نگار ١٦ ساله هفته گذشته توسط پدرش به طرز دلخراشی شکنجه شد و فیلمها و تصاویر تکاندهنده آن که توسط پدر سنگدل تهیه شده بود، در شبکههای اجتماعی دستبهدست شد تا ماجرای تلخ این دختر کرجی حسابی خبرساز شود.
به گزارش عصر ایران، روزنامه «شهروند» در ادامه نوشت: چندروزی است که نگار روی تخت بیمارستان در کنار مادرش آرام گرفته. پزشکان از جراحی او رضایت دارند و مشکل عفونت سرشکافته شده او هم برطرف شده، اما هنوز معلوم نیست که این دختر چه زمانی از بیمارستان مرخص میشود. نگار از لحاظ روحی هم وضع بهتری پیدا کرده، او روی تخت مدام میخندد و با شادی از موسیقی و رویای پیانیستشدنش صحبت میکند. پدر نگار هنوز در بازداشت است و علت و انگیزهاش از این شکنجههای آزاردهنده، بازگشت همسرش به خانه عنوان شده است. سرپرستی از این دختر هم بستگی به شرایط مادرش دارد. اگر صلاحیت او تأیید شود، نگار از این پس با مادرش زندگی میکند.
پدر نگار فیلمهای شکنجه را برای باجناقش ارسال کرد
خبراین حادثه تکاندهنده هفته گذشته از سوی یکی از مراکز حامی کودکان رسانهای شد. درهمان خبرهای اولیه مشخص شد که نگار مورد ضرب و جرح قرارگرفته و از ناحیه سر دچار جراحت عمیقی شده است. اما پخش تصاویر شکنجه این کودک، این حادثه را در کانون توجهها قرار داد. آن طور که در تصاویر مشخص بود، نگار از سوی پدرش مورد ضربوشتم قرار گرفت. بعد پدر بیرحم با قمه به جان این دختر بیمار افتاد و ضربه محکمی به سر او وارد کرد. اما این پایان شکنجههای او نبود. پدر نگار در اقدامی وحشتناک این دختر را به طنابی حلق آویز کرد. نکته عجیب این ماجرای هولناک فیلمبرداری این پدر از همه مراحل شکنجه دخترش بود. با این وجود، این دختر از همه این آزارواذیتها جان سالم به در برد. این پدر سنگدل در اقدام دلخراش دیگر برای جلوگیری از خونریزی سرشکافته شده نگار، خودش اقدام به بخیهزنی کرد و با سوزن و نخ خیاطی سر نگار را دوخت. این مرد همه این تصاویر را برای خانواده همسرش ارسال کرد و همین مسأله باعث نجات نگار از شکنجهگاه پدرش شد.
مادر نگار در اینباره میگوید: «پدر نگار میدانست که به خانه خواهرم رفتهام و به همین علت فیلمها را برای باجناقش فرستاد. یعنی شوهرخاله نگار و من وقتی این فیلمها را دیدیم از هوش رفتیم. ما بلافاصله به خانه رفتیم و نگار را از آنجا به بیمارستان بردیم. همان موقع پزشکان اورژانس با معاینه نگار به ما گفتند که حالش خیلی بد است و باید هرچه سریعتر جراحی شود. وقتی او را به بیمارستان رساندیم هنوز گردنش از رد طناب کبود بود. همان طنابی که با آن حلقآویز شده بود.»
بهگفته او پدر نگار سابقه ضربوشتم و خشونت داشته و چندباری او و فرزندانش را هم به باد کتک گرفته بوده: «بابای نگار دستبزن داشت، البته ظاهرش این را نشان نمیداد، درشتاندام ولی خوشرو، با این همه چندباری من و فرزندانش را کتک زده بود.»
این زن درباره سرنوشت پدر نگار هم میگوید: «چند روز اول که ما درگیر کارهای نگار بودیم، از او خبری نداشتیم. البته موضوع را بلافاصله به پلیس اطلاع دادیم. مشغول مراحل درمانی نگار بودیم، که خبر دستگیری او را شنیدیم. مثل اینکه او قصد داشته همراه پسر کوچک مان از ایران فرار کند که توسط ماموران شناسایی و دستگیر میشود.»
