عصرایران - چهارسال پیش در برمشور شیراز و در سایت دفن زباله، تعدادی از کارگران و تکنیسین ها در حفره ای به عمق 30 متر فرو رفتند و چندین تُن زباله روی آنها ریخته شد. یک حادثه تلخ با چندین و چند کُشته.
تصور حادثه هم دردناک بود. اینکه چندین انسان در چنان شرایط آزاردهنده ای جان ببازند. خبرها را دنبال می کردم که به چند کامنت پای خبری رسیدم:
- آآآآی وسایل پیدا میشه توی زباله ها!
- اینا رو در بیارن با آب غسل بدن هم فایده نداره باید با ادکلن فرانسوی بشورنشون!
و ...
باورکردنی نبود. برای من که از سایت های بزرگ دفن زباله بازدید کرده ام و آن حجم ترسناک- به معنی واقعی ترسناک- از زباله که مثل لاشه های متعف روی هم تلبنار شده اند را دیده ام، باورکردنی نبود که هموطنانی در آن لحظات که خانواده های مفقودان هم حتماً خبرها را دنبال می کردند اینطور با «مرگ انسان» شوخی کنند!
این اتفاق در مورد زلزله بوشهر، زلزله ورزقان، زلزله مشهد، سیل در شمال و حتی آتش سوزی در پلاسکو هم رخ داد. همین حالا هم اگر در گوگل سرچ کنید؛ «جوک زلزله» انبوهی از شهرها را به شما پیشنهاد می دهد. مثل منوی رستوران ها! بفرمایید به زخم هموطنان بخندید!
شب گذشته که زلزله استان های غربی و مرکزی کشور را لرزاند، پیش از خبرها در مورد ابعاد زلزله، جوک ها و شوخی هایش در تلگرام و توئیتر رسید! شوخی با مردم وحشت زده ای که بچه هایشان را بغل کرده بودند و به خیابان گریخته بودند، برق در شهرهایی قطع شده بود و صدای آژیر آمبولانس ها شنیده می شد، تلفن در چند شهر آنتن نمی داد و کمی دورتر «هموطنانی» در مورد این اتفاق حرف های بامزه! می نوشتند!
چند وقت پیش، زنی جنگ زده خاطره می گفت. اینکه بعد از اولین حمله عراقی ها به شهر او همراه مردم فرار کرده است، دو، سه کیلومتر که دور می شود تازه یادش می افتد بچه دارد! و بچه اش را جا گذاشته است...
زلزله و جنگ و بلاهایی از این دست تا این اندازه هولناک هستند. وقتی در متن حادثه هستید، قلب تان تند می زند، انگار کسی همه شجاعت تان را دزدیده است، ماهیچه های پُشت پایتان می لرزد و ... آن لحظه ها دوست ندارید هیچ کس در مورد وحشت شما جوک بسازد و خنده بیافریند!
کسانی می گویند این یک واکنش طبیعی است. آدم ها برای فرار از ترس از آن جوک می سازند. ممکن است برای آنها که در ساحل آرام شاد و خندان و امن نشسته اند این حس را بیافریند اما برای گرفتار شدگان وسط طوفان چطور؟ خودتان را جای مادری بگذارید که فرزندش در کرمانشاه سرباز یا دانشجو بود و دیشب با اضطراب خبرها را دنبال می کرد و به جوک ها می رسید! می توانید حال او را درک کنید؟
خودتان را جای مردمی بگذارید که در استان های زلزله زده گرفتار بودند و درست وقتی تلویزیون داشت سریال پخش می کرد و برنامه های عادی اش را پی می گرفت آنها می خواستند از اقوام دیگران در شبکه های مجازی خبر بگیرند و به جوک ها می رسیدند، چه حسی داشتند؟
این لحظه ها که آمار کُشته شدگان دقیقه به دقیقه افزایش پیدا می کند، وقت خوبی برای پند دادن نیست اما کی می خواهیم یاد بگیریم که خندیدن به زخم هم انسانی نیست. با آن همه ادعایمان در مورد «پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک» جور در نمی آید. دستکم در مصیبت ها دست از خوشمزه بازی برداریم. اگر مرهم نیستیم، نیش نباشیم. بگذاریم مردم مصیبت زده به درد خودشان بسوزند اما برایشان جوک نسازیم!
اکثر مسائل زیر سر رسانه ها است و الا آدم عادی که نمی تونه این حجم از نوشته های بی معنی را نشر بده
خدا کنه زلزله ها تموم بشه و هموطانمون در کرمانشاه و ایلام سلامت باشند و خدا به اونهایی که عزیزانشون رو از دست دادند صبر بده.
شب بسیار سختی بود. اصلاً هم جوک و طنز نبود. وحشت رو میشد در چشم همه اهالی محله دید.
ولی دائماً دم از با فرهنگ بودن و پیشینه چند هزار ساله می زنیم!!!
تسلیت به هموطنان عزیزم در استان کرمانشاه.
ولی از حرف اون دولتی (رئیس مدیرت بحران تهران) ناراحتم که دیشب گفت مردم تهران خیالشان راحت باشه تهران خبری نیس.!!!!
مگه فقط مردم تهران آدم ن
از روزی که یادمه شهر ما با بدختی همراه بود. تو هر چیز بدی اول بودیم
واقعا متاسفم برای همه برای خودم
اگر مرهم نیستیم، نیش نباشیم. بگذاریم مردم مصیبت زده به درد خودشان بسوزند اما برایشان جوک نسازیم!
خدا صبر بده به تمام بازمانده ها و رحمت کند هموطنان از دست رفته رو