عیلرضا حسن زاده از جمله انسان شناسان ایرانی است که در کتاب ها و مقالات خود به بررسی ابعاد انسان شناختی و فرهنگی فوتبال در ایران پرداخته است، از وی پیشتر ترجمه کتاب مردم شناسی ورزش اثر کندال بلانچارد را هم دیده ایم.
همزمان با جام جهانی فوتبال با او به گفت و گو در باره فوتبال در ایران به ویژه با توجه به مباحثی که وی در کتاب های خود چون کتاب موقعیت آیینی و موقعیت هنجاری مطرح کرده است، پرداخته ایم. او فوتبال را بخشی از میراث ورزشی ایران می شمرد که معنایی پویا و مدرن به رابطه میان هویت، ورزش و میراث فرهنگی می بخشد.
گفت و گوی "مردم سالاری آنلاین" با علیرضا حسن زاده را بخوانید:
* نخستین پرسش من این است که چه جایگاهی می توان به ابعاد هویتی فوتبال در ایران داد؟
- در ایران ما با گونه های متفاوتی از منابع هویتی رو به رو هستیم؛ که یکی از مهمترین آنها را انسان شناسان منابع کهن (ریشه دار) هویتی یا همان primordial identity می نامند و آیین از این نگاه جایگاهی بسیار مهم در ایران دارد. اهمیت آیین، تا به آن پایه است که می توان از ملت-آیین ایرانی نام برد. یعنی ملتی که در طول تاریخ همیشه هویت خود را به کمک آیین تعریف و بازتعریف کرده و به نمایش نهاده است. آیین های نوروز، محرم، یلدا، چهارشنبه سوری و غیره از این نوع منابع برای تعریف هویت ایرانی در طی تاریخ بوده اند. این امر نه تنها در عبور از همه دوره های تاریخی دیده می شود، بلکه محدود به مرزهای جغرافیایی ایران نیست، و دیاسپورای ایرانی هم هویت خود را در تمام کشورهای جهان با همین آیین ها و اشکال نمادین آن تعریف می کند. در حوزه ورزش، کشتی با توجه به ارتباط عمیقی که با آیین های پهلوانی و عیاری داشته، دارای ابعاد هویتی است و آن را با توجه به چهره هایی چون پوریای ولی و جهان پهلوان تختی می توان گونه ای از هویت کهن گرا (ریشه دار) در ایران تعریف کرد. در دوره معاصر با ظهور ورزش های مدرن، فوتبال خود تبدیل به یک منبع هویتی برای تعریف هویت ایرانیان شده است، و در صدر همه ورزش های مدرن قرار دارد. این اهمیت ، با توجه به نقش مهم این ورزش در حوزه عمومی و برونخانگی، و ابعاد انعکاسی آن به عنوان یکی از منابع بازنمایی ایرانیت و غرور ملی، در آسیا و سپس در جهان است. فوتبال به یک روایت شهری، ملی و هویتی در سطوح مختلف تبدیل شده است. از این رو در مقایسه با آیین های کهن، یکی از منابع نوین هویت ملی در ایران فوتبال است که در این باره در ادامه این گفت و گو توضیح خواهم داد. اگر از ایرانیان سوال کنید که یکی از لحظات شاد خود را در طی چند دهه اخیر نام ببرند، پیروزی های فوتبال ملی یا باشگاهی یکی از آن لحظات برای تعداد قابل توجه ای از آنان بوده است. بنابراین فوتبال به بخشی از حافظه تاریخی ایرانیان هم تبدیل شده است.
* پس نگاه انسان شناختی به فوتبال، آن را در قالب یک آیین می بیند و مورد بحث قرار می دهد؟
- در مورد فوتبال و صورت های فرهنگ هواداری آن دو گفتمان عمده در مباحث علوم اجتماعی وجود داشته است، نخست گفتمانی که در آن فوتبال در شکل هواداری باشگاهی یک ضد فرهنگ تعریف شده و معنایی برابر با اوباشگری داشته است، و دیگری گفتمانی که به صورت یک گفتمان جایگزین و واقع گرا به وجود آمد و بر ابعاد کارناوالی و ملی و هویتی فوتبال تاکید داشته و آن را مرتبط با فرهنگ ملی در سطح ملی و هویت های خردتر در سطح باشگاهی دانسته است. گفتمان انسان شناسی، بیشتر به نگاه دوم تعلق دارد.
