یاد، یاد آن روزگاران که خلاقیت خلاقانه دانشآموزان در مرکب خیال و مُرکب جان بر صفحه کاهی بر بوم دفترهای انشا رنگ عشق به روایت، شخصیتپردازی در قصهها و داستانها میزد.
روزنامه همدلی نوشت: زنگ انشا برای شمار زیادی از دانشآموزان نسل قدیم یک حس نوستالژیک است که با فصل پاییز، زمستان و بهار تحصیل ردای زرد، سفید و سبز میپوشید؛ گاهی چون برگی از درخت اقاقیای ذهن بر دفتر بوسه میزد و گاهی نیز چون زمهریر زمستان سلامی در گریبان سرد برف فرو میبرد و در بهار دفتر انشاها چون دو گیلاس سرخ همذات شکوفه میزدند بر زلف رویاها، یاد باد آن روزگاران که در زنگ املا یا همان واژه مشهور و قدیمیِ دیکته، معلم در بین خطوط طولی صندلیهای چوبین ترکخورده قهوهای کمرنگ، نشیمن فلزی میچرخید، چون قاصدک و با لحنی مطنطن هجاگرا میگفت: آن مرد در باران آمد و یا از تصمیم کبری میگفت و با معشعل فروزان ریزعلی، موسیقی مرگ تقتق قطار را حیاتی دوبار میبخشید، معلم از باز باران میگفت و باران بر آبان پنجره کلاس بوسه میزد و خیال خشک کودکی را خیس میکرد.
امروزه در نظام آموزشی جدید نه اینکه دیگر نامی از انشا و املا نباشد؛ اما به عقیده کارشناسان، این نوع بودنهای صوری فاقد روح، جانمایه و درونمایه در رویکرد و کارکرد شکوفایی ذهن تخیلگرایانه کودکانه نقشی نداشته و بسیار کمرنگ است. به گفته کارشناسان تعلیم وتربیت آموزشی، انشا و املا جزو دروس آموزشی زیربنایی و تخصصی در زنگ ادبیات است؛ اما متاسفانه چهره در نقاب نسیان فرو برده است، همه دانشآموزانِ تکیهزده بر صندلی دانشِ نسلهای دهه 60 و 70 با کوکب خانم، روباه و زاغ، باز باران و انار صد دانه یاقوت خاطره دارند اما به اعتقاد کارشناسان، چرا امروز سطح تدوین و تبیین دروس نظام آموزشی در مقاطع تحصیلی، بهویژه دبستان آنقدر تنزل یافته است که تصویری از خاطرات درسها در ذهن رنگی دانشآموزان رنگ نمیخورد، با توجه به اینکه ما اکنون در دومین ماه سال تحصیلی 97-96 هستیم، این موضوع مهم را با چهار نفر از صاحبنظران معلم و اساتید دانشگاه در رشتههای مختلف تحصیلی در میزگردی به تحلیل نشستهایم.
روزنامه «همدلی» در این میزگزد از منظر «رشید احمدرش»، دکترای جامعهشناسی توسعه و استاد دانشگاه تربیت معلم، «نسا آلبوغبیش»، کارشناس ارشد زیستشناسی، معلم و استاد دانشگاه، «طاهر قادرزاده»، دبیر دبیرستان در رشته ریاضی و «حمزه محمدی»، کارشناس ارشد مردمشناسی، پژوهشگر و معلم، این مسئله مهم را واکاوی کرده است که از دید شما مخاطبان میگذرد.
در نظام آموزشی قدیم مشقنویسی، زنگ املا و انشا خیلی تاثیر بهسزایی در کیفیت تحصیلی و فراگیری دامنه واژگان، درست نویسی و خلاقیت خلاقانه دانشآموزان در بحث انشانگاری داشت. بهنظر شما، کمرنگ شدن این موارد در نظام آموزشی جدید چه ضربهای به سواد درسی دانشآموزان زده است؟
رشید احمدرش: مشکل اصلی نظام آموزشی و افت کیفیت آموزش و پرورش محدود و منحصر به تغییر فرم و جابهجایی مواد درسی نیست. از طرف دیگر تعریف سواد و آموزش نیز دچار دگرگونی فراوانی شده است. نکته قابلتوجه این است که سنجش کیفیت آموزش با معیارهای گذشته کار چندان درست و بهسزایی نیست. جهت فهم پویاییهای نظام آموزش و پرورش میبایست مجموعههایی از عوامل مانند تغییر فضا و زمان، دگرگونیهای تکنولوژیکی، تفاوتهای نسلی، همهگیری آموزشهای غیررسمی، رسانههای همگانی، شبکههای اجتماعی و بهطورکلی جهان مجازی را نیز در نظر گرفت.
حمزه محمدی: در هر سیستم، عناصر و فراگردها در تعامل متقابل هستند. هر سیستمی برای حفظ پویایی و تداوم خود، بهطور مداوم با محیط خود در ارتباط و تعامل است. در این رویکرد مجموعهنگری و کلینگری اهمیت بسیار زیادی دارد. سیستمها مواد، انرژی و اطلاعات را از محیط به عنوان درونداد، دریافت میکنند. آموزش پرورش به عنوان یک نهاد بسیار مهم، متاثر از نظام فرهنگی مسلط است، بدین معنا برنامهریزی درسی و آموزشی متاثر از فلسفه و زیرساختهای فکری و فرهنگی است. هرچند ممکن است هر سیستم در فرایند عملیات، دادههای محیطی را تا حدودی تغییر داده و سودمندی آنها را افزایش دهد.
