مصطفی تاجزاده، اصلاحطلبی است که ایستادگیاش بر آنچه آرمان میداند هزینههای زیادی برایش به بار آورده اما همچنان بر همان طریق است. او اگرچه مانند همه اصلاحطلبان حامی ائتلاف با اعتدالگرایان است اما اصلاحات را فدای هضم شدن در اعتدال نمیکند و البته معتقد است دوام و بقای ائتلاف یک رابطه دو سویه است. اگر روحانی پای وعدههایش بماند ائتلاف هم دوام مییابد و اگر نماند یا به هر دلیلی شکست بخورد نه تنها ائتلاف از هم میگسلد بلکه مردم نیز از آنها رویگردان میشوند.
او در مصاحبهای که با «اعتماد» داشت ضمن بررسی وضعیت حال و آینده اصلاحطلبان به آسیبشناسی نیز میپردازد. تاجزاده سه برنامه مهم برای اصلاحطلبان برمیشمرد: اول گفتمان به روزی ارایه کنند، دوم برنامههایی برای مبرمترین مسائل عرضه کنند، سوم تشکیلات منسجم اما دموکراتیکی را برپا کنند.
حال و هوای اصلاحات و اصلاحطلبان در شرایط حاضر چگونه است؟ ما از چه چیزهایی رنج میبریم؟ ریشه این دردها کجاست؟ با توجه به شرایط فعلی چه آیندهای را برای اصلاحطلبی متصور هستید؟
حال و هوای اصلاحطلبان در مجموع قابل قیاس با رقبای بالقوه و بالفعل خود نیست. با وجود این با مشکلات جدی مواجه است و از کمبودهایی رنج میبرد که اگر فکری برای آنها نکند، ممکن است در آینده موقعیت برتر خود و انسجام را از دست بدهد. ما در حال حاضر نیاز به آن داریم که گفتمان اصلاحات را به روز کنیم و رابطه آن را با زندگی روزمره مردم پس از ٢٠ سال از دوم خرداد، بار دیگر تعریف و تبیین کنیم تا همه مردم، نه فقط قشرهای تحصیلکرده و دانشگاهی با آن ارتباط برقرار کنند و اصلاحات را تنها راه توسعه همهجانبه کشور بیابند.
همچنین در زمینه ارایه برنامههای مشخص برای مشکلات و بلکه بهتر بگویم بحرانهایی است که جامعه ما با آن دست و پنجه نرم میکند. باید معلوم شود اصلاحات در این زمینهها دارای چه برنامهای است تا هم بتواند نیروهای زیادی را پشت خود بسیج کند و هم بر رقبا اثربگذارد و آنان را نیز مجبور کند، به سمت برنامهمحوری پیش روند.
مساله دیگر انسجام تشکیلاتی است. اگرچه از سال ٩٢ تاکنون به ویژه در ایام انتخابات صدای واحدی از این اردوگاه شنیدیم اما انتقادهایی متوجه روشهای پیشین بوده است که در گذشته قابل توجیه بود اما امروز فاقد وجاهت است و باید برای رفع آنها فکری کنیم. به همین دلیل بحثهای خوبی بین اصلاحطلبان در جریان است تا بتوانند شکل دموکراتیکی از انسجام تشکیلاتی را تدوین و اجرا کنند.
امیدوارم که نتایج آن به گونهای باشد که رقبا نیز بتوانند از آن روش استفاده کنند و به وضعیت خود سروسامانی دهند و منسجم در جامعه حاضر شوند. آینده اصلاحات روشن است چون ایران راهی جز آن ندارد اما آینده اصلاحطلبان بسته به آن است که بتوانند مشکلات موجود را از پیش پای خود بردارند و همچنان تفوق خود را بر رقیب حفظ کنند. یعنی همچنان دود سفید از اردوگاه آنان به هوا برخیزد. در نظر اگرچه متکثر هستند اما در عمل متحد عمل کنند. برنامههای روشن برای مشکلات کشور عرضه و گفتمان خود را به روز کنند. به میزانی که در سه زمینه فوق از خود ضعف نشان دهند یعنی انسجام خود را از دست بدهند، برنامههای مناسب عرضه و گفتمان خود را به روز نکنند به همان میزان احتمال واگذاری بازی ونتیجه آن به رقیب افزایش مییابد.