* پس در این گفتمان دوم، دیگر آن نگاه منفی به رفتارهای هواداران و فرهنگ هواداری از بین رفت؟
- بله، چون واقعیت ها و مثال های فراوانی از کارکرد مثبت فوتبال چه برای کمک به تعریف هویت ملی و چه برای کاهش فشارهای اجتماعی دیده شد، و دیگر آن نگاه به فوتبال به مثابه تریاک توده ها یا فوتبال به مثابه ضد فرهنگ خشونتبار به ویژه فرهنگ خشونتبار مردانه از بین رفت. در افریقای جنوبی که در دوره پس از آپارتاید، شکافی میان جامعه سفید پوستان و رنگین پوستان وجود داشت، فوتبال خود به یک پل وصل و منبعی برای بازتعریف هویت ملی تبدیل شد. فوتبال آیینی است که در آن بعد کلامی به عنوان مرزی که فاصله را به وجود می آورد، دیده نمی شود. در کشورهای دیگری چون اسلوونی، اسکاتلند، چین، ایتالیا و ...کارناوال ملی فوتبال خود تبدیل به بخشی از سیاستگذاری هویتی برای تقویت هویت ملی شد. در کشورهایی چون برزیل و آرژانتین فوتبال قدرت بسیار شگفت انگیزی در تعریف هویت ملی دارد و در آن آیین های مرتبطی چون سامبا با فوتبال عجین شده است.
* بر این اساس فوتبال را در ایران می توان یک آیین دانست؟
- دو نگاه به فوتبال در ایران می توان داشت، نخست فوتبال به مثابه پدیده ای مردانه که خود را به صورت یک آستانگی مذکر جلوه گر می سازد و دیگری فوتبال به مثابه یک کارناوال ملی البته به معنای ایرانی آن یعنی شادمانی عمومی و برون خانگی نه معانی دیگر، که این دو نگاه از هم تا حدی متفاوت هستند. اولی بر پایه نگاه ویکتور دبلیو ترنر قابل فهم است، و بیشتر در فوتبال باشگاهی دیده می شود و در این فرهنگ هواداری، شما با زبان و نمادهای مردانه و فرهنگ غیر رسمی مواجه می شوید. اما در دیگری که بیشتر به فوتبال ملی (تیم ملی) و باشگاهی آسیایی ربط می یابد، این زبان مردانه فروکش کرده و نمادهای ملی سر بر می کشد، مثل پرچم ملی، سرودهای ملی، و غیره. در این شکل دوم با توجه به تجربه ما در بازی های ورود به جام جهانی و خود جام جهانی ما با اشکالی از شادمانی عمومی و ملی و برونخانگی در چشم انداز فرهنگ غیر رسمی رو به رو می شویم، که در آن همه فاصله های محلی، قومی، سنی، جنسی (مرد و زن)، طبقاتی، و غیره از بین می رود. مثال بارز آن را هم دو بار به یاد می آوریم، یکی در پیروزی ایران بر استرالیا و دیگری بر ایالات متحده و البته چند مورد دیگر که ابعاد کوچک تر داشته است.