با این حال در نظامهای سیاسی ایدئولوژیک و سانترالیستی، زیرسیستمها هیچگونه اختیاری در تغییر فرایند اجرا و عملیات ندارند. سیستمهای آموزشی بر مبنای فلسفهی آموزشی و دادههای برونسیستم، سازمان و ساختار درونی خود را تنظیم میکنند. بنابراین مبانی فلسفی هر جامعه جهتدهنده برنامه درسی و سازوکار تعلیم و تربیت است. در سند تحول بنیادین آموزش و پرورش در فصل اول در خصوص مبانی فرهنگی و ایدئولوژیک آموزش پرورش ایران چنین آمده است: «گزارههای ارزشی مندرج در بیانیه ارزشها، بایدها و نبایدهایی اساسی است که لازم است تمام اجزا و مولفههای نظام تعلیم و تربیت رسمی عمومی هماهنگ با آنها بوده و همه سیاستگذاران و کارگزاران نظام ملتزم و پایبند به آنها باشند. این ارزشها براساس آموزههای قرآن کریم و سنت پیامبر اکرم (ص) و حضرات اهل بیت (علیهمالسلام)، قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، رهنمودهای رهبر کبیر انقلاب اسلامی، حضرت امام خمینی (ره) و مقام معظم رهبری و سند چشمانداز 20 ساله و نقشه جامع علمی کشور و سیاستهای کلی تحول نظام آموزشی تهیه و تدوین شده است و با مبانی نظری تحول بنیادین آموزش و پرورش (شامل فلسفه تعلیم و تربیت، فلسفه تعلیم و تربیت رسمی عمومی و رهنامه نظام تعلیم و تربیت رسمی عمومی در جمهوری اسلامی ایران) سازگار و مستند به مضامین مندرج در آنها است.» (سند تحول بنیادین آموزش و پرورش)
نگاهی گذارا بر مبانی ارزشی سند تحول بنیادین بیانگر یک کلیت مذهبی-سیاسی است. توسعه و تولید علم در اولویتهای چندم و به صورت تلویحی گنجانده شده است. برنامهریزی درسی و تدوین مواد درسی-آموزشی بر مبنای سند تحول بنیادین صورت میگیرد. در این کلیت آموزشی مواد درسی دینی و زبان مفاهیم دینی یعنی عربی، برای تمامی مقاطع و رشتههای مختلف نظری در اولویت قرار دارد. حتی در سرنوشتسازترین آزمون یعنی کنکور، این مواد درسی از بالاترین ضرایب برخوردار هستند. همانطور که گفته شد، در کلیت نظام آموزشی، تولید علم جزو اولویتهای درجه اول نیست. املا و انشا دروس مبنایی و ابزاری برای تولید علم در عرصههای مختلف علمی است. هرچند آمارهای رسمی گویای افزایش مقالات علمی و تولید علم است، با این حال اعلام سرقت علمی مقالات ایرانی در عرصه بینالمللی و فروش پروژههای تحصیلی در مقاطع مختلف تحصیلات تکمیلی بیانگر یک بحران جدی در عرصهی تولید و توسعه علم است.
بحران فروش پایاننامه و پروژههای تحصیلات تکمیلی چندان عمیق شده است که مجلس برای جلوگیری از این روند دست به کار شده است. تا جایی که «به موجب مصوبه کمیسیون، از این به بعد افراد یا شرکتهایی که بخواهند نسبت به فروش پایاننامه، رساله و مقاله اقدام کنند، مجرم شناخته میشوند و به مجازات درجه سه و پلمب موسسه مربوطه محکوم میشوند.» ( ایسنا، فروردین 96) تولید علم ارتباط مستقیم با ماده درسی املا (درستنویسی) و انشا، دارد. ماده درسی انشا در هر دو سیستم جدید و قدیمی آموزشی جزو دروس کماهمیت آموزشی بوده و هر دو گروه معلمان و دانشآموزان بهای چندانی برای آن قائل نیستند. در چارچوب اولویتهای ارزشی-سیاسی مبنای فلسفی تعلیم و تربیت ایرانی، ماده درسی انشا جایگاهی ندارد. در این چارچوب آموزشی، سوژه مثبت، سوژهای است تابع و با مغزی انباشته شده از مواد درسی متناقض. انشا یک ماده درسی است که مستلزم فعالیتهای بسیار پیچیده ذهنی (خلاقیت ذهنی، تخیل، تفکر، زاویهی دید و داشتن چشمانداز و...) است.
در برنامه آموزشی حافظهمحور بهای چندانی به فرایندهای فکری که مبنای تولید و توسعه علم است داده نمیشود. مطالعات تطبیقی نشان میدهد که تولید علم و صادرات آن در قالب کتب مختلف در جایی روی میدهد که بهایی زیادی به درس انشا داده میشود. برای نمونه، به دلیل تاکید بیش از حد سیستم آموزشی آمریکا، لقب«امپراتوری انشا» را به آن کشور دادهاند.