دلیل اختلافتان با پدر نگار چه بود؟
او اما معتقد است پای زن دیگری در زندگی پدر نگار باز شده و همین مسأله اخلاق و رفتار او را به کلی تغییر داده. این خانم جوان در اینباره میگوید: «زندگی خوبی داشتیم. وضع مالی مناسب، شغل خوب و یک خانواده مهربان و دوست داشتنی. پدر نگار بنگاه املاک داشت و کارش حسابی سکه بود. در ضمن ورزش هم میکرد. از چند وقت پیش رفتار او تغییر کرد. رفتارهای شوهرم تغییر کرده بود ، پرخاشگر و بهانهگیر شده، چندباری هم روی من و بچهها دست بلند کرده. بعد از مدتی خانه را ترک کردم و بچهها پیش همسرم ماندند. اختلافمان بالاگرفته بود. شوهرم با زن دیگری ارتباط داشت و به همین دلیل خانه را ترک کردم و به منزل خواهرم رفتم.»
این زن در پاسخ به این پرسش که پدر نگار سابقه مصرف مواد مخدر داشته، میگوید: «تاجایی که من خبر دارم، او اصلا اهل دود نبود. همانطور که گفتم ورزشکار بود، آن هم به صورت حرفهای. کیک بوکسینگ کار میکرد و چندتا مقام هم داشت و قهرمان شده بود. ضمن اینکه اصلا به ظاهر او نمیخورد اهل مواد باشد.»
نگار هم در گفتوگویی کوتاه گفت: «میخواهم زنده بمانم. امیدوارم. الان حالم خوب است. خوشحالم که مادرم در کنارم است. میخواهم در آینده پیانیست شوم تا خانوادهام به من افتخار کند. باید زودتر خوب شوم تا به مدرسه برگردم و در کنار همکلاسی هایم باشم.»
آن طور که مشخص است، نگار در این مدت زندگی سختی داشته، این دختر معلول حرکتی است و اختلال میکروسفالی هم دارد و بارها مورد اذیتوآزار پدرش قرار گرفته است. با این حال او یکی از شاگردهای ممتاز و درسخوان مدرسه است. این را یکی از اولیای مدرسه میگوید: «نگار شاگرد اول مدرسه ما است. او همیشه برای من نمونه صبر و تلاش بود. نگار هرچند معلولیت جسمی دارد ولی از لحاظ بهره هوشی در وضع بسیار مناسبی است و هیچ مشکلی ندارد. این دختر با همه محدودیتهایش از بهترین شاگردهای مدرسه است. نمراتش در همه درسها عالی است و شاگرد کاملا منظمی است. وقتی خبر این حادثه را شنیدم شوک شدم. هیچکس باورش نمیشد که پدری بتواند با دخترش چنین رفتاری داشته باشد. من از طرف مدرسه چندبار به ملاقات او رفتهام. نگار دختر با روحیهای است، با اینکه چنین تجربه تلخ و سختی داشته اما هنوز هم مصمم است. او عاشق موسیقی است، او روی تخت بیمارستان هم هنوز به آرزو و خواستهاش فکر میکرد، او میخواهد در آینده پیانیست شود.»
بررسی کارشناسی برای سرپرستی نگار
مادر نگار اما هنوز نگران است. نگران از آینده نگار و پسر ٦سالهاش. اینکه قانون سرپرستی آنها را به او واگذار میکند یا اینکه دوباره باید با همان پدر سنگدل زندگی کنند. هیچچیز مشخص نیست. پدر بیرحم که فعلا در بازداشت به سر میبرد و بهنظر میرسد باید از لحاظ سلامت روانی مورد بررسی دقیق قرار بگیرد. چرا که به گفته مدیرکل بهزیستی البرز اگر کسی ذرهای انسانیت داشته باشد، نمیتواند به فرزند خود چنین آسیبی وارد کند. او معتقد است تا بررسی کامل وضع پدر این کودک نمیتوان در مورد سالم بودن یا نبودن او اظهارنظر قطعی کرد ولی به وضوح مشخص است این فرد از ناهنجاریهای شدید روحی رنج میبرد که توانسته این کار وحشتناک را با فرزند خود انجام دهد. اما با این همه اینکه چهکسی سرپرستی نگار را عهدهدار میشود، نامشخص است.
آن طور که مدیرکل بهزیستی البرز میگوید شرایط مادر نگار برای نگهداری از او بررسی میشود: «بعد از اینکه نگار بهطور کامل سلامت خود را به دست آورد، کارشناسان صلاحیت مادر او برای حضانت را بررسی میکنند، اگر مادر صلاحیت نگهداری را داشته باشد، حضانت نگار به او داده میشود در غیراین صورت این دختر به یکی از مراکز نگهداری بهزیستی منتقل میشود.»
