انی کاظمی
جامعه ایرانی در یک دهه اخیر با بحران های اجتماعی زیادی روبرو شده است. بدون تردید بخش عمده ای از این بحران ها و چالش ها متاثر از شرایط نامطلوب اقتصاد کشور بوده و بخش دیگر هم از مسائل و موضوعات جدید، از جمله رشد فزاینده استفاده از شبکه ها و پیام رسان های اجتماعی و به طور کلی تحول در تکنولوژی های جدید ارتباطی در کشورمان ناشی شده است.
یکی از مسائلی که در سالیان اخیر نگرانی های زیادی در میان جامعه شناسان به وجود آورده، مسئله «هویت» در جامعه ایرانی بوده است. برخی از محققان از «چندگانگی هویتی»، برخی دیگر از «تنوع هویتی»، و عده ای نیز از «تعارض یا خلأ هویتی» در جامعه ایرانی صحبت می کنند؛ عنوان هایی مختلف برای موضوعی واحد، که می توان آن را از جنبه های گوناگون مورد مطالعه قرار داد. در این مقاله، از اصطلاح «سرگردانی هویتی» یا «هویت های سرگردان» برای اشاره به این موضوع استفاده می کنیم.
محمل اصلی بقای هویت، خود انسان ها هستند. هویت، امری فردی است؛ یعنی «من» می دانم که چه کسی هستم و می خواهم خود را به چه چیزهایی متعلق کنم. کسی نمی تواند با اجبار، کاری را برای «من» انجام دهد و اجبار، موجب مقاومت می شود. این درست است که دولت ها می توانند در این زمینه سرمایه گذاری و هزینه کنند، اما نهایتاً آنچه که مبنا و مبداً شکل گیری یک هویت می شود، فرآیندهای دیگری است که در روند شکل گیری هویت افراد، تاثیر بسیار زیادی دارند.
حال باید به این پرسش پرداخت که «سرگردانی هویتی» به چه معناست و چه شاخص هایی دارد؟ مقصود ما از سرگردانی هویتی این است که در کنار هویت های سنتی ایرانی، اسلامی و قومی، اکنون با خرده هویت های جدیدی مواجه شده ایم که نه تنها هویت های سنتی را به چالش کشیده اند، بلکه احساس تعلق به یک هویت خاص را نیز زیر سوال برده اند. به عبارت دیگر، نسل کنونی جوان ایرانی، عملا خود را در میان هویت های مختلف سرگردان می بیند؛ برای امام حسین (ع) سینه می زند، در مراسم روز کوروش عرض اندام می کند، ولنتاین را جشن می گیرد و همزمان خود را در معرض هنجارها و ارزش های جدیدی قرار می دهد که ممکن است با همه اصول تعریف شده در هویت های فوق الذکر مغایر باشد.
در دوران مشروطه و قبل از آن تا کنون، شاهد یک تعادل و همزیستی بین ابعاد مختلف هویت ایرانی بوده ایم. درست است که دولت ها در چارچوب ایدئولوژی، منافع و ارزش های خود سعی در برساخت و برجسته کردن یکی از ابعاد مختلف هویتی را در جامعه ایرانی داشته اند، اما آنچه در چند دهه گذشته در بطن جامعه حضور داشت این بود که ابعاد مختلف هویت جامعه ایرانی، از نوعی تنظیم، ترکیب و تعادل برخوردار بوده است؛ به این معنا که کنش گر ایرانی و انسان ایرانی توانسته بود میان هویت ملی، قومی، اسلامی ـ دینی و نیز سایر ابعاد مختلف هویتی خود، ترکیب و توازن ایجاد کند و در این زمینه چالشی وجود نداشت. اما به نظر می رسد امروزه و به ویژه در یک دهه اخیر که جوان ایرانی در معرض فناوری های جدید هویت ساز قرار گرفته است، این ترکیب و تعادل دچار دستکاری یا حداقل چالش شده است.
بی شک نمی توان انکار کرد که امروز هویت های جدیدی پدیدار شدهاند که با هویت های قبلی تفاوت دارند. مثلاً هویت ملی در گستره هویت جهانی قرار گرفته است، یا هویت های مدرن در کنار هویت های محلی و بومی عرض اندام می کنند. می توان گفت عمده ترین دلیل این سرگردانی هویتی این است که احساس تعلق به هویت های کوچکتر و خرده هویت های جدید در حال فراگیر شدن است و دیگر تعصبی روی هویت های سنتی در میان نسل جدید وجود ندارد.