آیا دانش اصلاحطلبان در حوزه سیاسی از سال٧٦ تا به امروز افزایش یافته است؟
یقینا دانش ما و نیز تجربه ما در سپهر سیاست ورزی ایران افزایش یافته است و اگر غیر از این بود، باید پاسخگوی ملت میبودیم. از یاد نبریم که ما تنها چهل سال است که امکان آن را یافتهایم که با همه مشکلات اما در مجموع بتوانیم سیاستورزی کنیم چرا که جامعه و نظام ما هیچگاه بهطور صددرصد استبدادی نشد و همین امر امکان تنفس و سیاستورزی را اگرچه با فراز و فرود بسیار و هر چند با موانع سخت و سنگین اما در مجموع ممکن کرده بود و همین مساله امکان گفتوگو با یکدیگر و نیز انباشت تجربیات را فراهم کرده است.
بنابراین مفتخریم که بگوییم امروز هم از نظر دانش و هم از نظر تجربه دستاوردها و سرمایههای قابل توجهی از جمله با نظر به خطاهایی که کردهایم در اختیار داریم و امیدواریم که با استفاده از آن با اشتباه کمتر به دستاوردهای بیشتری برای میهن و مردم دست یابیم.
علت اصلی تولد احزاب جدید در اردوگاه اصلاحات را چه میدانید؟
فقط در جناح اصلاحطلب نیست که شاهد تولد احزاب جدید هستیم. در همه طیفها این را مشاهده میکنیم که یک جنبه مثبت و یک جنبه تخریبی و منفی دارد. بعد مثبت آن توجه روزافزون فعالان سیاسی به تشکیل حزب است. یعنی به جای اینکه باند تشکیل دهند به این نتیجه رسیدهاند که این فعالیتها را علنی کنند و با جمع دوستان، همشهریان، همفکران، دانشگاهیان یا با کسانی که علایق و منافع مشترکی دارند، تشکیل حزب دهند. باید از حزبی شدن روز افزون فعالان سیاسی استقبال کرده و به آن دامن زد چون در کشورهای دموکراتیک فعالیت سیاسی بدون عضویت در یک حزب بیمعنی است.
درست مثل اینکه کسی بخواهد فوتبالیست برجستهای شود و عضو هیچ باشگاهی نشود. بنابراین باید آن را ترغیب و حمایت کرد. امر تخریبیاش آن است که این کار به جای اصلاح احزاب موجود آنها را ضعیفتر از آنچه هست میکند. به عبارت دیگر چه خوب است که در جناحهای مختلف دو یا سه حزب مقتدر وجود داشته باشد و با برنامه روشن و کادرهای تربیت یافته تا سیاست ورزی در ایران نظام بهتر و بیشتری پیدا کند.
امور رشد پیدا کند و همه امور مسوول بیابد و همه مسوولان پاسخگو شوند. امروز باید احزاب را تقویت کرد و در عین حال کوشید تا آنها را در هم ادغام کرد تا هر جناحی تعداد محدودی حزب مقتدر و سراسری داشته باشد تا بتوان از منافع نظام حزبی حداکثر بهره را برد و ضررهای آن را به حداقل کاهش داد.
نظرتان درباره احزاب جدید اردوگاه اصلاحاتمثل حزب اتحاد ملت ایران، ندای ایرانیان و بنیاد امید ایرانیان آقای عارف چیست؟ آنها سعی کردهاند نسل سوم و چهارم اصلاحطلبی را دور خود جمع کنند. خیلی از کسانی که السابقون اصلاحات هستند با یکسری موافق و با یکسری مخالف هستند. تشکلهای جدید چقدر میتوانند به تکثیر گفتمان اصلاحات و تزریق آن به بدنه اجتماعی و ارتباط دو سویه تودههای هوادار اصلاحات به گفتمان اصلاحات کمک کنند؟
هر قدر فضا بازتر و از وضعیت امنیتی خارج شود و رقابتهای سیاسی به صورت آزاد انجام شود، به همان اندازه میتوان امیدوار بود که افراد و احزابی که توان بیشتر نظری سیاسی و تشکیلاتی دارند، پایگاه اجتماعی و مردمی بیشتری کسب و دیگران را در خود ادغام کنند. هرکس صرفا از رانت شرایط امنیتی بهره مند بوده است، طبعا اگر خود را متناسب با شرایط رشد ندهد و حرف جدی برای گفتن نداشته باشد، به طور طبیعی منزوی خواهد شد.