مدیرکل بهزیستی البرز همچنین درباره وضع پدر نگار هم گفت: «این فرد درحال حاضر در زندان به سر میبرد و باید تحتبررسیهای روحی و روانی قرار گیرد چون واقعیت این است که فردی که سالم باشد و ذرهای انسانیت داشته باشد نمیتواند به فرزند خود آسیبی وارد کند.»
در همین مورد شاهکرمی دادستان کرج درباره پیگیری قضائی این پرونده میگوید: «براساس قانون پدر نگار میتواند تا زمان برگزاری دادگاه با قرار وثیقه آزاد شود. قانون به ما اجازه نمیدهد او را بیش از حد در بازداشت نگه داریم. البته معاینات لازم از لحاظ سلامت روحی و روانی انجام میشود و در رأی نهایی دادگاه تاثیرگذار است. اما آنچه تاکنون برای ما مشخص شده، وجوداختلاف او با همسرش و ترک خانه از سوی مادر نگار است. در زمان بروز این حادثه مادر نگار در خانه نبوده.»
هشدارها درباره افزایش کودکان قربانی خشونت
اما این روزها خبرهای زیادی از کودک آزاری در شهرهای مختلف منتشر میشود. از ماهشهر و مشهد گرفته تا سیستان و قم و حالا هم کرج. شاید بسیاری از مردم و حتی کارشناسان دلایل بروز چنین حوادث دلخراشی را در دل طبقات پایین اجتماعی، مشکلات اقتصادی و یا آسیبهایی مثل اعتیاد جستوجو میکنند. اما همین پرونده اخیر نگار نشان داد خشونت علیه کودکان و کودک آزاری فقط به یک طبقه خاص اجتماعی محدود نیست. برای یافتن ریشههای بروز چنین حوادثی باید لایههای عمیقتری از تربیت خانوادگی و اجتماعی را واکاوی کرد.
به عقیده صدیق افشار، روانشناس خانواده به دلایل متزلزل شدن ارزشها طیسالهای گذشته، باید منتظر بروز و ظهور حوادث بسیار دلخراشتر و هولناکتر از ماجرای نگار باشیم: «من ٣٠سال پیش درباره چنین روزهایی هشدار داده بودم. نشانههای خشونتهای خانوادگی از همان سالها برای کارشناسان واضح و عیان بود. اما افسوس که هیچکس به این هشدارها توجه نکرد. متاسفانه طی این سالها محرومیتها، سرکوفتها، شرمهای بیمورد و احساس گناه باعث شد تا نسلی پرخاشگر و خشن را تربیت کنیم. نسلی انزواطلب و بیگانه با روابط سازنده با انبوهی از مشکلات و اختلالات در عملکردهای رفتاری.»
این روانشناس معتقد است پدر نگار هم نتیجه تربیت چنین نسلی در خانوادههای ناایمن است: «با بررسی تربیت دوران کودکی این مرد قطعا به ناهنجاریهای زیادی برمیخوریم. اصلا بروز این حد از خشونت ارتباط چندانی با وضع اقتصادی و موقعیت اجتماعی افراد ندارد. ما افراد و خانوادههای زیادی را داریم که با انبوهی از مشکلات مالی دست و پنجه و نرم میکنند، اما عواطف انسانی در بین اعضای آن خانواده موج میزند.»
او ادامه میدهد: «درگیری و پرخاشگری در خانوادههای ناایمن همواره وجود داشته، افراد در این خانواده چیزی به جز عدماعتماد به نفس و تکرار خشونت را فرا نمیگیرند.»
این روانشناس با هشدار نسبت به تکرار و افزایش این گونه حوادث در آینده نزدیک هم میگوید: «متاسفانه تعداد خانوادههای نابسامان رو به افزایش است. بسیاری از خانوادهها دیگر کانون آرامش نیستند. نقشهای کلیدی در خانواده از بین رفته، ارزشها فروریخته. پدر با قدرت و تکیهگاه به پدری قاتل و شکنجهگر تبدیل شده، مادران صبور و مهربان گذشته جایشان را به زنان بیمسئولیت و عصبی دادهاند، خب نتیجه چنین خانوادههایی چه میتواند باشد. هوش معنوی فرزندان در چنین خانوادههایی نزدیک به صفر است. باید چارهای اندیشید، در غیراین صورت صدها و شاید هزاران نگار در آینده قربانی خشونتهای خانوادگی شوند.»
او اضافه کرد: «علاوه بر همه اینها، سلامت و بهداشت روان هم در جامعه ما جدی گرفته نمیشود. عموم مردم که اصلا با این واژه نامأنوساند و دستاندرکاران هم فقط از افزایش اختلالات روانی در جامعه، آمار و ارقام اعلام میکنند.»