جالب است که پیش ازانقلاب حتی این شادمانی برون خانگی، مردانه بوده است. مثلا در بازی های آسیایی 1968 و 1974 که ایران هر دو بار با برد در فینال قهرمان آسیا در تهران شد، این مردان بودند که در خیابان ها شادی می کردند. در دهه شصت اگر یادتان باشد تماشاگران مرد بازی های فوتبال در ورزشگاه شیرودی، پس از پیروزی، در خیابان اطراف ورزشگاه شادمانی عمومی و راهپیمایی پیروزی و شادی راه می انداختند. بر این اساس، با توجه به جایگاهی ضعیف تر چند صدایی فرهنگی که به طور جالبی در نظریه ترنر هم در مقایسه با نظر باختین، ابعاد نظری وسیعی را در بر ندارد، این فوتبال ملی است که چون یک کارناوال تبدیل به بازتعریف و ظهور چند صدایی هویت ملی می شود، یعنی در آن همه اقوام و طبقات، سن ها و جنس ها احساس غرور کرده و بازنمایی شکوهمندی از تصویر ایرانیت در چشم جهانیان رخ می دهد. در این نوع فوتبال، فرهنگ هوادای دچار پویایی می شود و بیننده ها و تماشگران درون خانه (spectators) چون هواداران (fans) تبدیل به هواداران فعال و آتشین می شوند و مثل آنها احساس شادمانی خود را با حضور در خیابان ها و رفتارهای نمادینی که شادمانی را بیان می کند نشان می دهند.
اوج این شکل آیینی از فوتبال از بازی با استرالیا خود را نشان می دهد. خصلت کشتی به عنوان یک ورزش و منبع هویت کهن، آن را به فضای مسقف مربوط می کند، اما فوتبال و فرهنگ هواداری آن به عنوان یک ورزش مدرن به فضای عمومی و برون خانگی مربوط است. می دانید که ظهور ورزش های مدرنی چون فوتبال با شهری شدن همراه بوده و به این دلیل هم تیم های قدیمی دیروز ما به شهرهایی چون آبادان، انزلی و غیره تعلق داشتند و امروزه هم تیمها استانی (شهری) هستند.
* بر این اساس فوتبال در ایران از نظر هویتی و فرهنگی دارای پویایی معنایی بوده است؟
- بله برای مثال در مورد حضور زنان در ورزش می توان دو صورت از بالا به پایین (دستوری) و دیگری از پایین به بالا (خودجوش) را مشاهده کرد. این مساله در مورد پیشاهنگی قبل از انقلاب هم صدق می کرد و از دوره دوم پیشاهنگی که با حضور پهلوی دوم رقم خورد، این جریان با چالش های گفتمانی و انتقادات فراوان رو به رو شد. فوتبال در ایران قبل از انقلاب ورزشی کاملا مردانه بود، در سطح هواداری. در سطح بازی هم از منظر دینی و سنتی، هنجاری به شمار نمی آمد. پس از انقلاب با پوشش جدید زنان فوتبالیست، فوتبال زنان در شکل بازی هنجاری و نرماتیو شد. اما فرهنگ هواداری فوتبال در میان زنان بعد از انقلاب بسیار تقویت شد. یعنی تعداد هواداران زن تیم ملی فوتبال یا تیم های باشگاهی قبل از انقلاب بسیار ناچیز بود، اما بعد از انقلاب، زنان علاقه بیشتری به حضور در ورزش پیدا کردند و همزمان، به طور گسترده تری وارد فرهنگ هواداری ورزش در ورزش هایی مثل فوتبال و والیبال شدند. در حال حاضر با توجه به تولید برنامه های قدرتمندی چون نود می توان از افکار عمومی ورزشی در ایران سخن گفت که پیام های ارسالی به این برنامه نشان می دهد، تا چه اندازه در افکار عمومی ورزشی، زنان حضور دارند.
جالب است که فرهنگ هواداری و افکار عمومی ورزشی در ایران بسیار متاثر از فوتبال است، گروه مرجع و ستاره های خود را دارد، علی دایی، عادل فردوسی پور، علی کریمی، کی روش، خداد عزیزی، برانکو وغیره. این افکار عمومی جهت گیری حرفه ای از خود در گفتمان های ورزشی نشان می دهد و با توجه به جریان داشتن در حوزه عمومی و رسانه، بسیار انتقادی است. بازار استدلالی قدرتمندی دارد و روایت ها با شتاب فراوانی در حال تولید و بازتولید شدن هستند. این فرهنگ با توجه به نقش تعاملی خود حتی در فضای مجازی هم بازتاب می یابد و عملا با حوزه عمومی گره می خورد. به این ترتیب، در کنار تمایل خودجوش زنان به حضور در ورزش های مختلف، جهت گیری گفتمانی و هنجاری هم بعد از انقلاب به ورزش زنان با توجه به شکل نرماتیوی که برای فرم ورزش زنانه تعریف کرد، مجال حضور داد و دیگر ورزش زنان امری از بالا به پایین صرف نبود. البته در حوزه فرهنگ هواداری زنان، گفتمان ها و دیدگاه های متضادی دیده می شود.
