عصر ایران؛ روح الله صالحی- تهران پایتخت ایران است. همین چند جمله قریب دوازده و نیم میلیون نفر از جمعیت کشور را توی خودش جا داده است.
نهنگ بزرگی که هر روز دهان باز می کند به فرو بردن مردمانی که به امید زندگی بهتر ، این نقطه پر رنگ جغرافیای کشور را انتخاب کرده اند و هر روز بر کوچ دسته جمعی به این سمت و سو افزوده می شود.
نهنگ آدم را یاد داستان پینو کیو می اندازد که او را بلعید که در مسیر انسان شدنش، اسیر بازیگوشی شده بود و اما او شانس آورد که راهنمای مهربانی مثل پدر ژپتو داشت. از دهان نهنگ بیرون که آمد،انسان مهیای آموختن و زندگی کردن بود.
بار دوم، یونس، خسته از رسالت و عدم هم راهی مردم ، به دریا زد. به فرمان خداوند، اسیر نهنگ شد تا در سیاهی شکم نهنگ به نور بیندیشد و بفهمد رسالت را نمی شود زمین گذاشت و به دریا زد. از دهان نهنگ بیرون آمد و پای رسالتش ایستاد.
شباهت تهران با نهنگ در بلعیدن است بدون این که کسی بیرون بیاید و ته قصه به شادکامی تعریف شود.
سفر و کوچ در طول تاریخ برای بهتر شدن از زیست اکنون اتفاق افتاده و اما بسیاری به امید فردای بهتر و بهتر و بهتر به لیست مرگ افزوده می شوند .
سال 1335 یک و نیم میلیون نفر در تهرانی زندگی می کردند که نامش با «ط» می نوشتند و در ترانه های زنده یاد مرتضی احمدی هم چنان جریان دارد. پیچکی سبز که اکنون باید لابه لای موزه ها و خانه هایی شبیه خانه مقدم پیدایشان کرد و به قدرت یک ساعت دور شد از شر و شور شهر افتاده به دامن دود و سیمان و...
از همان دوره زرق و برق این شهر عجیب را می شود در ترانه های فولکوریک پیدا کرد :«می خواهم به تهران بروم، چتر بخرم و گوشواره برای گوش هایت، تا شانه به شانه راه برویم» اما کسی باورش نمی شد طهران ،تهرانی شود که حالا همه می نالند از زیستن درآن اما هم چنان مرکز پیش رفت فردی محسوب می شود.
تهران را با قدم زدن های خیابان ولیعصر یا پیچ شمران می شناسند و تئاتر خیابان لاله زار و طنازی زنده یاد سعدی افشار در سیاه بازی ماندگارش بر صحنه اما برای درک حس و حال طهران باید بروی شهرک غزالی و با هنر مرحوم حاتمی بفهمی این شهر زنده است.
برای شهر های بزرگ از واژه کلان استفاده می کنند و برای تهران هیچ واژه ای نیست که بدانیم از هشت درصد جمعیت کشور در سال نخست سرشماری «1335» به چیزی حدود 15.5درصد ، در آخرین سال سرشماری «1395» رسیده است.
حالا تیر خلاص روزگار بر پیکر این شهر را باید در میزان بارندگی جستجو کرد. در بلند مدت سال زراعی 261.7 میلی لیتر بارندگی روی داده است که برای سال 1395 این رقم چیزی در حدود 101.9 و برای سال زراعی 1396 که از مهر تا بهمن محاسبه می شود رقمی بالغ بر 36.7 میلی لیتر است. این رقم در حال کم شدن است و حسرت بارش و نم باران بر دل مانده بود اگر چه امروز تهرانی ها یک روز بارانی را تماشا کردند اما واقعیت تلخ این است: خشکسالی در کمین است.
شهری که خیز بلندی برای خشک سالی برداشته است اما هنوز و هم چنان، مدینه فاضله ای است برای دست یابی به اشتغال و زندگی پویا و نهنگ وار می بلعد و در دود و دم و ترافیک روی هم انباشته نگه می دارد.
این که هشدار داده اند با تغییرات اقلیمی «Climate Change » - خواه یا نا خواه توسط انسان اتفاق می افتد - در سال های آتی نیمی از جمعیت جنوب کشور به بخش های شمالی کوچ خواهند کرد، بدون شک تهران اولویت اول کوچ خواهد بود.
تهران نمونه بسیاری خوبی برای تعریف زندگی است که هم شادی و بازی و لبخند دارد هم دست های پینه بسته و زنگار گرفته که زخم و خون با خودش دارد و له می کند اما در این سال ها به یک تلاقی رسیده اند و در یک چیز باهم مشترک هستند و آن آلودگی و کمبود آب است.
با توجه به پیش بینی مجمع بین المللی تغییر آب «IPPC» ایران یکی از سی و یک کشوریست که در آستانه بی آبی است و هنوز در گیر این شده ایم شهردار باید چه نوع تست سلامت جسمی و سیاسی بدهد که به بهشت راه پیدا کند تا شهر از ولنگاری بی توجهی دور شود.
شهری که قریب 58هزار نفر فوتی در سال گذشته داشته اما ورودی ها و تولد یافته ها چند برابر این کسری بوده بوده اند و 94 نفر هم خودشان را کشته اند تا از فشار و...خلاص شوند و این یعنی زنگ خطر، کسی هست که بشنود؟
حالا این نهنگ چند سال دیگر همین «ت» بی دسته را هم زمین می گذارد معلوم نیست. اما خیلی ها هرشب خواب تهران را می بینند که کنار برج میلاد ایستاده اند و خورشید در دور دست در حال غروب را تماشا می کنند.
ترانه ها دیگر از چتر و عشق تهران خالی شده اند و دارند یکی یکی زخمی می شوند و کسی داد بزند :«قیصر کجایی که دادشتت رو کشتن»