اصلاحات ذاتا چندصدایی است چون بر عقلانیت تکیه دارد و هر کجا که به جای تعبد بر اندیشه تکیه میشود همانجا نطفه چندصدایی منعقد میشود. بنابراین هیچ کس نمیتواند دستوری و از بالا مانع چند صدایی اصلاحطلبان شود. همچنانکه در سطح جامعه نیز وضع همین است.
مهم آن است که ما بتوانیم با وجود چند صدایی بر اساس خرد جمعی حتیالامکان به صورت واحد عمل کنیم. به ویژه در انتخابات باید چنین باشد دست کم مادامی که رقیب ما به صورت متحد وارد صحنه میشود و اگر انتخابات را ببرد به سمت بسته شدن فضا و محدود کردن اصلاحطلبان در زمینههای مختلف اقدام خواهد کرد باید راهبرد ما هم به همان شکلی باشد که گفتم. بنابراین شعار ما باید تکثر در نظر اما وحدت در عمل باشد. راهبرد ما باید به رسمیت شناختن تکثر در نظر و تلاش برای به حداکثر رساندن وحدت در عمل باشد.
آیا همکاری و ائتلاف نیروهای سیاسی منتسب به اصلاحطلبی با میانهروها و اصولگرایان معتدل خدشهای به هویت اصلاحطلبی وارد کرده است؟
مهمترین مساله عملی ما در حال حاضر جمع بین حفظ هویت اصلاحطلبانه با وحدت با اعتدالگرایان اعم از اینکه خود را اصولگرا بخوانند یا نخوانند، است. این کار بسیار دشوار است و صد البته جدید است و متاسفانه در تاریخ ایران از مشروطه تاکنون که مردم وارد صحنه سیاستورزی شدهاند، بیسابقه است. به این دلیل که با کمترین مانع به وجود آمده و با نخستین یا دومین اختلاف ائتلافها از هم میگسست و ارتجاع بیشترین استفاده را از تفرق نیروهای تحولخواه میکرد.
بنابراین باید به گونهای عمل کنیم که هم هویتمان حفظ و معلوم شود که اصلاحات در زمینههای مختلف چه میگوید و حتی اگر دولت یا مجلس نتواند به برنامههایمان جامه عمل بپوشاند برای مردم توضیح میدهیم که موئتلفین ما آمادگی برای اجرای این برنامهها را نداشتند اما از آن طرف به دلیل آنکه برای مثال دولت نمیتواند همه مطالبات ما را پاسخگو باشد نباید به سمت گسست و جدایی از آن پیش برویم چرا که جایگزین دولت اعتدال، دولت اصلاحات نیست بلکه دولت جبهه پایداری است؛ کسانی که باز هم با شعار تنش در خارج و تک صدایی در داخل کشور میکوشند که ایران را به قهقرا ببرند و راه اصلاح را ببندند.
از سوی دیگر برای اینکه معلوم شود چه دادهایم و چه در ائتلاف گرفتهایم، باید ببینیم برآیند ائتلاف و نتیجهای که از آن به دست میآید گامهایی به سوی اصلاحطلبی است یا مخالف با آرمانهای اصلاحات حرکت میکند. برای مثال آیا ائتلاف اصلاحطلبان و اعتدالگرایان موجب شده است که فضای جامعه بستهتر شود؛ آزادی بیان احزاب و مطبوعات و انتخابات کمتر شود یا اینکه به عکس این ائتلاف موجب شده که آزادی پشتوانه محکمتری بیابد و روز به روز با وجود همه تنگ نظریها و موانع عملی بر دایره خود بیفزاید. اگر اولی باشد این ائتلاف از این منظر شکست خورده است و فقط تقسیم قدرت بین دو طرف خواهد بود. ولی اگر روز به روز فضا بازتر شود، معنایی ندارد جز اینکه ائتلاف در مجموع روی خط اصلاحطلبانهای در حال حرکت است.
