روزنامه اعتماد نوشت: نثر ارنست همينگوي با سبك زندگي مردانهاش از ماجراهاي دوران جنگ گرفته تا شكار جانوران درنده، دايمالخمري و گاوبازيهايش، مطابقت داشت. اما طبق مكاتباتي كه به تازگي كشف شدهاند، اين نويسنده امريكايي در مورد مسائل زندگي خصوصياش بهشدت حساس بود؛ زندگياي كه آن را «مجراي باز فاضلاب» توصيف و مكررا از اعضاي خانواده و دوستانش درخواست ميكرد جزييات زندگياش را فاش نكنند.
همينگوي در چهارمين جلد از مجموعه 17 جلدي مكاتبات اين نويسنده كه انتشارات دانشگاه كمبريج آنها را در دست انتشار دارد، در نامهاي نوشته است: «اگر قرار است بنويسم بايد زندگي خصوصيام را وارد آن نكنم. » در نامهاي ديگر ناشرش را از آوردن اسم و رسمش منع ميكند و مينويسد: «هرگز از اطلاعات شخصي تبليغاتي استفاده نكن چرا كه ميخواهم اين نوشتهها از منظر ادبيات داستاني مورد قضاوت قرار گيرند. »
او از انتشار تبليغاتي زندگينامهاش در نسخهاي از «خورشيد همچنان ميدمد»- شاهكارش درباره نسل شكستخوردهاي كه از جنگ جهاني اول عذاب كشيدند- خشمگين شده بود كه به مكسول پركينز، ويراستارش گله كرده بود و اصرار داشت ناشرش بايد «فورا آن نوشتههاي آشغال يعني مزخرف درباره زندگيام را از پشت جلد بردارد.» همينگوي ميخواست آنها بدانند كه «اگر اين نوشتهها فورا از پشت همه روكشهاي جلد كتابها پاك نشوند و هر اشارهاي به خدمت كردنم در جنگ يا زندگي خصوصيام مثل ازدواجم برداشته نشود، هرگز كتاب ديگري را دست اين انتشارات نميسپارم. »
در ادامه ميگويد: « اگر قرار است [زندگينامهام] به صورت انبوه منتشر شود، تلاشم براي دور نگه داشتن زندگي خصوصيام و امتناع از شهرت مزخرف بيخود است. » انتشارات اين كتاب پس از دريافت نامه روكش همه جلدها را از بين برد.
همچنين همينگوي در نامهاي براي مادرش، گريس، مينويسد: «اگر كسي ميخواست درباره من با تو مصاحبه كند، خواهش ميكنم به آنها بگو كه چون ميداني من از اطلاعات شخصي تبليغاتي خوشم نميآيد به من قول دادهاي به پرسشهاي درباره من پاسخ ندهي. هرگز اطلاعاتي به آنها نده. »
چهارمين جلد مجموعه نامههاي همينگوي از زماني شروع ميشود كه اين نويسنده بازنگري نهايي رمان «وداع با اسلحه» را شروع كرده است. اين رمان كه سال 1929 منتشر شد، شهرت جهاني همينگوي را رقم زد و نخستين كتاب پرفروش او نام گرفت.
نامهاي به هيو والپول، نويسنده انگليسي نشان ميدهد پس از موفقيت گسترده همينگوي، او با «مسووليتهاي» شهرت دستوپنجه نرم ميكرد. همينگوي در اين نامه مينويسد: «اين كتاب نخستين تجربهام را در دريافت نامه از افرادي كه آن را خواندهاند، رقم زد. همه آنها را جواب دادم و هيچ كار ديگري نكردم. حرفه پردردسري است؛ 20 دقيقه يا نيم ساعت طول ميكشد براي نامه نوشتنشان تشكر كنم... اگر جوابشان را ندهم، عصباني ميشوند؟... يا دلخور ميشوند و ديگر كتابي از من نميخرند؟»
ساندرا اسپينر، يكي از ويراستاران انتشارات كمبريج ميگويد: «از يك طرف، او نويسندهاي است كه بهشدت مراقب چهره مردمياش بود. هميشه ميزان فروش كتابهايش را ميپرسيد. شيفته ريويوهاي خوب بود. تا حدي به شهرت توجه داشت. از طرف ديگر، تمايل شديدي به حفاظت از حريم خصوصياش داشت. شايد كمي در مورد طلاقش از نخستين همسرش، هادلي و ازدواج با پائولين، حساس شده بود. » اسپينر معتقد است نامهها اعتراض همينگوي به غلو ناشران از خدمت او در جنگ جهاني اول را، زماني كه راننده آمبولانس صليب سرخ امريكا بود، نشان ميدهد.