* حضور زنان در فرهنگ هواداری فوتبال را چگونه می توان از منظر دانش انسان شناسی تحلیل کرد؟
- قبل از انقلاب، شما چند مورد از حضور زنان و خانواده فوتبالیست ها را در استادیوم مشاهده می کنید، که به دلیل حمله کلامی تماشاگران به فوتبالیستی که در استادیوم حاضر شده و به خانواده او توهین شده، با عکس العمل شدید فوتبالیست و ناراحتی فراوان او همراه شده بود. به این ترتیب، همانطور که گفتم پیش از انقلاب فرهنگ هواداری و اصولا فرهنگ فوتبال به شدت مردانه بوده است. این همان چیزی است که من در کتاب موقعیت آیینی و موقعیت هنجاری و برومبرژه انسان شناس برجسته فرانسوی در مقاله ای در مورد استادیوم، آن را آستانگی مذکر نامیده ایم. در اینجا اجتماعی فراساختاری شکل می گیرد که به فرهنگ غیر رسمی تعلق دارد. به واقع بر اساس ادبیات کلاسیک انسان شناسی در اینجا یک آلودگی آیینی رخ می دهد، که همان حضور همزمان مرد و زن در یک فضایی است که در آن تابوهای مردانه یا زنانه قابل مشاهده است. بر این اساس آنها که فکر می کنند ورزش فوتبال مردانه است، به دلیل تعریف آیینی مردانه از آن، فکر می کنند حضور هر دو جنس در فضای استادیوم می تواند آلوگی آیینی را تولید کند.
در مثالی دیگر، برای همین است که شعبان جعفری به دلیل آنکه زن ها را به زورخانه می برد مورد شماتت و نقد قرار می گیرد. اما زمانی که استادیوم در مدیریت دولت قرار داشته و جهت گیری هنجاری آن تنظیم شود، این نگرانی از آلودگی آیینی از بین می رود. یعنی در اینجا برابری آیینی رخ می دهد و همه گروه های اجتماعی به فضاهای عمومی دسترسی برابر خواهند داشت. پس از انقلاب نام ها و معانی بسیاری از فضاهای عمومی تغییر کرد. یکی از جاهایی که نامش عوض نشد ورزشگاه آزادی است.
به این ترتیب، در حال حاضر دیگر فوتبال یا ورزشگاه آزادی معنایی بیشتر از محل برگزاری یک ورزش و بازی دارد، بلکه به معنی فضا و مکانی از حوزه عمومی است که نماد ایران و ایرانی و هویت او است. این استادیوم دیگر یک مکان ساده نیست، بازتاب پیروزی ها و شکست های ورزش ملی ما فوتبال و اشک ها و لبخندهای یک ملت است. حتی فوتبالیست های بزرگی چون نوروزی، حجازی و غیره در اینجا بعد از مرگشان مورد بدرقه قرار گرفتند و مردم با آنان به عنوان قهرمانان ملی وداع گفتند. به این ترتیب استادیم آزادی تبدیل به فضایی از حافظه قومی، تاریخی ، ملی و فرهنگی ایرانیان می شود. خوب در این حالت حضور زنان کره ای مثلا در استادیوم و عدم حضور زنان ایرانی در یک بازی ملی میان ایران و کره با سوالات و چالش هایی همراه می شود. در ایران زنان در حوزه عمومی فعال هستند و حتی پرچمدار المپیک کاروان ایران، یک زن است.