زمانی که جوان یا نوجوانی موفق به شکل دادن هویت فردی خود نشود، دچار بحران هویت ناشی از سرگردانی هویتی می شود. فردی که قادر به یافتن ارزش های مثبت پایدار در فرهنگ، مذهب یا ایدئولوژی خود نیست، ایده آل هایش بهم میریزد و دچار در هم ریختگی هویتی می شود. چنین فردی، نه می تواند ارزش های گذشته خود را ارزیابی کند و نه صاحب ارزش هایی می شود که به کمک آنها بتواند آزادانه برای آینده برنامه ریزی نماید. بحران هویت در افراد، با احساس پوچی، از خود بیگانگی، تنهایی، غربت و… همراه می شود که می تواند به بروز برخی رفتارهای هنجار شکن اجتماعی منجر شود، رفتارهایی که نمونه های آن را در میان نسل جوان و نوجوان امروزی هم شاهد هستیم.
نکته قابل توجه این است که بحران هویت ناشی از «هویت های سرگردان» و «هویت های انباشته شده»، به معنای «بی هویتی» نیست، بلکه برعکس به این معنا است که نسل جدید جامعه ایرانی، خود را در میان کلان هویت ها و خرده هویت های متعددی می بیند که قادر نیست و یا نمی خواهد دست به انتخاب میان آن ها بزند. آنچه واضح است این است که نسل جدید دیگر تعصبی روی هویتی خاص ندارد. هویت ها در نسل جدید خیلی زود شکل می گیرند و به تندی نیز رنگ می بازند.
یکی از کارویژه های هویت، تعریف «خود» در برابر «دیگری» بوده است. در بسیاری از موارد، هویت خودی منجر به انکار هویت دیگری می شد، به طوری که جامعه شناسان کلاسیک، هویت های جدید و قدیم را رویاروی هم قرار می دادند و به عنوان مثال از «گمن شافت» و «گزل شافت» (اجتماع و جامعه) سخن می گفتند، که به معنای جامعه سنتی و جامعه صنعتی است. از دید این جامعه شناسان، دوره هویت های پیشین گذشته است و اکنون باید هویت های مدرن جایگزین آن ها شود. اما نسل جدید جامعه ایرانی، همچون نسل های جدید جوامع غربی و حتی شرقی و همگام با آن ها، تصورات جامعه شناسان کلاسیک را با چالش جدی مواجه کرده است؛ چراکه تعریف از خود را منوط به انکار دیگری نمی کند.
به نظر می رسد که جایگزین کردن هویت ها با یکدیگر، اساسا ایده ای نادرست است. نباید در سیاستگذاری هویتی مداخله شود. منشأ و مبدأ هر نوع سیاستگذاری هویتی باید روشنفکران، نخبگان، دانشگاهیان و حوزویان باشند. جوامع (دولت ها)، باید تلاش کنند نوعی از هویت ملی را برساخت کنند که بر کمترین و مشترک ترین عناصر متمرکز شود. وقتی جامعه ای، با توجه به رویکرد نخبه گرایانه یا ایدئولوژیک مد نظر خود، آنچه را خود از هویت می فهمد، به جامعه عرضه و در جامعه اعمال می کند، چنین برساختی از هویت، نمی تواند وجوه مشترک جامعه را پوشش دهد. به نظر می رسد این همان اتفاقی است که امروزه در جامعه ما در حال وقوع است. اتفاقی که منجر بیگانگی بیشتر نسبت به هویت ملی و چیستی آن شده است و ما را با افراد دارای هویت های جدید و سرگردان روبرو کرده که دیگر تعصبی روی هویت ملی یا مذهبی مشترک خود ندارد.
اگر ما تعریفی از هویت ملی داشته باشیم که مجموع هویت های پیشین و جدید را به رسمیت بشناسد و میان این دو تعارضی قائل نباشد، خود به خود میان این هویت ها الفت ایجاد می شود و به این ترتیب، مجموع هویت های رنگارنگ می توانند کنار هم زندگی کنند. در غیر این صورت، باید شاهد «نزاع هویت ها» و چندپاره شدن فرهنگی و هویتی اجتماع باشیم.