عین این سوال در عرصه بینالملل هم وجود دارد. آیا این ائتلاف مانند دوره احمدینژاد جهان را به توافق علیه ایران میرساند و همه قدرتهای بزرگ را به اجبار یا به اختیار به تحریم علیه ایران میکشاند یا ائتلاف راه را برای عادیسازی مناسبات دنیا با ایران هموار کرده و این امکان را فراهم آورده که حتی رییسجمهوری مثل ترامپ نژادپرست و جنگ افروز نیز کار چندانی نتواند علیه میهن و ملت ما انجام دهد.
در عرصه اقتصادی نیز همینگونه است. آیا این ائتلاف میتواند به سمت کاهش نابرابری و فقر از یک سو و سرعت دادن به حرکت توسعه کشور گامهای مثبتی بردارد یا وضعیت از دولت قبل بدتر میشود. بنابراین باید دید که چقدر امکان نفس کشیدن برای جامعه مدنی و رشد آن افزایش یا کاهش مییابد. پاسخ به این سوال با ارزیابی عملکرد این ائتلاف همراه است. هرقدر این ائتلاف موفقتر عمل کند، اصلاحطلبان سربلندتر میشوند. اگر خداییناکرده در زمینههایی عقبگرد داشته باشد، به همان میزان ما نیز در برابر آن پاسخگو خواهیم بود.
آیا اصلاحطلبی با محافظهکاری و مصلحت گرایی نسبتی میتواند داشته باشد؟
منظورتان را از سوال درست متوجه نمیشوم چون واژههایی که به کار بردید معنای مختلفی دارند. اگر منظور این است که اصلاحات شعار بقا به هر قیمت و بقا برای بقا را پیشه کند این راهبردی شکست خورده است و از هویت ما چیزی باقی نمیگذارد و پایگاه مردمی ما را بهشدت کاهش میدهد.
ولی اگر منظور این است که اصلاحطلبی به عنوان یک جریان فکری و سیاسی با توجه به واقعیتها و مصالح کشور تصمیمگیری کند، این دیگر نامش محافظهکاری نیست؛ عقلانیگری است و شدیدا باید مورد حمایت واقع شود. برای مثال اگر بنشینیم تا جناح دیگر عاقل شود و بر اساس عقلانیت عمل کند با این توجیه که یا او را تحریک نکنیم یا هزینه ندهیم، این مرگ اصلاحات است.
چون رقیب ثابت کرده در شرایط عادی نفس کشیدن ما را بزرگترین امتیازی که میتوان به ما داد، ارزیابی میکند. لیکن اگر معنای آن این باشد که ما آرمانهایی داریم و باید برای آرمانهایمان مبارزه و تلاش کنیم و تک صدایی را روز به روز تضعیف و چند صدایی را تقویت کنیم، اگرچه با دادن هزینه همراه شود اما در مجموع به گونهای حرکت نکنیم که با نیت خیر راه بر اصلاحات ببندیم، عاقلانه و اصلاحطلبانه است و شدیدا توصیه میشود.
آیا جوانان اصلاحطلب و احزاب جدید اصلاحطلب میتوانند موج جدیدی ایجاد کنند و اینکه اگر نگاه پیکربندی شدهای به اصلاحات داشته باشیم جوانان کجای این پیکر هستند؟ نقش کدام عضو را میتوانند بازی کنند؟
ما متاسفانه با مشکلی مواجه شدیم که در انقلاب روسیه هم با آن مواجه شدند و متاسفانه شکست خوردند و آن این بود که نسل اول انقلاب تا لحظه مرگ راه را برای نسل دوم و سوم در سطوح بالای حکومتی باز نکرد و به همین دلیل وقتی که گورباچف به عنوان نخستین رییسجمهور که انقلاب ١٩١٧ را درک نکرده بود، به رهبری شوروی رسید، آن کشور فروپاشید. من نمیگویم که دقیقا همان سرنوشت در انتظار ما است اما میگویم باید از سرنوشت آنها درس بگیریم و تا خودمان زنده هستیم راه را برای جوانان باز کنیم تا در راس امور قرار بگیرند و با حضور ما خطا کنند و خطای خود اصلاح کرده و از تجربه و دانش ما بهره بگیرند.
