عصر ایران؛ مهرداد خدیر- اکران فیلم «عصبانی نیستم» آغاز شده و به این خاطر باید هم به عباس صالحی وزیر ارشاد و هم رضا دُرمیشیان کارگردان به سبب صبر و حوصله ای که به خرج داد دست مریزاد گفت و این اتفاق را رخدادی فرخنده دانست.
این فیلم را پیشتر و در سال 92 در جشنواره فیلم فجر دیده ام و گمان نمی کنم همان جذابیت را حالا هم داشته باشد اما نمی خواهم درباره آن بنویسم. هر چند ظاهرا سانسورهایی اعمال شده و از جمله تصاویر روزنامه هایی که حالا نیستند یا انتهای فیلم که در همان جشنواره هم سانسور شده بود یا حذف صدای احمدی نژاد.
بحث اینها نیست بلکه موضوع این یادداشت نفس ضرورت بازگشت سرمایه و عرضۀ یک محصول فرهنگی است که مجوزهای لازم را اخذ کرده و آمادۀ نمایش است و این که کسانی خوششان نیاید مجوزی برای نمایش دادن نیست.
عده ای اساسا با هنر مشکل دارند و اگر قرار بر جلب رضایت آنان باشد چه بسا کل سینما باید تعطیل شود و شاید اگر اشاره صریح رهبر فقید انقلاب در همان بدو ورود به ایران در 12 بهمن 1357 نبود و اگر این جماعت در دهه اول جمهوری اسلامی هم دست بالا را داشتند چه بسا کل سینما را تعطیل می کردند فارغ از این که چه فیلمی است.
در میان اقتدارگرایان و سنتی ها دو نوع نگاه به سینما وجود دارد: در نگاه اول سینما فارغ از این که چه فیلمی در آن نمایش داده می شود نسبتی با باورهای دینی و سنتی ندارد و بیشتر به کلام علاقه دارند تا تصویر.
از این رو این گونه افراد کمتر به سینما می روند. پیش از انقلاب تقریبا هیچ گاه نمی رفتند اما بعد از انقلاب هم که دیگر فیلمفارسی با آن سبک به پایان رسید باز هم نرفتند چون با خود این هنر/ صنعت/ تجارت مشکل دارند.
نماد این تفکر مصطفی میرسلیم وزیر ارشاد دولت دوم هاشمی رفسنجانی در سال های 72 تا 76 بود که سال ها بعد در گفت و گویی با روزنامه همشهری وقتی از او سؤال شد آخرین فیلمی که دیده چه بوده پاسخ داد: خوشبختانه پس از وزارت ارشاد دیگر ناگزیر نیستم فیلم تماشا کنم! این عین کلمات مهندس احتراق موتور و فارغ التحصیل رشته مترو در پاریس است که سکان فرهنگ و هنر را چهار سال به او سپرده بودند. در این نگاه تماشای فیلم مثل اکل میت و از سر ضرورت است نه به صورت عادی.
در نگاه دیگر اما سینما خوب است منتها اگر کارگردان خودی و موضوع ایدیولوژیک باشد. با همین دیدگاه بود که دوست داشتند حوزه هنری کارگردانان متفاوت تربیت کند اما هر چه بیشتر سینما خواندند دانستند که درحصارهای تنگ نمی گنجد.
نکته ای که در این میان بد فهمیده شد این بود که فیلم یک کالای فرهنگی است و سینما کارخانۀ رؤیا فروشی و محصول یک کارخانه را می توانی دوست داشته باشی و می توانی دوست نداشته باشی و یک محصول نمی تواند خود را با همۀ ذائقه ها سازگار کند. نقد و حتی تحریم از جانب مخالفان هم اشکالی ندارد و یک کار مدنی است اما مخالفت با اکران پذیرفتنی نیست.
در رد این گزاره البته گفته می شود مگر دولت بر سلامت محصولات غذایی نظارت ندارد؟ آیا می گذارد کالای مسموم به دست مصرف کننده برسد؟
بله. در اینجا هم نمی گوییم بگذارد کالای مسموم به دست مصرف کننده برسد اما در بحث سلامت مواد غذایی هم هر کسی نظر نمی دهد و دانشگاه علوم پزشکی که مورد قبول همگان است سلامت را تأیید می کند.
در دهه اول جمهوری اسلامی آقای خاتمی به عنوان وزیر ارشاد مورد تأیید امام خمینی سه اصل را برای فیلم و سینما اعلام کرد تا معیار مشخص باشد:
اول: برهنگی و تنانگی در آن نباشد (خوش بختانه در فیلم های بزرگ دنیا و در سال های اخیر و حتی در هالیوود نیز به شکل آشکاری از این تنانگی و تن آمیزی عریان کاسته شده است).
دوم: اباحهگری و ترویج آشکار کفر و بیخدایی و سومی هم خشونت عریان در حد سر بریدن و صحنه های بسیار آزار دهنده.
دربارۀ حجاب هم توافقی صورت پذیرفت و فیلم ها مشکل خاصی در این باره نداشتند.
اگر فیلمی را دوست نداریم نقد کنیم. یا حتی توصیه کنیم نبینند. حق نداریم بگوییم نمایش ندهید.
فیلم، فیلم است. یک کالای صنعتی. یک محصول فرهنگی. یک محصول تجاری که صدها میلیون تومان بر روی آن سرمایه گذاری شده و وقت و انرژی و امید فراوانی برای آن صرف شده است و کسی با یک فیلم گمراه نمیشود. آن هم فیلمی که از چند فیلتر گذشته.
با این حساب دلیلی ندارد کسانی از اکران «عصبانی نیستم» عصبانی باشند. عصبانی هم باشند البته باشند. یک ملت که نمیتواند ذوقیات خود را با سلیقههای یک اقلیت هماهنگ کند. دوست ندارند ببینند، خوب نبینند. عصبانیت ندارد که..