علیرضا افشاری
در برنامه دیشب 90 (بیست و پنجم دی ماه 1396) مردم بار دیگر علاقه خود را به نام «ابومسلم» یا «سیاه جامگان» ابراز کردند و تقریبا هیچ کس از نام جدید «مشکی پوشان» استقبال نکرد. مسؤول باشگاه هم گفت نام رسمی ما « مشکی پوشان» است ولی مردم « سیاه جامگان ابومسلم» را دوست دارند. اما چرا نام آشنا و محبوب سیاه جامگان ابومسلم به این اسم بی هویت تغییر یافته و چرا باید سیاه جامگان ابومسلم احیا شود؟
1. در سیام آبانماه امسال نام تاریخی ـ ملی تیم فوتبال «سیاهجامگان ابومسلم» به نام بیمسما و فاقدِ محتوای «مشکیپوشان دیار خراسان» دگرگون شد.
این تغییر با فشار به تیم یادشده همراه بود تا آنجا که صبح 29 آبانماه، چهار ساعت مانده به بازی با تیم «استقلال» تهران، دفتر این باشگاه را هم پلمب کردند!
نام پیشینِ این تیم مورد انتقاد امام جمعه مشهد بوده است. هر چند تاکنون از سوی این شخصیت هیچ نوشتاری دربارهی دلیل این مخالفت منتشر نشده است.
از ایشان تنها این درخواست خبری شده بود که خواهانِ تغییر نام این باشگاه ورزشی از سیاهجامگان ابومسلم به «مشهدالرضا» هستند، بدون توجه و توضیحِ این نکته که اگر این تیم شکست سنگینی از رقیبان بخورد یا همانگونه که در میان هوادارانِ فوتبال مرسوم است تمسخر و ناسزایی به تیم شود آیا به کسر شأن و جایگاه آن نامِ مذهبی نخواهد انجامید؟
نصرالله پژمانفر و سید احسان قاضیزاده هاشمی از نمایندگان مجلس شورای اسلامی نیز خواستار تغییر نام باشگاه شده بودند. نصرالله پژمانفر، که در مسایل تاریخی و میراث فرهنگی رویهای میانهرو دارد، در سخنی منطقی به خبرنگار خبرگزاری خانه ملت گفته بود «بخش خصوصی در ارتباط با رفتار و مالکیت خود اختیاراتی دارد که انتخاب نام نیز در این عرصه است»، اما سپس جملهای، همچون آن جملهی معروف شخصیت فیلم پدرخوانده، به این سخن افزود که: «با مالک تیم در این خصوص صحبت کردهام لذا این تغییر نام به نفع تیم است و ظرفیت بیشتری را برای مشهد در پی دارد». آشکار است اینکه تیمی منحل نشود و دفترش پلمب نگردد، به نفعاش خواهد بود.
2. ابومسلم خراسانی کیست که نام خودش و هوادارانش پس از دوازده سده سبب چنین موضعگیریهایی میشود؟ ابومسلم خراسانی (755 ـ 718 میلادی) رهبر یکی از مهمترین جنبشها بر علیه خلفای اُموی بود که به شکست سپاه آنان و پایان حکومتشان و بر سر کار آمدنِ عباسیان انجامید، هر چند خودِ او نیز به سرعت بر دستِ خلفای نوآمده کشته شد.
با اینکه دیدگاهها دربارهی او و هدفش از قیام متفاوت است و طیفِ گستردهای را در بر میگیرد؛ از «کوشندهای برای استقرار حکومتی ایرانی و ملی و زندهکنندهی فرهنگ ایرانی» تا «مدافعِ اسلام ناب و حامی امامانِ شیعه و قدرت گرفتنِ آنان» و یک «قیامکننده علیه ظلم و ستم»، اما چند داده دربارهی او و زمینه و پیامدِ جنبشاش قطعی است:
ـ بنیاُمیه یکی از تاریکترین دورانهای زمامداری نه تنها در تاریخ اسلام بلکه در تاریخِ جهان است که شاید فقط با دوران تاریکِ هزارسالهی قرون وسطا پهلو بزند.
اُمویان، شاید به خاطر جایگیری خاستگاهِ حکومتیشان در متصرفاتِ رومی جهان اسلام، نسبت به غیرعرب رفتاری بهغایت نژادپرستانه داشتند و آنان را فاقدِ حقوقی که امروزه حقوق شهروندی میخوانیمش میدانستهاند.
دربارهی دژخوییای که آنان در آغاز با غیرمسلمانان داشتند که بعد این رویه به کل غیرعربها تعمیم پیدا میکند و تا آنجا گسترش مییابد که حتی مانعِ مسلمان شدنِ غیرعربها میگردند تا گرفتنِ جزیههای سنگین و استثمار کردنِ مردمان را دنبال کنند و نگاهِ غیرانسانیای که به این «موالی»ها داشتند سخن بسیار گفته شده و برای پژوهشگران این حوزه آشناست، که در اینجا به آن نمیپردازم و مصادیقِ غیرانسانیاش را نمیآورم.
ـ آشکار بود که در این میان، راهبرانِ جریانی که بعدها به شیعه شناخته میشود و امامان و پیشوایانِ دینیِ ما هم در سلکِ مخالفانِ حکومت باشند. برخی چون امام سوم و پس از او مختار یا عبدالرحمان بن اشعث یا زید بن علی همچون بسیاری از مخالفانِ حکومت که از انبوهِ ستم آن به تنگ آمده بودند پرچم قیامِ مسحانه را به دست گرفتند و دیگران، در زیر فشار، کوشیدند تا با زمینهسازیهای فرهنگی به آگاهسازی مردم و حفظ روحِ حرکت جریان تشیع بپردازند.