این را از آن جهت تاکید میکنم که عدهای میگویند جوانان تجربه ندارند و ممکن است دچار مشکلاتی شوند. وقتی که ما این دنیا را ترک کردیم قرار است چه کسی کشور را اداره کند؟ همان کسانی که به قول شما تجربه ندارند اما بدون حضور ما با انبوهی از مشکلاتی که از ما به آنان ارث رسیده است. این وضع عقلانیتر است یا اینکه ما اجازه دهیم به قدرت برسند و ما به عنوان مشاور یا ناظرینی از بیرون تجربیات و دانش خود را در اختیار آنان بگذاریم تا با کمترین خطاها بیشترین دانش و تجربه را کسب و آینده کشور را تضمین کنند.
این مشکل فقط در ارتباط با دولت نیست. در احزاب نیز چنین وضعیتی وجود دارد و با رفتن نسل اول و موسسین احزاب افول میکنند، مشکلی عام که باید همه برای آن فکر کنیم و از خود شروع کرده و راه را برای صعود جوانان بگشاییم. همچنین جوانان نباید گلخانهای حرکت کنند، منتظر باشند تا ما برای آنان فکری کنیم. خود آستین همت بالا بزنند و با پیوستن به احزاب و فعالیت شبانه روزی آن هم در حالی که روز به روز از توان ما کاسته میشود و امکان تلاش مانند گذشته را نداریم جای خود را باز کنند و عملا کنترل احزاب را در دست بگیرند تا در آینده بتوانند دولت را در دست بگیرند و با نیروی جوانی و بر دوش ما ایران را به فردایی بهتر رهنمون کنند.
مانیفست اصلاحات چگونه باید تدوین شود؟ سرفصلها و چارچوب مفهومی آنچه مختصات و مشخصاتی باید داشته باشد؟چه کسانی با چه نگاهی و چه آبشخور فکری باید آن را تدوین کنند و به رشته تحریر درآورند؟
منظور از مانیفست اصلاحات همان به روز کردن گفتمان اصلاحطلبانه است. بلافاصله به دنبال آن باید با ارایه برنامه برای مهمترین مسائل کشور و مبرمترین مشکلات جامعه ارایه شود. این کار برای مدتی به دلیل فضای شدیدا امنیتی پس از سالهای ٨٨ تقریبا میتوانم بگویم یک دهه به تعویق افتاد. ما در سال ٨٦ بحثهای خوبی در زمینه آینده نگری صورت دادیم و نتیجه آن جزوهای بود به نام تاملات راهبردی. اگر آن کار ادامه پیدا میکرد ما امروز به احتمال زیاد خودمان و حتی رقبایمان دارای مانیفستهایی میشدند که کم کم معلوم میکرد که هر حزب و گروه و جریانی به چه چیزهایی باور دارد؛ اولویتها را کدام میداند و بر اساس آن فعالیت میکند. نه اینکه گفتمانش در یک ماه ایام انتخابات ١٨٠ درجه با عملکرد و آرمان و آنچه پیشتر گفته، تفاوت کند. صرفا برای اینکه رای بیشتری از مردم بگیرد.
به هر حال داشتن مانیفست برای همه جریانها لازم است و این رنجی است که همه میبریم. اگر یکی آستین بالا بزند که به نظر میرسد اصلاحطلبان در این زمینه نیز پیشتاز خواهند بود و از آنان انتظار بیشتری میرود، اگر به مانیفستی دست یابند دیگران نیز با فاصلهای نه چندان طولانی همین روش را دنبال خواهند کرد و این به سود سیاستورزی با حساب و کتاب و پرهیز از بازار سیاه سیاست در ایران به شمار میرود.