خانم ماساکوماتانابه در کتاب «هنر استدلال» در همین خصوص مینویسد:«در آمریکا از پایه اول ابتدایی نحوه نوشتن مقاله را تعلیم میدهند و تا سطح دانشگاه از آن بهعنوان ابزاری برای سنجش توانایی تحصیلی استفاده میکنند». آمارها نشان میدهد که ایالات متحده آمریکا بالای کشورهایی که اقتصاد آنها دارای بازار صادراتی کتاب هستند، قرار گرفته است»(دنیای اقتصاد، دوم آبان 96) رتبه اول تولید علم و صادرات کتاب با اهمیت و اولویت درس انشا در برنامهریزی درسی، رابطه مستقیم دارد. در برنامهریزی درسی ما درس انشا اهمیت چندانی ندارد و بیشتر بر سوژگان منفعل و وظیفهمحور تاکید میشود. سوژگان وظیفهمحور نیازی به فعالیتهای ذهنی پیچیده و تولید مفاهیم جدید و نگارش متون ندارد.
با توجه به شغل نگارنده (معلمی) و با رویکردی پدیدارشناسانه میتوان سیاههای از چالشهای درس انشا یا مهارتهای نوشتاری در متوسطه اول را برشمرد. در وهله اول باید از معلمان انشا شروع کنیم. بنابه یک سنت غلط، انشا به عنوان درس تخصصی گروه ادبیات درنظر گرفته میشود. معلمان ادبیات هم انشا را بهعنوان یک درس کماهمیت و نمرهآور برای دانشآموزان در نظر میگیرند.
این گروه از معلمان بدون ارزیابی دقیق نوشتههای دانشآموزان، بالاترین نمره را به دانشآموزان میدهند. (دامنه 15یا 17 تا 20) چالش جدی نگارنده در تدریس انشا در پایه هشتم و نهم، ارزشیابی نوشتههای شاگردان بود. ارزشیابی تکرقمی تعداد کثیری از شاگردان با اعتراض گسترده آنها مواجه میشد. یکی از بچههای کلاس نهم در خصوص نمره خود چنین اظهار نظر میکرد:«آقا پارسال با همین شیوه نگارش 17 میشدم ولی شما به زور به من 10 دادی...». در مرتبه دوم، معلمان انشا بیشتر بر انشاهای توصیفی تاکید کرده و جنبهی ادبی انشا برایشان اهمیت دارد.
گونه «انشای تحقیقی» هیچ جایگاهی در بین گونههای انشانویسی در مدارس ما ندارد. گونهای از انشا که دانشآموز را وادار به کار نگارش سیستماتیک و علمی کرده و زمینه تولید و توسعه علم را در مقاطع بالاتر فراهم میآورد. تجربیات محقق نشان میدهد که در مدارس دانشآموزان دوزبانه، درس انشا با چالشهای بیشتری همراه است. این گروه از دانشآموزان به دلیل ضعف در املا و درستنویسی، قابلیت تولید متون و نوشتههای باکیفیت را ندارند. تجربیات نگارنده گویای آن است که بیشتر شاگردان دوزبانه (دانشآموزان کُرد) به دلیل اشکالات متعدد نگارشی (جملهسازی) نمیتوانند موفقیت چندانی در نگارش انشای خوب داشته باشند. همچنین پایین بودن سطح مطالعه شاگردان از عوامل اساسی ناتوانی آنها در انتخاب موضوع و نگارش انشا و نوشتههای باکیفیت است.
طاهر قادرزاده: قبل از پاسخ به سئوال میخواهم اشارهای گذرا به سیر تغییر در نظامهای آموزشی در پنج دهه اخیر داشته باشم، چراکه وقتی از نظام آموزشی قدیم صحبت میکنیم، باید ببینیم کدام دوره مد نظر است.
تا سال 1346 سیستم 6-6 حاکم بود. به این معنا که 6 سال اول دوره ابتدایی و 6 سال دوم دوره دبیرستان را تشکیل میدادند. از آن پس سیستم 5-3-4 جایگزین شد که بیش از دو دهه پابرجا ماند. تا اینکه در دهه 70 نظام ترمی واحدی جای آن را گرفت و پیشدانشگاهی مجزا شد. یعنی در واقع ترکیب 5-3-3-1 در مدارس، نقشآفرینی کرد! البته در این تغییر مقاطع ابتدایی و راهنمایی دستنخورده باقی ماندند و تغییرات فقط متوجه دبیرستان شد. هنوز یک دهه نگذشته بود که ترمی واحدی جای خود را به سالی واحدی داد. پس از چندی مجدداً سیستم به 5-3-4 تبدیل شد. یعنی پیشدانشگاهی به دبیرستان الحاق شد. و اکنون سیستم معروف 6-3-3 که آنهم به نوعی در معرض تهدید 3-3-3-3 قرار گرفته است!
با این اشاره، این سئوال مطرح است که کدام نظام قدیم مد نظر است؟ چراکه هرکدام از آنها در کنار مشابهتهایشان، تفاوتهایی نیز دارند و نمیتوان تمام آنها را در یک ظرف گنجاند. در هر صورت این ابهام از اهمیت موضوع نمیکاهد، چراکه در هزاره سوم، ما با پدیدههای نو و فراگیری همچون گستردگی ارتباطات و انفجار اطلاعات مواجه هستیم. از همین رو باید با ابزارهای لازم و سازوکار مناسب، در ایجاد بستری در خور این عصر، برای یادگیری و خلق شیوههای نوین در آموزش و پرورش، مسیر همزیستی نوین را هموار کنیم.