هر چه به جلوتر میآییم حضور ایرانیان در این قیامهای مسلحانهی دینیِ شیعه، در کنار بسیاری قیامها که فاقد چنین ویژگی بودند و وارونهی قیامهای دینیای که عنصر تشیع در آنها غایب بود (همچون خوارج)، پررنگتر میشود به گونهای که تاریخپژوهان کنار کشیدن حامیانِ عرب مختار و اشراف قبایل از او را در انبوهیِ ایرانیان در سپاهش میدانند.
ـ نُه دهه استیلای اُمویان را، شاید جز دورهی بسیار کوتاه عمر بن عبدالعزیز، دورانی سیاه که در جای جای گسترهی پهناور فرمانرواییِ آنان هر جا کسانی به دلیلی قیام کرده بودند، میدانند بدون آنکه کوچکترین همگراییِ میانِ آنان رخ دهد و همین، مهمترین عامل ادامه یافتن حکومت جابرانهی اُموی بود و اینجاست که جنبش ابومسلم اهمیت و ارزش خودش را نشان میدهد. او توانست اکثر این عاصیان را، دستکم در حوزهی شرقی خلافت، گرد هم بیاورد که کاری به غایت دشوار بود و نشان از هوشمندی و زیرکی او دارد. او نقطهی تلاقیِ جنبشهای ایرانی (شعوبی) و نهضتِ دادخواهیِ شیعه شد و سرانجام، توانستِ ضحاک زمان را شکستِ دهد.
ـ حتی اگر روایتِ گفتوگو ابومسلم با امام جعفر صادق و تلاش برای انتقال قدرت به امامانِ شیعه را که با مخالفتِ آن امام سر نمیگیرد درست ندانیم، آنچه در عمل رخ میدهد از میان رفتنِ خوی نژادپرستانه در حاکمان و موضوع ستمگرانهی «موالی» و با حضور وزیران ایرانی، شکلگیریِ اصول فرمانروایی در میان حاکمان است، که پیشینهای هزار ساله در میان ایرانیان داشت.
از سوی دیگر، نیز فضا برای امامان بازتر میشود و حتی هر هنگام که ایرانیان میتوانستند خلیفه را تحت تأثیر بگذارند این پشتیبانی آشکارتر و هدفمندتر میگشت که نمونهاش حضور امام هشتمِ ما در شهر سناباد یا مشهد و مشهدالرضای بعدی است که جناب علمالهدی به درستی به آن نام مفتخر هستند.
3. از این رو، مخالفت با نام ابومسلم و یارانِ سیاهجامهاش ــ که به روایتی در عزای زید، نوهی امام حسین، چنان پوشیده بودند ــ بسیار شگفت است. شاید اگر امام جمعهی مشهد شخصیتی سُنیِ حنفی، و نه آنهم شافعی، میبود میشد منطقِ این مخالفت را دریافت اما هم این که ایشان ایرانی است و هم شیعه، این مخالفت بسیار شگفت است و هم آنکه ابومسلم، هر نیت و پیشینهای که داشت دههی پایانی عمرِ کوتاهش را در مبارزه با ستم گذراند و دستکم میبایست او را مصداق آن جملهی گهربار امام سوممان بدانیم که: «اگر مسلمان نیستید دست کم آزاده باشید»، و از این رو نام و کوششاش را ارج بنهیم.
و اما خطر دیگری که امروزه ما را تهدید میکند و عالی ترین مقامات هم بارها بر آن تأکید داشتهاند موضوعِ بیهویتی و جایگزینیِ هویت ما با هویتهای جعلی یا وارداتی است.
از این زاویه هم که بنگریم به گمانم کاملاً منطقی است که افتخار به هویتی ملی ــ حتا اگر همسوییهای ابومسلم با جریان شیعه را نادیده بگیریم و این که اصولاً روی کار آوردنِ عباسیان به خاطر تلاش آنها و امامانشان در نزدیک نشان دادنِ خودشان با مرامِ پیامبر بوده است ــ باز بهتر باشد از بیهویتی یا زمینهسازی برای هویتهای جهانی، یا در واقع غربی.
همچنانکه سخت بر این باورم هنگامی که در برابر برخی مناسبهای جهانی میکوشیم جایگزینهایی مذهبی بسازیم اگر متناظرهای ملیشان را حمایت نمیکنیم دستکم در برابرشان نایستیم و افرادی را که به هر دلیلی به نمونههای مذهبی گرایش ندارند به سوی غربی شدنِ هُل ندهیم و نکوشیم به ضرب و زور توان حکومت و دولت و رسانههای ملیِ در اختیارش نمونههای دینی را حقنه کنیم که همه میدانیم این روش پیامد خوبی ندارد، همچنانکه از هماکنون هم این پیامدهای تلخ قابل دیدن است.
4. اکنون که تیم فوتبال سیاهجامگان ابومسلم توانسته شوری در میان مشهدیها و خراسانیان پدید آورد و آنان را با ورزشگاهشان آشتی دهد و اکنون که بیش از هر زمانی نیازمند هویتهای بومیِ خودمان هستیم،جا دارد، این شخصیت ارجمندِ ایرانی، دوباره در فوتبال آن استان احیا شود.
فقط شب نشسته اند و تصمیمات بدون فکر میگیرند و قدرت هم که دارند صبح بلند میشوند و اعمال بی قانونی میکنند
ما را نه سزای اینان است