۲۰ آبان ۱۴۰۳
به روز شده در: ۲۰ آبان ۱۴۰۳ - ۱۲:۴۲
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۵۸۰۸۷۳
تاریخ انتشار: ۱۰:۰۱ - ۰۲-۱۰-۱۳۹۶
کد ۵۸۰۸۷۳
انتشار: ۱۰:۰۱ - ۰۲-۱۰-۱۳۹۶

مجری صدا و سیما: تصوری از زلزله در برنامه زنده نداشتم!/‌ می‌خواستم زیر گریه بزنم

زلزله شامگاه تهران باعث شد تا در کنار ترس و دلهره‌ای که خیلی‌ها را راهی خیابان‌ها کرد، برخی‌ها، مثل مجریان تلویزیون را جلوی دوربین غافلگیر کند، غافلگیری‌ای که واکنش‌های متفاوتی را رقم زد.

به گزارش صبح نو، حوادث غیرقابل پیش‌بینی جزو رخدادهایی‌اند که در کنار همه پیامد‌هایی که دارند، گاه موجب شکل‌گیری اتفافات قابل توجهی توسط افراد می‌شوند. زلزله یکی از همین حوادث است که اخبار گوناگون آن هر روز از نقاط مختلف کشور می‌رسد و اخیراً از تهران نیز به گوش رسید.

زلزله شامگاه تهران باعث شد تا در کنار ترس و دلهره‌ای که خیلی‌ها را راهی خیابان‌ها کرد، برخی‌ها، مثل مجریان تلویزیون را جلوی دوربین غافلگیر کند، غافلگیری‌ای که واکنش‌های متفاوتی را رقم زد. یکی از این نمونه‌ها، در برنامه گفت‌وگوی ویژه خبری برای مجری برنامه، دکتر عاطفه میرسیدی رخ داد. اضطرابی که ناگهان با لرزش زمین آغاز شد، ولی بعد از چند لحظه به آرامش و ادامه برنامه ختم شد. گفت‌وگوی میرسیدی را بخوانید.

جایی برای توقف برنامه نبود

میرسیدی درباره این اتفاق که برای لحظاتی دلهره‌ای را برای همه رقم زد گفت: در آن لحظه من با خودم گفتم که ممکن است الان همه دیوار‌ها خراب شود و اتفاقات بدتری بیفتد، اما بعد فکر کردم اگر چیزی رخ نداد، آن وقت چه؟ مردم در حال تماشای برنامه هستند و حس ما به آن‌ها منتقل می‌شود، به همین دلیل اگر عادی ادامه دهیم شاید به آن‌ها نیز کمک کند، خلاصه با این ذهنیت به خودم مسلط شدم و سعی کردم سریع به خودم برگردم.

از سوی دیگر گفتم که برنامه زنده است و جای حذف و کات وجود ندارد، به همین دلیل هر طور شده باید آن را کنترل کنم. میرسیدی در ادامه با اشاره به ارتباطی که در آن لحظه با اتاق فرمان داشت گفت: همیشه با اتاق فرمان در ارتباط هستیم. در آن لحظه مدام می‌گفتند که هیچ اتفاقی نیفتاده، ادامه بده و این‌گونه بازهم انرژی می‌گرفتم، همچنین همکارانم هم دیگر ترسی نداشتند و علاوه‌بر آن‌ها ۲ مهمانی که به‌عنوان کارشناس روبه‌روی من بودند هم آرام و متین تنها اطراف را نگاه می‌کردند و ترس چندانی نداشتند، این اتفاق هم کمکم کرد. در کنار این‌ها با خودم فکر کردم این همان زلزله‌ای بود که از آن می‌ترسیدیم، اما در آن لحظه نگران شدم که نکند اصل زلزله در جای دیگری رخ داده و لرزش آن به ما رسیده، به همین دلیل زمانی که با کارشناسان صحبت می‌کردم، مدام در ذهنم بود که کاش زودتر با سازمان لرزه‌نگاری ارتباط بگیرند و بگویند که چه اتفاقی رخ داده است.

نمی‌دانستم باید ادامه دهم یا نه؟

میرسیدی درباره واکنش و جو حاضر بر استودیو در لحظه وقوع زلزله هم گفت: در زمان زلزله، این‌بار همه‌چیز در استودیو برعکس شد، یعنی همیشه در زمان اجرای برنامه سر و صدای زیادی وجود دارد، مثلاً اتاق رژی که اغلب شلوغ است و مدام در گوشی که در اختیار من است، سروصدا شنیده می‌شود. همچنین در این استودیو سالن بزرگی است که چند بخش در آن وجود دارد، اما در آن لحظه انگار پرنده هم پر نمی‌زد و سکوت عجیبی شده بود، من تنها صدای خودم را می‌شنیدم و با خودم می‌گفتم الان باید چه کنم، نکند آن طرف اتفاقی افتاده و چرا هیچ صدایی نمی‌آید، به همین دلیل مانده بودم که باید ادامه دهم یانه؟ به‌نظرم همه داشتند سقف را نگاه می‌کردند!