اغلب از سطح بالای سواد تحصیلکردههای قدیم و اینکه کلاس ششم آن دورهها بیشتر از دیپلمههای این دوره عالم بودند، و یا از خط زیبای آنان و قدرت نگارش آنان بارها شنیدهایم. ولی این قیاسها هیچکدام بر اساس یافتههای پژوهشی نبودهاند، هرچند قدرت نوشتاری و خط زیبای اغلب آنان را در مقایسه با دوران حاضر، کمتر کسی منکر میشود. با این حال، نسخه سیستمهای قبلی آموزش برای عصر حاضر قابل پیچیدن نیست. چراکه دنیای امروز با گذشته فرق بسیار دارد. همانگونه که فردا نیز نیازهایش با امروز تفاوت خواهد داشت. اما در مورد زنگهای املا و انشا، باید بگویم در سیستم آموزشی قبلی در مقایسه با قبلترش، بدون اغراق و سیاهنمایی، وضعیت تاسفبار بود.
اشتباهات املایی بسیار و عجز از نوشتن متنهای عادی با ضوابط نگارشی درست، فریاد بسیاری را بلند کرده بود! اما بر اساس نظر همکاران در مقاطع تحصیلی مختلف، در چند سال اخیر تغییرات مثبتی در مقاطع ابتدایی و راهنمایی انجام شده است. قبلا بدون هیچگونه آموزشی در خصوص شیوههای درست نوشتن، مستقیما به ارزیابی و ارزشیابی آموختههای آموزش داده نشده میپرداختند. یعنی برای املا، هیچ آموزشی در کار نبود. اما امروزه قبل از ارزشیابی از املا، ابتدا املا را آموزش میدهند. درباره نگارش هم بر طبق نظر تنی چند از همکاران مجرب و توانا، تغییرات به سمت مثبت بوده و تخیل و قوه نوشتاری و حتی گفتاری نیز مورد توجه واقع شده است.
آنچه که مورد نقد و نیازمند توجه اساسی است، نبود بستر مناسب و ابزار کارآمد در آموزش این دروس است. به عنوان مثال قبلاً در دوران راهنمایی 5 ساعت در هفته برای فارسی(مشتمل بر املا و انشا هم) در نظر گرفته شده بود، اما امروزه باوجود تفکیک کتاب نگارش، یک ساعت کمتر از سابق یعنی 4 ساعت را در نظر گرفتهاند. افزون بر این، کلاسهای با تراکم بالا (40 نفره) نیز عملاً آموزش اصولی این دروس را با مانع جدی مواجه کرده است. در مقطع دبیرستان نیز تالیف کتاب جدید نگارش گرچه با استقبال اغلب همکاران مواجه شده اما تعداد ساعات آن، بهویژه در پایه یازدهم (یک ساعت در هفته، به عبارتی هر دو هفته یک زنگ) مورد انتقاد معلمان این درس است و همانند دبیران متوسطه اول، از کمبود شدید وقت گله بسیار دارند. بدیهی است در چنین شرایطی اهداف آموزشی بهدرستی تحقق نخواهد یافت و مادامی که کار معلم و دانشآموز به دلیل برنامهریزی نامتناسب با کتاب درسی، نیمهتمام بماند، باعث ایجاد نارضایتی و کاهش انگیزه آنان در فرایند یاددهی-یادگیری خواهد شد. نکته دیگر که دارای اشکال است، حذف املا از متوسطه دوم است که رابطه طولی این درس با آموختههای قبلی را در سنینی که هنوز آموزش آن تکمیل نشده، به یکباره قطع میکند.
نسا آلبوغبیش : باتوجه به این مسئله که تکرار و تمرین موجب یادگیری بهتر دانشآموزان میشود و ماندگاری مطالب را در ذهن افراد بیشتر و بهینه میکند، بنابراین حذف زنگهایی مشخص برای انشا و املا در برنامهریزی درسی دانشآموزان ابتدایی موجب شده که افراد کمتر شکل و ظاهر کلمات را ببینند. از طرف دیگر، نمیتوانند واژگان را بهدرستی بسازند یا در جمله به کار ببرند و این روند موجب شده که در نوشتن یک متن ادبی نسبت به دانشآموزان قدیم ضعیفتر باشند.
باور امروزه مسئولان آموزش و پرورش این است که نباید دانشآموز استرس نوشتن تکلیف و مشقنویسی را داشته باشد و علاوه بر آن باید کلاس درس بیشتر همراه با دستورزی و ارائه روشهای جدید باشد و دانشآموزان نباید مجبور به نوشتن شوند.
این مسئله هم میتواند مفید باشد؛ زیرا باعث شده که دانشآموزان کمتر دچار تنش و فشار عصبی شوند و از نظر روحی و روانی در آرامش بیشتری ایام کودکی را سپری کنند و در آینده نیز دوران بهتری خواهند داشت؛ اما اینکه مشقنویسی و تکلیف کاملاً حذف شود صحیح نیست؛ زیرا افراد کمتر تمرین میکنند و واژهها و کلمات را کمتر میبینند و از نظر نوشتاری و سخنرانی و درنتیجه آینده کاری دچار مشکل شوند. مسئله مهمتر خط دانشآموزان است که در صورت نوشتن سطرهای کلمات و درسها بهتر میشود که این تمرین امروزه از دانشآموزان گرفته شده است.
