عصر ایران؛ روح الله صالحی- مقطع راهنمایی که تمام می شد، یک تکه کاغذ دست همه دانش آموزان می دادند که امروزمان را تعیین کرد و حالا اگر چه راهنمایی برچیده شده بعد از کلاس نهم گویا بحث هدایت رشته پیش می آید.
ضعیف تر ها به لحاظ نمره، سهم رشته علوم انسانی شدند و تبعیض روانی از همین جا شروع می شد که با بچه مهندس های آن دوره سر از ریاضی و فیزیک در می آوردند علوم تجربی ها ژست دکتر می گرفتند و علوم انسانی ها شبیه سر گردنه بگیرها باید به وکالت و مدیریت و...دل خوش می کردند.
این روزها اما مدام می گویند علوم انسانی مهم است. ده نهاد مهم از بودجه عمومی استفاده می کنند که به تولید علوم انسانی اسلامی دست بزنند.
اگر قرار باشد با مقایسه دبیرستان رفتن دوره شصت و هفتاد به این نهادها و بودجه ای که می گیرند نگاه کنیم قطعا ذهن ها بهم خواهد ریخت.
علوم انسانی قرار است تمدن و فرهنگ را دست بگیرد اما مگر فرهنگ و تمدن از طریق نهادها و رشته تحصیلی تولید می شود؟
این خشم و عصبیت که در چهره همه مردم ته نشین شده است را با کدام پژوهش می توانند نسخه پیچی کنند که فردا صبح، از خانه بیرون می زنیم همه در حال لبخند زدن باشند.
بودجه عمومی ناخواسته حواس را می برد پیش مردمی که صبح تا شب می دوند برای تأمین حداقل ها، بهبود سطح کیفی زندگی شان امامالیات می دهند که هم امنیت داشته باشند، هم رفاه اجتماعی تا در داشتن این ها نشاط اجتماعی و فردی اتفاق بیفتد و بتوانند تکامل رفتاری را تحقق ببخشند.
اسامی نهاد ها را که هدف آن ها تولید علوم انسانی است را که می خوانی در می مانی تفاوت این ها با تغییر یک کلمه ای در عنوان شان چه قدر خواهد بود؟
این لیست ده نهاد را بگذارید کنار آن لیست که از بودجه عمومی می گیرند تا فرهنگ را بسازند و باز می مانی این همه رخوت و زخم از کار زیاد این هاست یا موازی کاری شان باعث شده است که آش فرهنگ بی نمک شود.
این که این نهادها چه ابزاری برای انتقال تولیداتشان در لایه های فرهنگ دارند سوال اساسی است و چه قدر این سال ها موثمر ثمر بوده اند و چرا حضورشان ملموس نیست و سوال ها اتوماتیک طرح می شود.
صد البته هر فرهنگ برای بررسی و شناخت آسیب ها و چالش های پیش رو به پژوهش های کاربردی نیاز دارد . در کنار این پژوهش ها صد البته ، ابزاری برای تبدیل این دستاوردها به روش های عملیاتی چه از راه نظام تربیتی و چه به لحاظ رسانه ها است.
فرهنگ برای بقا و تجربه جنبه های مختلف مجبور است در بعضی از ابزار خود به اصطلاح زیر زمینی عمل کند جای نگرانی دارد. این که چرا موسیقی را باید زیر زمینی تولید کرد و گالری را توی زیر زمین و یواشکی دید و کتب را یواشکی دانلود کرد در حالی که همه از سخت گیری های مدیریتی ناچار خودشان مخاطب را انتخاب می کنند که چه طور پی گیر فرهنگ باشد.
هنوز نتوانسته ایم متناسب با ظرفیت هنر و فرهنگ روز جامعه، ابزارهای کنترلی را سازگار کنیم. هر چه قدر هم پژوهش و علوم انسانی تولید یا باز تولید کنیم راه به جایی نمی برد.
احساس می شود بین آن چه در این نهادهای پژوهشی علوم انسانی هم چنین نهادهای مرتبط با فرهنگ با جامعه و به خصوص نسل امروز یک فاصله و شکاف وجود دارد که نیاز است ابتدا تمرکز بر جبران این فاصله باشد.
ابتدای ترین پاسخ این است که بخشی از پژوهش های ما در این راستاست اما واقعیت این است که این نهادها می خواهند بخش عظیمی از جامعه شبیه این ها رفتار کنند و مثل خودشان فکر کنند.
واژه رفتار را اگر تقطیع کنیم چیزی که بر جمع رفته است می شود و این بر می گردد به انباشت خوراک های فکر و صد البته تبلیغاتی و نمی توان یک شبه تغییر به تصویری که از او فاصله گرفته اند را انجام داد.
علوم انسانی برآمده از چه گونه نگرستین به زندگی است و نتیجه چندان دل خوش کننده نیست چرا که تضادها شبیه ایستادن بر کیوسک تقسیم مخابرات در حال بیرون زدگی است.
مکتب اکسپرسیونیسم به همین بیرون زدگی ها کار دارد. آن چه در ذهنیت است با آن چه در عینیت دیده می شود مغایر است و این خلاصه دردهایی نسلی است که نمی داند ذهنیتش را چطور با عینیت جامعه هماهنگ کند که مورد غضب واقع نشود.
در تولید علوم انسانی بر پایه دین اسلام تردیدی نیست اما باید اقتضای زمان که کمبود نشاط فردی و جمعی است بازنگری شود و راهکاری برای تبدیل به ابزار مدرنیته گردد.