علل اصلی تعلل در مشخص شدن مرزهای اصلاحات چیست؟چرا این امر حیاتی به تعویق افتاده؟چرا مرزبندیها میان رفرمیست و لگالیست و نیروی برانداز خارج از کشور مشخص نیست؟ همین مساله ابزار دست جریان ضداصلاحات شده که اصلاحات را کاریکاتوریزه کند و برای انهدام گفتمان اصلاحات و نیروهای اصیل سیاسی اصلاحطلب انگیزه بگیرد.
اینکه مدام بگویند اصلاحات مرد و سعی کنند اصلاحات را به تابوت بکشانند و میخ آخری به تابوت اصلاحات فروکنند؛ این اشتباه سیاسی، گفتمانی یا بیتجربگی و نابالغی است؟ راهحل برونرفت از این وضعیت چیست؟ اگر هر چه سریعتر این اتفاق نیفتد باید منتظر چه هزینههای مازاد دیگری باشیم؟
جریان اصلاحات برای اینکه به تاریخ نپیوندد و فقط خاطرهای از آن باقی نماند باید همان سه کمبود بزرگی را که شمردم، برطرف کند؛ اول گفتمان به روزی ارایه کند، دوم برنامه هایی برای مبرمترین مسائل عرضه کند، سوم تشکیلات منسجم اما دموکراتیکی را بر پا کند. به این ترتیب ارتباطش با بدنه جامعه حفظ خواهد شد. همینطور میتواند با مسائل مهم جامعه دست و پنجه نرم و مردم را امیدوار کند که این مشکلات یکی پس از دیگری قابل حل است.
بعد از ٢٤خرداد ٩٢ که دولت روحانی روی کار آمد تا امروز در جریان اصلاحطلب و بازیگران اصلاحطلب بحث نسبت دولت با اصلاحطلبان مطرح شد و هر کسی از زاویه دیدگاه خود این بحث را انجام داده است. طیفی مانند آقای حجاریان قایل به این بودند که ماموریت و رسالت اصلاحطلبان در عصر اعتدال - که شما اشاره کردید یک گفتمان است و نه یک جریان سیاسی- این است که سکوت و خانهنشینی بگزیند. نباید توقعات دولت اصلاحطلب را از دولت روحانی داشته باشیم.
عده دیگری هستند مانند آقای مراد ثقفی که بیان میکنند اصلاحطلبان باید دیدبان دولت روحانی باشند که روزنههایی که با آمدن او به وجود آمده مقداری گستردهتر شود. ما تا کجا باید با روحانی همراهی کنیم؟ سیاست و استراتژی ما نسبت به دولت روحانی باید چه باشد؟ اتحاد و انتقاد باشد؟ بگذاریم هر کاری که خودش دلش میخواهد انجام دهد، اجرا کند و فقط نظارهگر باشیم؟ رویکرد شما چیست؟
وقتی دو جریان با هم ائتلاف میکنند باید از خواستههای حداکثری خود در عمل و نه البته در نظر کوتاه بیایند و بر اشتراکات تاکید کنند تا ائتلاف امکان تداوم بیابد. از آقای روحانی انتظار ندارم همچون آقای خاتمی عمل کند اما انتظار دارم که به وعدههایی که داده پایبند بماند و برای تحقق آنها بکوشد.
انتظار اصلاحطلبان معقولترین، دموکراتیکترین و سیاسیترین انتظاری است که اصلاحطلبان میتوانند از دولت داشته باشند و آن اجرای وعدههای خود ایشان است. این کار هم اخلاقی است؛ هم سیاسی و هم شدنی چرا که آقای روحانی بر اساس این وعدهها و قولها از مردم رای گرفته است و ما براساس این وعدهها از دولت حمایت و از مردم درخواست کردیم به او رای بدهند.
بنابراین مطالبات ما از دولت وعدههای رییسجمهور است اما در همان لحظه برای حفظ هویت خود و ارتقای فرهنگ سیاسی کشور و زنده نگاه داشتن اصلاحات باید بر مطالبات اصلاحطلبانه خود نیز تاکید کنیم تا راه گم نشود. یعنی به این ترتیب هم میتوانیم هویت و هم وحدت خود را حفظ کنیم. مبنای وحدت ما مطالبات و وعدههای رییسجمهور است. اساس هویت ما مطالبات اصلاحطلبانه است.