به نظر زنانی که مایل اند در استادیوم حضور داشته باشند، سعی دارند در تولید معانی نمادین هویت ملی مشارکت کنند. این کاری است که اقوام ایرانی هم می کنند و به این دلیل است که هواداران از شهرهای مختلف در بازی های ملی و آسیایی به این استادیوم می آیند و به عنوان یار دوازدهم از تیم خود حمایت می کنند. البته در سطح جهان حضور زنان در فوتبال به شکل های دیگری مورد نقد بوده است، حضور حاشیه ای که فقط در افتتاحیه فستیوال های جام جهانی یا جام های قاره ای دیده می شود، مورد نقد به ویژه از سوی زنان محقق بوده است که حضوری سطحی زنان را در جامعه قبول ندارند. از این نگاه فوتبال به عنوان ورزش مردانه، به زنان نقشی حاشیه ای داده است. در این باره بحث های مختلفی می توان انجام داد.
* بر این اساس شما فوتبال را یک منبع جدید هویتی برای هویت ملی دیده و آن را در تعریف هویت ملی مهم می دانید؟
- همانطور که پیشتر گفتم، آیین در تعریف هویت از جمله و به ویژه هویت ملی در ایران جایگاهی بسیار مهم دارد. گروه های مختلف جامعه سعی می کنند با حضور در آیین های مختلف نقش خود را در ساخت هویت نشان دهند. هویت یک روایت پویا است و آیین ، این روایت را هر سال زنده نگاه می دارد. این آیین ها، آیین هایی هستند که در فضایی که دارای انعکاس و قدرت و نمایش هویت است، ظاهر می شوند.
مثلا نوروز و محرم برای همه ایرانیان آیینی است که هویت آنان را به نمایش می نهد. غیر از آن برخی از آیین ها هستند که گروه های سنی بیشتر در آن حضور دارند چون مبتنی بر هیجان است و آن چهارشنبه سوری است. اما در کنار این آیین ها، فوتبال قرار دارد. فوتبال به عنوان فرهنگ هواداری هم آیینی برای نوجوانان و جوانانی است که هیجان را دوست دارند و هم در سطح ملی خود، آیینی است که همه قشرها، طبقات، گروه های سنی (نوجوان، جوانان، بزرگسالان) و جنس ها (مردان و زنان) در آن مشارکت دارند و به شادی پیروزی یا تلخی شکست معنایی ملی و عمومی می دهند. به هر حال آیین در فضاهای مختلف تاثر مردم را نشان می دهد. در نمونه هایی چون اجتماع و حضور وسیع مردم برای غواصان شهید که ستایش مردان بزرگی است که جان خود را شجاعانه و مظلومانه در راه میهن خود از دست دادند و یا مراسم وداع از مرتضی پاشایی که نوجوانان ایرانی در آن با هنرمندی که با دلیری با مرگ وسرطان جنگیده، وداع می گویند،نقش های متفاوت آیین را در حوزه عمومی می بینیم. فوتبال هم وقتی تبدیل به نماد پیروزی ملی می شود، آنجا که مردان بزرگی چون دایی و خداداد عزیزی و عابدزاده در برابر تیم استرالیا حماسه می آفرینند خود به یک کارناوال (شادمانی) و آیین پیروزی تبدیل می شود که از جایگاه بزرگ سرزمین ما در جهان سخن می گوید. در اینجا هویت معنایی چند صدایی دارد یعنی همه گروه های اجتماعی و اقوام ایرانی، زنان و مردان در آن حضور دارند، پس فوتبال حلقه وصل و منبع همگرایی است، همگرایی برای همه گروه های اجتماعی. در سطح هواداری باشگاهی هم، هویت های سنی نوجوانان وجوانان که به هیجان گرایش دارند، مطرح می شود. نکته جالب این است که در فرهنگ هواداری دهه نود، برخلاف دهه های قبل حضور پر رنگ تر دختران جوان و نوجوان ایرانی هم مشاهده می شود که بخشی از آن کارکرد طبیعی رسانه و به ویژه صدا و سیما است که فوتبال را به یک روایت شهری، ملی، محلی و عمومی تبدیل می کنند.
