باید دنبال ایشان شنا می کردند. بنا بر این اصلاعادت ایشان همین بود.»
هاشمی رفسنجانی را همه به پرگاری می شناسند خاصه در دهه اول جمهوری اسلامی که تنها رییس مجلس نبود و جنگ را هم اداره می کرد.
استراحت و تفریح او اما چه بود؟ منشی مخصوص می گوید: « بعد از ناهار اخبار ساعت دو بعد از ظهر رادیو را گوش می داد و بعد از اخبار یک چرت یک ساعته می زد و این عادت او هیچ وقت ترک نشد. بعد یک لیوان چای می نوشید و کار را از سر می گرفت...خیلی از شب ها مجبور بود در مجلس بماند و یا حاضری می خورد یا از غذای محافظان. بعضی وقت ها هم می گفت محافظان از بیرون برایش غذا بگیرند و معمولا دوست داشت این غذا ساندویچ باشد. احساس می کردم خوردن غذای بیرون آن هم ساندویچ تنها تفریح یا هوسی است که آقای هاشمی در کوران کارهای اجرایی به عنوان تفریح بریا خود تعریف کرده است.»
پرونده ویژه دیگر مجله درباره عباس کیارستمی است که آن هم بسیار خواندنی است و چون در مرور رخدادهای تیرماه 95 به این سینماگر فقید پرداخته ایم بیش از این به آن نمی پردازیم.
گفت و گو با ترانه علیدوستی هم جذاب است از این رو که نه درباره بازیگری و فیلم «فروشنده» و موفقیت های بین المللی آن یا سریال «شهرزاد» و شایعات فصل دوم است و نه حتی زندگی خود او و پدر فوتبالیست بازیگر – حمید علیدوستی- که این بار با چهره ای دیگر از ترانه آشنا می شویم: یک مترجم و به بهانه ترجمه رُمان « تاریخ عشق».
در نگاه اول این تصور پدید می آید که او نیز می خواهد پا جای پای بازیگرانی مانند نیکی کریمی بگذارد که « خاطرات مارلون براندو» را ترجمه کرده یا نگار جواهریان که « نمایش نامه هایی از هارولد پینتر» را یا این که ناشرانی می خواهند از شهرت این بازیگران برای فروش کتاب های خود بهره ببرند اما وقتی می گوید ناشر ابتدا کار او را تأیید نکرده و به خاطر «رؤیای مادرم» دو جایزه کتاب فصل وزارت ارشاد در بخش ادبیات خارجی و نیز جایزه پروین اعتصامی را از آن خود کرده در می یابیم که اگر ترجمه او خوب و قابل قبول نبود داوران به صرف شهرت بازیگری او را بر نمی گزیدند.
ترانه علیدوستی هم زبان انگلیسی می داند و هم به خاطر سال هایی که همراه پدر در آلمان زندگی کرده با زبان آلمانی آشناست با این حال می گوید مخاطب به صرف نام من از خریدن کتاب های مترجمان اصیل این مملکت و کسانی چون فرزانه طاهری و عبدالله کوثری دست نمی کشد.
مصاحبه با ترانه که تمام می شود بی اختیار به پدر او درود می فرستی که تا 40 سالگی در سطح حرفه ای و در باشگاهی چون هما و نیز تیم ملی فوتبال ایران بازی کرد اما دخترش با کتاب بزرگ شد.
بی سبب نبود که به باشگاه هایی چون هما و شاهین می گفتند فراتر از باشگاه ورزشی اند و یک مکتب به حساب می آیند. آفرین به پدر، درود بر دختر و حیف پسر که 10 سال پیش در یک چهارشنبه سوری جان خود را از دست داد...