بررسی محتوای دروس مقطع دبستان در نظام آموزشی جدید نشانه ازهمگسیختگی بار معنایی درون و برونمتنی درسها است. نسل ما با شعر و نثر و روایت داستانهای زیبا، پیام همیاری، مشارکت، همدلی و صداقت را میآموختیم؛ مثل شعر یار مهربان، دوکاج، انار، اکرم و امین، روباه و زاغ، باز باران،کوکب خانم، تصمیم کبری، ریزعلی و...، اما امروزه در دروس، دانشآموزان کمتر با این مفاهیم آشنا میشوند، نظر شما کارشناسان آموزشی و معلمان تدریس چیست؟
رشید احمد رش: آموزش و پرورش به مثابه یک نظام و سیستم آموزشی دارای خردهنظامها و عناصر مختلف و متعددی است که بر کارایی و عملکرد منفی و مثبت آن تاثیر میگذارند. لذا فهم پویاییهای نظام آموزشی و بحث پیرامون کیفیتبخشی یا افت کیفیت در نظام آموزشی نیازمند نگرش سیستمی با امعان نظر به همه اجزای درون سیستمی و نیز جامعهای است که آن سیستم درون آن در حال ایفای نقش و کارکرد است. با این وصف، درون این مجموعه عناصر متون آموزشی تنها یکی از این عناصر از میان سایر عناصر ازجمله آموزشگران و معلمان، مدیران و نیروهای ستادی، امکانات کمک آموزشی و تربیتی، اسناد بالادستی، کارگزاران آموزشی و... است. نقد و بررسی نظام آموزشی بهطور عام و بررسی محتوای آموزشی بهطور خاص، نیازمند توجه جدی به جمیع جهات و با درنظرگرفتن تغییرات اجتماعی، پویاییهای فردی، اجتماعی، گروهی و هویتی است.
مثلاً معیارهای مشارکت، صداقت و تصمیمگیری همگی تغییر پیدا کرده است. درهر حال لازم است که ما نسبت به کارکردهای نظام آموزشی دقیق شده و بدانیم که از ماشین آموزش و پرورش (سیستم و نظام) چه انتظاری داریم. نکته قابلتوجه این است که فرم و محتوای نظام آموزشی در همه جهان دگرگون شده است. آموزشهای غیررسمی در بسیاری از موارد جای آموزشهای رسمی را گرفته است. بسیاری از کارکردهای سنتی نظام آموزش و پرورش یا تغییر کرده است یا نهادهای دیگری نظیر رسانههای اجتماعی و ... جای آن را گرفتهاند. کارکردهای پنهان این نظام آموزشی در بسیاری از موارد جای کارکردهای آشکار را گرفته است. شما نمیتوانید به نقد واقعی، علمی و منصفانه نظام آموزش وپرورش بپردازید اگر نظام آموزش عالی را نیز در نظر نگیرد.
نسا آلبوغبیش: کتاب درسی یکی از مهمترین مراجع و منابع یادگیری دانشآموزان در نظام آموزشی محسوب میشود و در نظام آموزشی کشور ما نیز نقش مهمی دارد. در ایران بیشتر فعالیتهای آموزشی در چارچوب کتاب درسی صورت میگیرد و بیشترین فعالیتها و تجربههای آموزشی دانشآموزان و معلمان حول محور آن سازماندهی میشود. کتاب فارسی جدید زمینه سخن گفتن و قدرت ابراز وجود و ارتباط با دیگران را در دانشآموزان پرورش میدهد و علاوه بر آن، دانشآموزان با برگزاری نمایش میتوانند مطالب و مفاهیم آموزشی را بهتر یاد بگیرند و از طرف دیگر با داستانهای مشاهیر آشنا شوند. نشانهها و نمادها در نظام آموزشی جدید به گونهای است که دانشآموزان از همان ابتدا قادر به خواندن آنها هستند و با خط نستعلیق آشنا میشوند.
طبق بررسیهای انجام شده در تمامی ملتها، تربیت در پیشرفت و موفقیت انسان موثر است و لازمه تربیت خوب و مطلوب توجه به مراحل تربیت و خصایص روانی آنهاست.
حمزه محمدی: همانطور که در سوال قبلی هم اشاره شد، نظام آموزشی ما با رویکرد مذهبی-سیاسی در پی خلق سوژهای تابع و گذشتهنگر است. روش تدریس سخنرانی کلاسیک و رایج در نظام آموزشی نقشی برای شاگرد قائل نیست و او را صرفاً در جایگاه شنونده صرف مفاهیم بدون تعامل پویا با فرستنده پیام قرار میدهد. هرچند سبک ارائه مفاهیم شهروندی در کتب نظام قدیم و جدید تاحدودی متفاوت است و این تفاوت با توجه به ظهور نسلهای جدید ضروری بهنظر میرسد، با این حال شکاف بار معنایی درون و برونمتنی مفاهیم، چالش جدی نظام آموزشی ماست. به نظر میرسد سبک و اسلوب آموزش در ایجاد این شکاف تا حدود زیادی موثر است. نظام آموزشی ما از همان ابتدای شکلگیری، محفوظاتمحور بوده و بهای چندانی به تغییر رفتاری دانشآموزان نداده است. برنامه پنهان مدارس هم که اصولاً باید بر جهتدهی سبک نگرشی و رفتاری دانشآموزان متمرکز باشد، به دلیل سیاستمحور بودن و تلاش برای تولید سوژه تابع، اثرگذاری چندانی بر ساخت شخصیتی شاگردان ندارد.