صرف نظر از اینکه آقای روحانی قول داده یا نداده باشد و بتواند آنها را اجرا کند یا نتواند. برای مثال شعار ما ایران برای همه ایرانیان است تا زمانی که هرگونه تبعیضی وجود دارد یا ایرانیانی باشند که یا از حقوق شهروندی محروم میشوند یا امکان ارتقا در سیستمهای کشوری و لشکری را نمییابند که این خود نقض حقوق شهروندی آنان به حساب میآید، اصلاحات شعار ایران برای همه ایرانیان میدهد و ذرهای از آن کوتاه نمیآید.
اگرچه میدانند تحقق آن، سالها و بلکه دههها طول میکشد. برای اینکه راه گم نشود میگوییم که ایران برای همه ایرانیان. این هویت اصلاحطلبانه ما است و اصلاحات مادامی که ایران برای همه ایرانیان نشده است، یک ضرورت است. هر وقت ایران برای همه ایرانیان شد ما نیز مثل کشورهای دموکراتیک بر اساس گرایشهای اقتصادی خود احزاب را شکل میدهیم و البته تمایل خود در سیاست خارجی که تمایل به استراتژی صلحطلبانه و تفاهمجویانه باشد.
عدهای گفتهاند اصلاحطلبی ستون فقرات دولت روحانی است و عدهای گفتند روحانی ستون فقرات اصلاحات است. اگر روحانی نباشد اصلاحطلبان نمیتوانند دوباره از جا بلند شوند. عدهای معتقدند که ما باید فقط شریک پیروزیهای روحانی باشیم و جاهایی که شکست میخورد فاصله انتقادیمان را پررنگتر کنیم و مرزبندیهایمان را جدیتر کنیم. عدهای میگویند اگر شریک پیروزی هستیم همراه باخت آقای روحانی نیز باید باشیم. شکست روحانی میتواند شکست اصلاحات باشد. آیا شما معتقدید که شکست روحانی میتواند شکست اصلاحات باشد؟
چه بخواهیم و چه نخواهیم پیروزی و شکست آقای روحانی به پای ما نیز نوشته میشود. همچنانکه پیامدهای عملکرد احمدینژاد هرگز اصولگرایان را رها نخواهد کرد. حتی اگر شب و روز بگویند که ما یکی نبودیم و از اول با هم اختلاف داشتیم. به همین دلیل باید بکوشیم که دولت روحانی پیروز شود. هرگونه اندیشهای جز این یا فرصتطلبی است یا زماننشناسی. فرصت طلبی به معنای غیراخلاقی خویش مدنظر نیست، به لحاظ زمانی و زماننشناسی نیز مدنظر است.
اصلاحطلبان باید مرزبندیای با روحانی و دولت داشته باشند یا خیر؟ براساس چه استراتژی و تاکتیکی باید با دولت رفتار کنیم؟
آنچه ما را با دولت پیوند میدهد یا از آن جدا میکند، وعدههای رییسجمهور و تلاش برای تحقق آنهاست. باید بکوشیم این وعدهها محقق شود. چون اگر خدایی ناکرده این قولها بر زمین بماند حتی اگر ما حساب خود را هم از آقای روحانی جدا کنیم، باز هم جامعه آن بیوفایی و بیمرامی را به پای ما خواهد نوشت و بخشهای زیادی از جامعه از ما روگردان خواهد شد.
پاشنه آشیل اصلاحطلبان و اصلاحطلبی را در شرایط فعلی چه میدانید؟
بزرگترین پاشنه آشیل اصلاحطلبان و دولت، گرفتار شدن در چرخه سهمخواهیهای باندی و قبیلهای است و اینکه بیتوجه به شرایط بر طبل یأس بکوبیم.
آیندهسازان اصلاحات چه کسانی میتوانند باشند؟با چه مشخصات و منظومه فکری و رفتاریای؟ آیا این آیندهسازان میتوانند از دل احزابی مثل اتحاد ملت و ندای ایرانیان بیرون بیایند؟
آیندهسازان اصلاحات به طور خاص و آیندهسازان ایران به طور عام کسانی خواهند بود که به جای تمرکز بر آنچه در حال از دست رفتن است بر آنچه میآید متمرکز شوند.