عصر ایران؛ کتایون بناساز- تصور کنید هنگامی که کودکی بیش نبودیم و دچار احساسات ناخوشایندی چون اندوه، خشم، نگرانی، یأس و دیگر عواطف نامطلوب میشدیم، والدین و آموزگاران ما با مهارتهای کنترل و مدیریت احساسات آشنا بودند و آنها را از همان کودکی به ما آموزش میدادند.
اکنون آیا ما در بزرگسالی آرامتر، مهربانتر، شادتر، موفقتر و در یک کلمه «بهتر » از آن چه اکنون هستیم، نبودیم؟ بزرگسالانی با روحیهای «صلح آمیز» هم با دنیا و هم با خودمان. شاید هم از حجم این همه غم و اندوه ، نامهربانی و جنگ در جهان کاسته میشد و شاید هم اکنون ما یک انسان «سعادتمند » بودیم همانگونه که شایستۀ مقام «انسانیت » است.
تحقق این رویاهای شیرین تنها با کمی «آگاهی» والدین و آموزگاران دوران کودکی مان میسر بود وافسوس که اغلب ما این بخت را نیافتیم که از کودکی مهارت های شاد و درست زیستن را آموزش ببینیم.
آیا می خواهم برای آرام یا شاد نبودن ، متهمانی بیابم و به گردن پیشینیان بیندازم؟ نه! چرا که آنچه را می دانستند با فداکاری یاددادند . حالا اما ما بزرگ سالانی هستیم که می دانیم و می توانیم چنین مهارت هایی را به فرزندان مان آموزش بدهیم.
حالا ما میتوانیم و همین میتواند بزرگترین «سرمایه گذاری» ما برای آیندۀ آنان باشد. نه تنها برای خودشان که با آموزش دیدن می توانند در تشکیل « جامعه » ای سالم تر و صلح آمیز تر نقش ایفا کنند.
اگر پدران و مادران و معلمان ما این توجیه را داشتند که چندان از این آگاهی ها نمی دانستند ما اگر کوتاهی کنیم چنین پاسخی نداریم زیرا مهارت های « به زیستن » ، به راحتی قابل وصول است.
پس به دنبال متهم کردن پیشینیان نیستیم و از همین حالا سخن می گوییم. این که باید « روحیه کودکان مان را جدی بگیریم » و از همین حالا به آنان بیاموزیم : « آرام وشاد بودن مهم تر از هر امر دیگری است حتی درس خواندن » .و البته اگر خودمان باور داشته باشیم!
کودک شاد معمولاً سالم و پرانرژی است و شادکامی به خودی خود انگیزه نیرومندی است برای انجام کارها و از جمله درس خواندن.
چنین کودکی با آرامش بیشتر ناکامیها و موانع را میپذیرد و می کوشد راهی برای عبور بیابد . شادکامی مشوق همه نوع فعالیت اجتماعی است، زیرا مردم معمولاً واکنش مثبتی به شادابی از خود نشان میدهند و سبب میشود کودک، چهره دوستانهای به خود بگیرد و همین بهترین نقطه شروع برای انواع ارتباطات شخصی است.
در مقابل، اندوه و ناراحتی توان و انرژی کودک را تحلیل میبرد و از سلامت جسمانی عمومی او می کاهد. این امر به نوبه خود مانع از این میشود که انرژی او صرف فعالیتهای هدف دار شود، زیرا کودکان اندوهگین انرژی خود را با در خود فرورفتن، رؤیاپردازی، و تأسف برای خود هدر میدهند. کودک ناشاد گرایش به گوشهگیری و به خود مشغول شدن دارد. ناشاد بودن انگیزه، عزم و میل به موفقیت را خاموش میکند. کج خلقی و رفتار بازدارنده در کودکان ناشاد بسیار شایعتر است و مانع از آن میشود که آنها از تجربیات چیزی بیاموزند.
شادی میتواند به یک عادت تبدیل شود و وظیفه والدین است کاری کنند کودک ، این عادت را کسب کند. به همین ترتیب ناشاد بودن هم میتواند به یک عادت تبدیل شود و ما وظیفه داریم مانع آن شویم. هرچند سپری کردن دوران کودکی شاد تضمین کننده زندگی موفق در دوران بزرگسالی نیست، ولی سازنده زیربنای موفقیت است درحالی که ناشاد بودن اساس ناکامی را بنا میکند.
شادی یكی از راهكارهای حفظ سلامت قلب كودكان هم هست. زیرا كودكی كه شاد است، قلب سالمتری هم دارد. دلیل علمی این اتفاق، تنظیم ضربان قلب و جلوگیری از ایجاد حمله قلبی ناشی از عصبانیت و از سوی دیگر كنترل میزان فشار خون است. در افراد شاد، میزان ضربان قلب در هر دقیقه، شش تپش كمتر از دیگران است.