بخش عمدهای از فعالیتهای فوق برنامه و برنامه پنهان مدارس که در قالب فعالیتهای پرورشی انجام میشود، بر تربیت سیاسی و نه شهروندی شاگردان تمرکز دارد. عدم همراهی برنامههای آموزشی مدارس بهویژه در مقطع ابتدایی با تجارب واقعی و زنده، اثرگذاری آنها را به حداقل میرساند. برای نمونه دانشآموز کلاس اول ابتدایی بهندرت این شانس را پیدا میکند که مفاهیم و پیامهای کدگذاری شده در نگارههای کتاب فارسی را در جهان واقعی تجربه کند. برای نمونه دانشآموز پایه اول قواعد راهنمایی را در عالم نظری فراگرفته و مجال مواجهه با جهان واقعی و تجربه زیسته به وی داده نمیشود. درواقع زمانی برای آموزش مهارتها و تجربه جهان واقعی در برنامه رسمی در نظر گرفته نشده است. اوج این شکاف واقعی را زمانی میتوان مشاهده کرد که دانشآموز از جلد کتاب قرآن یا دین و زندگی برای تقلب استفاده میکند. بنابراین با توجه به متد آموزشی یادشده، با خلا جدی همراهی و همزمانی آموزش و پرورش مواجه هستیم. خلا یادشده در دوره و مقطع دوم تحصیلی با توجه به سنگینی مطالب کتب درسی و فرصت کم معلمان برای پیگیری امور تربیتی، جبران نشده و در نهایت، محصول سیستم و یا برونداد آن به شکل ناقص به محیط یا جامعه وارد میشود. هنجارگریزی و انواع آسیبها و انحرافات اجتماعی، حاصل شکاف یاد شده است.
طاهر قادرزاده: موریس دبس در کتاب مراحل تربیت یا آموزش و پرورش، مراحل تربیت کودکان در دوران ابتدایی را چنین تقسیمبندی میکند:
ظهور مفاهیم جزئی و مقدماتی؛ که در این دوره فکر درهمآمیخته جای خود را به فکر منطقی میدهد، علاقه به کار، دوره کمون که تخیلات کمتر میشود، سن دانایی که موارد مورد علاقه را یاد میگیرد و قوه حافظه به سرعت رشد میکند، ظهور استعدادها، میل به زندگی اجتماعی که رفاقت و روابط اجتماعی را در بر میگیرد.
توجه و دقت در این موارد لزوم برنامه درسی متناسب با نیازهای روحی و روانی و عاطفی دانشآموزان را بهویژه در دوران ابتدایی نشان میدهد. داستانها و شعرهای مورد اشاره در سوال شما، هرکدام برای ما دنیایی از خاطره با خود دارند. فکر میکنم دلیل اصلی، متناسب بودن آنها با سن آن زمان ما باشد که بهدرستی در پایه مناسب قرار داده شده بودند. شاید طرفداران و دستاندرکاران حذف آنها در پاسخ ما عنوان کنند: چون آنها برای شما نوستالژیک هستند، شما به اشتباه گمان میکنید لزوماً در آینده برای فرزندانتان نیز چنین خواهند بود! ما چنین ادعایی نکرده و نخواهیم کرد.
چراکه حق نداریم گذشته خود را به امروز و فردای نسل جدید تحمیل کنیم! ما میدانیم که هر روز نیازمند بستری متناسب با آن روز است و تغییرات دنیای جدید، سازوکار جدیدی را بهویژه در آموزش و پرورش و کتابهای درسی میطلبد. اما یک سئوال از آنان میپرسم: آیا آلترناتیوهای شما توانستهاند آن اندازه ماندگاری و تاثیرگذاری را در ذهن دانشآموزان به جا بگذارند؟! ما هنوز پس از سه یا چهار دهه، بسیاری از آن شعرها و داستانهای نوستالژیک را در خاطر داریم. چراکه با متن و تصاویرشان رویاپردازیها کردهایم. با افرادشان زندگی کردهایم و حیواناتش را دوست یا دشمن پنداشتهایم. مزه میوهها و باران و خیسی لباسها هنوز در خاطرمان هست! اما آیا دانشآموزی که سه یا چهار سال قبل دوران ابتدایی را سپری کرده، او هم آنچنان از کتب درسیاش تاثیر پذیرفته است؟!
در جایی، در پاسخ به انتقاداتی که از حذف داستان کوکب خانم شده بود، گفته بودند: چه لزومی به ماندن این درس در کتاب درسی هست، وقتی که اذهان عمومی بر این عقیده است که قصه کوکب خانم مربوط به دهههای گذشته است و دیگر کسی اسم بچهاش را کوکب نمیگذارد!
