عصر ایران؛ روح الله صالحی- از یک پیام صبح گاهی عصر ایران شروع شد داستان بخوانیم بعد پیش خودم گفتم که چه شود من که باید آویزان میله مترو و اتوبوس خط واحد باشم چه توفیری می کند که داستان بخوانم.
کاربردی ترین سیستم نظام آموزشی ما حکایات است از قابوس نامه گرفته تا مجمع الحکایات و این روش پند ورزی در ادبیات ایران به دلیل نبود ساختار محکم نظام اطلاع رسانی و رسانه بوده است.
در طول تاریخ کشور شبیه ترمه ای در باد از دست این شاه می افتاد دست پادشاه بعدی و حتی ناخنک اجانب، در چنین شرایطی سیستم تربیتی غیر مستقیم از طریق ادبیات شفاهی و کتبی تکامل یافت.
در روزگار سراسر هامارتیا و اشتباه مدیران که سقوطی در جایی اتفاق می افتد و دل مان ریش برمی دارد و نخ کش می شویم در ستون حوادث روزنامه ها ، حوادثی که می دانیم سنگ لقش را جایی در سیستم آموزشی ما گذاشته اند و به ثریا نرسیده از کجی فرو می ریزد.
تلخ شده ایم و در تلخی سرخوشیم که دارم برای فرزندم سنگ تمام می گذارم کافیست روز جمعه گذرتان به برنامه عمو قنادی بیفتد که نوستالژی نسل توپ پلاستیکی و تیرکمان و لامپ شکسته تیرچراغ برق هاست.
عمو قناد بالا و پایین می پرد که ببینید این بچه اگر بلد است انگلیسی حرف بزند یا آن یکی چرتکه ذهنی اش فول است حاصل این سیستم آموزشی است و ما هم که کشته مرده ی این هستیم که توی فامیل بگوییم ببین بچه ام نخبه است و همان سیستم بچه همسایه را ببین و خاک توی سرت را رنگ و لعاب داده ایم و جیب مان را تیغ می اندازیم که تنها راه موفقیت اینست که نخبه باشی و این همه تلخی که نسبت می دهیم به مدیران نابلد که برآیند همان سیستم کمک آموزشی هاست .
در سال های دور اگر کسی همه چیز را در حد ناخنک و جدول متقاطع بلد بود را یک طور خاص نگاه می کردیم که پهلو می زد به حکیم و علامه اما این روزها شم اقتصادی و موفقیت ازآن کسانی است که قدرت تحلیل و تجزیه دارند. هیچ کلاس شیمی و چرتکه و فیزیک این تحلیل را آموزش نمی دهند.
کتب درسی سطح دانش را یک پله بالاتر می برند اما این بینش است که باعث بالا رفتن کیفیت زندگی اجتماعی می شود.
بینش در داستان و رمان و شعر مستتر است و هزار کتابش کم است برای رسیدن به این درجه و ما چه قدر تهی و مات و کدر مانده ایم.
محمود دولت آبادی را دعوت می کنند همدان به جای آن که حلوا حلوا کننان بپرسند کدام کتاب را بخوانیم می چسبند به بیانیه یکی از جنبش های دانشجویی که این فلان است و بهمان و نمی دانند تمام حرمت داستان نویسی امروز ایران مرد موی سپید و استخوان رنجوریست که جان به پای ارتقا سطح بینش جامعه اش گذاشته و شاهنامه وار گل محمد را در کلیدر جاودانه کرده است.
تئاتر که به بهانه وقت و گرانی بلیط نمی بینیم داستان را به چه بهانه از سر باز می کنیم. نسل سفید برفی و داستان راستان و شازده کوچولو این روزها می داند آید سال سی احمد ابوالفتحی گل کرده است؟ منیره روانی پور و کولی کنار آتشش چه حالی دارد و یا مندنی پور چه طور می نویسد.
تنها راه مجهز کردن کودکان مان برای کمتر آسیب دیدن اینست که بیاموزد از داستان و شعر و نقاشی وتئاتر و....لذت ببرد.
لذت عمیق روح دغدغه این روزهای همه جریانات و جنبش های نرم اجتماعی ایران است و ما داریم به تاخیرش می اندازیم.
آقای صالحی که گویا ادعائی در ادبیات دارد ، ترکیب نامتعارفی از جملات ناقص را بکار برده بدون آنکه حتی از ویرگول و سایر علامات برای تفکیک آنها استفاده نماید (فقط یک نقطه در آخر پاراگراف). نتیجه ، متنی که چند بار باید بخوانی تا شاید چیزی از آن بفهمی !!!
عصر ایران دقت کن لطفاً !!!!
اخیراً در فیلم بانوی آهنی که بسیار با تاخیر این فیلم رو دیدم صحنه ای هست که وصف حال امروز ماست مارگارت تاچر پیر و درحال مبارزه با بیماری آلزایمر به دکترش می گه مشکل امروز مردم اینه که دیگه فکر نمی کنن!
فکر نکردن یعنی همون نداشتن بینش و بی هویتی!
سپاس که این دغدغه و درد رو به یادمون آوردین!