نباید شگفت زده شویم که چرا همه گروه های اجتماعی و از جمله زنان به ورزشی چون فوتبال گرایش دارند، چون فوتبال در تقویم و روایت زندگی شهری ما جایگاهی بسیار مهم یافته است و تبدیل به حافظه تاریخی و فرهنگی معاصر ما شده و به هویت ملی ما صداها و رنگ های گوناگون
می بخشد. این فقط نوروز به عنوان آیین کهن، زیبا و پر معنی ما ایرانیان نیست که خالق رنگین کمانی از هویت های وحدت یافته و به هم پیوسته است، فوتبال هم به عنوان یک آیین مدرن و جدید به سهم خود رنگین کمانی از هویت های همگرا و به هم پیوسته را در برابر ما قرار می دهد. پس بخش مهمی از رسانه ها در حال خلق روایتی عمومی، ملی و شهری به نام فوتبال هستند، و به این ترتیب، در این روایت گروه های مختلف علاقمند هستند که حضور یابند چون جریان زندگی در این روایت ها وجود دارد.
*در پایان با توجه به بحث هایی که شما پیشتر در کتاب ها و مقالات خود مطرح کردهاید، این سوال مطرح می شود که آیا میتوان فوتبال را هم بخشی از میراث ورزشی ایران دانست؟
- در کشورهایی مثل ایتالیا، ایران و غیره ورزشهای کهن همیشه بخشی از میراث فرهنگی را تشکیل داده و با آن پیوند خوردهاند. چوگان و کشتی پهلوانی نمونهای از این ورزش ها هستند. برای مثال تختی، به عنوان آیینهای از فرهنگ پهلوانی در ایران، یادآوری پوریای ولی و رستم است. آنگاه که ما از ورزش به مثابه میراث فرهنگی یاد میکنیم، بی شک با بازنمایی آن در فضا و حوزه عمومی به عنوان یکی از منابع ساخت هویت ملی و محلی روبه رو هستیم. برای مثال شما وقتی به چهرهای چون تختی به عنوان یک نماد اصلی فرهنگ پهلوانی توجه می کنید، بی شک بازنمایی حضور او در فضاهای اجتماعی و فرهنگی را به یاد آورید. موزه های ورزشی خود چشم انداز مهمی از رابطه میان ورزش و میراث فرهنگی را نشان می دهند. امروزه ورزشگاه ها در کشورهایی چون انگلیس بخشی از میراث فرهنگی تلقی می شوند. بخشی از میراث دیجیتال ما به عنوان میراث متاخر مربوط به تاریخ ورزش در ایران است. از این رو، میراث ورزشی در ایران صورت هایی کهن و قدیمی چون کشتی دارد اما فوتبال از جمله ورزش هایی است که در کشورهای مختلف جهان، معنایی بومی گرفته و با هویت ملی و محلی مردم آن کشورها از جمله در ایران پیوند خورده است.
برای مثال اگر چه فوتبال اختراعی انگلیسی و آلمانی تلقی می شود اما در برزیل بخش جدایی ناپذیر از هویت ملی و میراث فرهنگی ما است. از این رو می توان فوتبال را صورتی مدرن و متاخر از میراث ورزشی ایران دانست که با هویت ملی مردم کشور ما پیوند خورده است. پیشنهاد من به معاونت میراث فرهنگی آن است که همزمان با جام جهانی امسال به ثبت آثار ملموس و ناملموس فوتبال در ایران به عنوان یک میراث متاخر و پویا و ورزش ملی بپردازد یا مثلا به کمک برنامه های موفقی چون نود به ثبت میراث دیجیتال فوتبال اقدام کند. همانطور که قبلا گفتم ورزشگاه آزادی حال یک بخش جدایی ناپذیر از حافظه ملی و تاریخی ملت ما است. با توجه به این که وزیر وزارت ورزش و جوانان قبلا خود رییس سازمان میراث فرهنگی بوده، این وزارتخانه با سازمان میراث فرهنگی می تواند عناصر و نمادهای زنده مرتبط با فوتبال را ثبت ملی کنند. محققان زیادی در سال های اخیر در مورد فوتبال به مثابه عنصر مرتبط با میراث فرهنگی کار کردهاند اما در کشور ما به این موضوع پرداخته نشده است. بی شک اگر نگاهی پویا به معنای میراث فرهنگی و رابطه آن با هویت ملی و محلی داشته باشیم، فوتبال بخشی مهم از میراث فرهنگی متاخر ما است.