با اجرایم باید به مادرم آرامش می‌دادم

او با اشاره به جای استودیو و افکاری که در آن لحظه از ذهنش گذشت اضافه کرد: استودیو ما هم در طبقه چهارم همان ساختمان شیشه‌ای معروف است و می‌دانستم که هیچ کاری نمی‌توانم بکنم و در نهایت تنها می‌توانستم به زیر میز بروم. من همیشه در زمان اتفاقات سخت و بد، انرژی پیدا می‌کنم که آستانه تحملم بالا می‌رود و خیلی سریع می‌توانم به خودم مسلط شوم، در آن لحظه هم گفتم «خب اشکالی ندارد» جمله‌ای که همیشه وقتی اتفاق بدی می‌افتد، آن را می‌گویم، برای همین حسی داشتم که می‌گفتم باید تا وقتی نفهمیدیم چه شده، باید در همان لحظه حل مساله کرد. با این حال برای لحظاتی خیالم راحت شد که زلزله چندان شدید نبوده و به همین دلیل خیلی نگران خانواده‌ام نبودم و می‌دانستم که آن‌ها هم الان ترسیده‌اند و دارند من را می‌بینند و متوجه فضا می‌شوند، مثلاً مادر من همیشه برنامه‌هایم را نگاه می‌کند و از آن جایی که شنوایی‌اش چندان قوی نیست، به حرکات توجه می‌کند، به همین دلیل می‌دانستم حداقل برای مادر خودم باید آرامش بیاورم، چه رسد به بقیه مادران و بینندگانی که پای برنامه نشسته‌اند. میرسیدی اضافه کرد: در این میان سردبیر برنامه هم مقداری به من کمک کرد، چون من در آن لحظه سریع نتوانستم آیات سوره زلزال را بخوانم و ایشان از آن طرف می‌خواندند و من هم دست خودم نبود و درحالی‌که انگار برنامه را فراموش کرده بودم با خودم آن‌ها را زمرمه می‌کردم و دعا می‌کردم.

تصوری از زلزله در برنامه زنده نداشتم

آمادگی درباره این دست حوادث و رویارویی پیش از زلزله اخیر، با رخداد‌های غیرقابل پیش‌بینی در برنامه زنده، از جمله دیگر مواردی بود که از خانم میرسیدی درباره آن جویا شدیم.

وی در پاسخ به این پرسش می‌گوید: هیچ‌وقت در این‌باره پیش‌بینی نداشتم، شاید درباره رخداد‌های این‌گونه در زمان کارم، گاهی با خودم فکر می‌کردم که مثلاً داعش حمله کند یا با موشک ساختمان شیشه‌ای را بزنند و این دست موارد، اما درباره زلزله تصور خاصی نداشتم. علاوه‌بر این‌ها استودیو‌ها مثل خانه‌های پیش ساخته، درست شده‌اند، به‌عنوان مثال کف زمین شیشه‌ای است و در سقف قطعاتی وجود دارد که امکان افتادن‌شان هست، سقف‌های کاذبی که گاهی پشت آن‌ها افرادی برای نصب نور و... می‌روند، در این فضا همیشه به این فکر می‌کنم که ممکن است اتفاقی رخ دهد و گاهی نیز پیش می‌آمد. مجری گفت‌وگوی ویژه خبری به یکی از تجربیات خود اشاره کرده و می‌گوید: یک شب مهمانی از وزارت بهداشت داشتیم. تنها یک دقیقه تا شروع برنامه باقی مانده بود، می‌خواست روی صندلی خودش را تنظیم کند. تا پایش را به جلو فشار داد، همان زمین شیشه شکست و او تا ارتفاعی حدود نیم‌متر پایین رفت. در آن لحظه من متوجه نشدم که همکارانم چطور اوضاع را جمع و جور کردند و بعد از آن هم همیشه نگران این سطح شیشه‌ای بودم، اما اصلاً به زلزله در زمانی که من سرکار هستم فکر نکرده بودم و بیشتر فکر می‌کردم وقتی زلزله می‌آید من خواب هستم. به همین دلیل حتی در ابتدا متوجه نشدم که زلزله است. با این حال مسلم می‌دانم که اگر بقیه همکاران من بودند نیز بلند نمی‌شدند و شاید بهتر از من مدیریت می‌کردند، چون در آن لحظه قیافه‌ام به کل تغییر کرد.

می‌خواستم زیر گریه بزنم

این مجری یادآور شد: از آن جایی که ما اتفاق تلخ کرمانشاه و بعد کرمان را داشتیم، آدم ناخودآگاه یاد آن تصاویر و اتفاق می‌افتد، به همین دلیل حالش بد می‌شود، درصورتی‌که شاید اگر تنها همان زلزله کمی که چندی پیش در کرمان اتفاق افتاد و خسارت چندانی نداشت می‌بود، ما هم آن قدر نگرانی پیدا نمی‌کردیم. به همین دلیل بعد از ادامه گفت و گو هم مدام فکر می‌کردم الان عده‌ای زیرآوار هستند و برخی‌ها به دنبال خانوادشانند، در آن لحظه بود که می‌خواستم زیر گریه بزنم، اما با تمام شدن برنامه همه می‌خندیدند و شاید شاد بودند که زنده‌اند و نگرانی وجود ندارد. خود من هم انگار خیلی انرژی داشتم و بخشی از مسیر را پیاده آمدم، بعد هم بادیدن مردم حس بدی نداشتم، چون آرامش نسبی بین آن‌ها برگشته بود. میرسیدی خاطرنشان کرد: این اتفاق یک یادآوری بود تا بیشتر به فکر باشیم و نکاتی که مدام در زمان این حوادث می‌گویند را به خاطر بسپاریم، مثل آن کیف لوازمی که همیشه سفارش شده است و در زمان حادثه شاید فرصتی پیدا شود که از آن استفاده کنند.
ارسال به دوستان