گرچه امروز در نظام آموزشی کشورهای مدرن کارشناسان معتقد به حذف رونویسی و مشقنویسی هستند؛ اما در این کشورها با حذف یک مورد از الگوهای آموزشی، آلترناتیو علمیتر گذاشته میشود؛ به نظر شما این جایگزین در نظام آموزشی ایران به چشم میخورد؟
رشید احمد رش: معتقدم در بسیاری از موارد، ازجمله در علوم پایه، هنر و ... کیفیت متون آموزشی ارتقا یافته است؛ اما آنچه که اکنون به آسیب جدی نظام آموزشی ما بدل شده است، تجاری شدن و کالایی شدن و بهخصوص کنکوری شدن نظام آموزشی ما خصوصاً در دوره ابتدایی است. به جای تاکید بر تربیت شهروندان مطلوب و مسئول، ما درصدد آمادهسازی زودهنگام و ناپخته بچهها برای کسب پول از طریق ورود به رشتههای خاص هستیم. همین امر فشار روانی و استرس بیش از اندازهای، نهتنها بر کودکان و نوجوانان بلکه بر خانوادههای آنان هم وارد ساخته است.
شیوههای غلط و مرسوم آموزشی بهداشت جسمی و روانی کودکان و نوجوانان را با مشکل جدی مواجه ساخته است. البته کیفیت و کمیت پایین متون آموزشی در کنار فضای آموزشی و فرهنگی نهچندان مناسب و البته استرسزا، شیوههای خشک، رسمی و قدیمی آموزش، همراه با رضایت شغلی به نسبت پایین آموزشگران و .... همگی آموزش و پرورش ما را با مشکلات جدی روبهرو ساخته است. تا زمانی که رویکرد کلان ما به نهاد آموزش وپرورش به مثابه یک نهاد مصرفی و هزینهبر تغییر پیدا نکند، احتمال کمتری دارد بتوانیم آموزش و پرورش را با جامعه و تجربه زیسته جمعی آشتی دهیم.از این رو معتقدم که اینک آموزش و پرورش رسمی ما نسبت به آنچه که در بافت بزرگتر اجتماعی میگذرد، دچار تاخر و واپسماندگی شده است. به گونهای که گروههای مرجع و مورد اسناد کودکان و نوجوانان دچار دگرگونی شده است. ما ( نسلهای قدیمیتر) از طریق تحمیل الگوهای مورد نظرمان و بدون توجه به تغییرات مورد اشاره، نمیتوانیم فاصله خودمان را با نسلهای جدید کمتری کنیم. همین امر در آینده هزینههای اجتماعی را در جامعه افزایش خواهد زد.
طاهر قادرزاده: از مشخصههای تکامل و تعالی در انسان، قدرت یادگیری و خلاقیت اوست. انسان، انسان نمیشود مگر بر اثر قدرت یادگیری و تاثیر تعلیم و تربیت. در آغاز سال تحصیلی رئیسجمهور، لب به شکایت باز کرد که: وقتی امروز کتابهای درسی را باز میکنیم غیر از عوض شدن جلد، فونت، عکس و تغییر بعضی عبارتها نسبت به زمانی که ما درس میخواندیم تغییر چندانی نکرده است...
با دقت در این جمله، میبینیم که آقای روحانی بهدرستی متوجه تغییرات کتب درسی شده و از تغییر متناسب با دوران جدید، تاکید و دفاع میکند، اما آن را به هیچ وجه کافی نمیداند. وقتی شخص اول اجرایی مملکت، اینچنین در نقش یک منتقد رادیکال ظاهر میشود –آنهم پس از تغییرات گسترده کتب و تغییر سیستم- این واقعه نشاندهنده نارضایتی عمومی از وضعیت فعلی محتوای کتب درسی و به تبع آن، سیستم آموزش و پرورش کشور است. چراکه کتب درسی محور و مرجع یادگیری در آموزش و پرورش است.
چکشکاریهای هرازچندگاهی برنامه درسی با حذف یا اضافه کردن یک یا دو مقوله از مولفههای متعدد این برنامه، جز پیچیدهتر کردن کلاف آموزش و پرورش، ثمری ندارد. ما نمیتوانیم با کپیبرداری از بخشهای کوچک و مختلف چند سیستم موفق آموزشی دنیا، آنها را با هم و با سیستم آموزشی خودمان ترکیب کرده و به مقصود و مراد برسیم. تصور کنید بالهای هواپیما به سواری پراید وصل شوند! آیا پروازی خواهد بود؟!
طبق مطالعات انجام شده، کتاب فارسی از کتابهای اساسی دوره ابتدایی در زمینه تربیت است و ایفاگر نقشها و فعالیتهای گوناگونی برای تحقق اهداف زبانآموزی – ارزشی – نگرشی و املایی و ادبی و مهارتهای زندگی باشد تا دانشآموزان را برای زیستن متعالی و شناخت درست و دقیق زمان و فرهنگ و ادبیات آماده کند.
خوشبختانه در کتاب فارسی نظام آموزشی جدید این زمینه فراهم شده است. فقط انتقادی که به تالیف کتاب فارسی جدید وارد است، اینکه در زمینه نگارش و تمرین دانشآموزان کمرنگ است البته این مسئله به دلیل حذف تمرینها و تکالیف منزل است.
کتب درسی با وجود همه مزایا کماکان جای خالی و یا حضور کمرنگ فنون غنی و فاخر ادبیات کلاسیک پارسی که در تقویت وجه ادبی و هویتی دانشآموزان بسیار موثر است، در کتابهای درسی احساس میشود.
ایرادی که نظام آموزشی جدید یا به عبارت دیگر نظام آموزشی کیفی وارد است؛ نحوه ارزشیابی در این نظام است. در نظام قدیم نحوه ارزشیابی بهصورتی بود که دانشآموزان را دچار تنش میکرد و موجب استرس میشد. ولی از طرف دیگر رقابت و رتبهبندی مشخص و پررنگ بود. ولی در نظام آموزش کیفی جهت کاهش رقابت سعی شده که ارزشیابی بهصورت کیفی و بدون نمره و رتبهبندی صورت گیرد و این مسئله موجب کاهش انگیزه جهت پیشرفت در بسیاری از دانشآموزان مستعد شده است.
در آموزش کیفی با حذف رونویسی و مشقنویسی، دانشآموزان به دلیل عدم تمرین از نظر نوشتاری و املانویسی افت کردهاند.
مشقنویسی، زنگ املا و انشا
نظام آموزشی در برزخِ بود و نبود
مهناز مسعودی - وضعیت آموزشی ایران از دیرباز مورد هجوم مدعیان تعلیم و تعلم بوده و هرگاه تمایل داشتند، طالبان علم را با راهکارهای من درآوردی و بهدور از تخصص مورد آزمایش قرار داده و میدهند.
مشقنویسی، زنگ املا و انشا نشانه کیفیت برتر آموزشی نیست. هستند کشورهایی که به دور از این آموزشی هستند و در وضعیت مطلوب جهانی هم بهسر میبرند. این در حالی است که زمینههای قبلی در این کشورها فراهم و زیرساختهای فرهنگی و اجتماعی به اوج خود رسیده و تدریس منطبق با نحوه آموزش همخوانی دارد.
در راهکار جدید ضربهای عظیمتر از گذشته بر پیکره تواناییهای جوانان و آیندهسازان این مملکت وارد خواهد شد.
پس اجازه بدهید که با همان رویکرد قبلی و حضور زنگهای املا و انشا و جملهنویسی و مشقنویسی ادامه داشته باشد؛ چراکه وضعیت موجود میطلبد که این موارد وجود داشته باشد منتها با نگرشی جدید.
مطالبی در این مورد و نحوه نگرش جدید به این کلاسها ذکر میکنم، باشد که مورد توجه قرار گیرد.
اولین مورد قابل تامل و توجه در خصوص وجود کلاسهای فوق، تلاش برای ساخت افکار جدید و تقویت اعتماد به نفس و تحریک برای جذب مطالب موجود در کتابهای آموزشی و اگر پلهای فراتر ایجاد شود، مطالعه غیردرسی برای دانشآموز که باید به این نکته هم توجه کرد که تحقق این مهم به هماهنگی چندجانبه دو عنصر خانه و مدرسه برمیگردد .
به فرض، امروزه نسبت به گذشته دانشآموزان با مطالب جدیدتر و پرمحتواتری روبهرو هستند و شکی در برگزاری این کلاسها نیست. اما یک سوال؛ آیا سیستم آموزشی، معلم و دانشآموز دلیل این فعالیت را میداند؟
کاری به هدف اجرای این زنگها و کلاسها توسط سیستم آموزشی ندارم. حرف خودم را میزنم و انتظار هم نیست که گفته من کامل باشد. پس ارزش حداقل یکبار خواندن را دارد.
در مورد زنگ املا:
هدف از املا نباید تنها در درست نوشتن کلمه خلاصه شود. هدف از املء باید یک هدف بزرگتر و همهجانبهتر باشد. مثلاً اگر به شیوه امروزی توجه کنید، معلم ابتدا تکلیف و بعد املا و شاید انشا را بهطور متوالی و به این ترتیب اجرا کند. دانشآموز املا را مینویسد و شاید 20 (خیلی عالی) هم بگیرد، اما آیا مفهوم و هدف و معنی کلمات نوشته شده را هم درک میکند؟ دروس فوق بهنحوی مکمل یکدیگر و میشود گفت امتحانی برای یکدیگرهستند.
در روش من جریان کاملاً برعکس است
معلم باید سعی کند املا را فقط از نوشتههای کتاب فارسی نگوید و تمام کلمات دروس دیگر مورد نظر باشد تا دانشآموز خود را مقید به تمام متون کتابهای مختلف کند. این یعنی فرد را نکتهدان و ریزبین بار آوردن. در این روش دانشآموز در دقت در کلمات برای املا به مفهوم همه دروس نائل خواهد آمد و این تنها یکی از مزایای این روش است؛ و دیگر آنکه فرد در نوشتن انشا و جمله نویسی بهمراتب بهتر خواهد بود. پس هدف باید محکم کردن پایههای زیربنایی باشد نه نوع نمره دادن. چون امروزه با لیسانسههایی برخورد میکنیم که توان نوشتن یک موضوع هماهنگ را نداشته و دایره لغات این فرد بسیار فقیر و متزلزل است.