اگرفرزندتان با علائمی مانند دل درد، دلپیچه، سردرد، بیحوصلگی و حتی تب از خواب بیدار میشود این مشكلات جسمی میتوانند علائم نا شادی كودك و غم به خاطر موضوعاتی باشد كه با شما در میان نگذاشته است
.
خلاقیت با تشویق بیشتر، جان میگیرد و شادی یكی از خوراكهای ذهنی مهم برای خلاقیت است. كودكانی ذهن اخلاق دارند كه از امنیت روانی و شادی بیشتری برخوردارند.
بعضی از كودكان - كه البته در بزرگسالی هم این صفت را همراهشان خواهند داشت - نمیتوانند شاد باشند. انگار از شادی هراس دارند. این كودكان در بزرگ سالی دچار مشكلی به نام «ترس از شاد بودن» میشوند. بنابراین برای این كه فرزندان شادی داشته باشید، باید به آن ها یاد بدهید كه چطور از زندگی لذت ببرند و شاد باشند.
هیچ گاه فكر نكنید ذهن بچهها كاملا خالی است و دغدغهای ندارند. ممكن است دغدغه سرماخوردگی عروسكشان، تركیدن بادكنك، خراب شدن كفش جدید تا نگرانی از مرگ مادر بزرگ را با خود یدك بكشند. پس با آن ها وارد صحبت شوید. به حرفهایشان گوش بدهید و آن ها را از دغدغههای بزرگ و كوچكشان رها كنید.
احساس تعلق خاطر به كسی یا چیزی شادی زا یا شادی افزاست. به همین دلیل افرادی كه احساس میكنند دوست داشتنی نیستند، از جمع دور می مانند و دچار افسردگی میشوند.
فرزند شما باید با تمام وجود حس كند شما به او تعلق دارید و اوبه شما. بنابراین هیچ وقت، در هیچ شرایطی از دسترس او دور نشوید. این به این معنی نیست كه دائما همراه او باشید؛ بلكه به این معنی است كه به او اطمینان بدهید درصورتی كه به شما نیاز داشته باشد، شما حاضر خواهید بود. اورا در آغوش بگیرید و با گفتن كلمهها و جملههایی مانند «دوستت دارم»، « تو دختر یا پسر خوب من هستی» ، « من همیشه كنار تو هستم» این احساس تعلق خاطر را به او بدهید.
در هیچ شرایطی از جملههایی كه شخصیت كودك را نشانه میرود، استفاده نكنید. اگر كار بدی كرد، نگویید « تو دختر یا پسر خوبی نیستی»، «دیگر تو را دوست ندارم»، «به پدرت خواهم گفت» بزرگترین تأثیر این جملهها، احساس تنها شدن، دوست داشته نشدن، خوب نبودن، فاصله گرفتن از پدر و مادر برای اوست. این احساسهای منفی بهتدریج كودك را تلخ و عبوس می کند.
فرزند شما همیشه به حمایتتان نیاز دارد. این نیاز در سن كم، كاملا محسوس است. وقتی فرزندتان شكستی را تجربه میكند هم باید از آن درس بگیرد و هم این كه شكست نباید شادی او را از بین ببرد و زندگیاش را دچار مشكل كند. بنابراین در هنگام شکست ها ، همراه کودکان باشید.
راه های زیادی برای شادکردن کودکان وجود دارد مانند : در طبیعت چادر بزنیم، در هوای بارانی بدویم، برف بازی کنیم، گل بازی، شن بازی، پریدن به روی شاخه ها، بالا رفتن از تپه و کوه، طناب بازی، توپ وسطی، دزد و پلیس، بیل زدن باغچه، آتش درست کردن و خاموش کردن و ده ها بازی دیگر.
اگر احتمالا این گونه نکات را جاهای دیگر هم خوانده یا شنیده اید یا می خواهید بگویید می دانیم اما حوصله یا فرصت نداریم و وقتی خودمان شاد نیستیم چگونه دیگری را شاد کنیم پپاسخم این است:
همه شاد نبودن ها به خاطر اوضاع بیرونی نیست. به این دلیل هم هست که به ما یاد نداده اند. ما اما می توانیم و باید یاد بدهیم و مثل خیلی از کارهای دیگر تکنیک دارد.
من به سهم خود گامی برداشته ام و در کتاب «گربه کوچولوی شاد» چند راهکار برای خنثیسازی احساسات و عواطف منفی در کودکان و جایگزین کردن شادی ارایه کردهام.
حالا دیگر با من همسخن شدهاید که صحبت از پند و نصیحت و توصیه نیست. تکنیک و مهارت است و با همه مشغله روزانه شدنی است. والدین و معلمان ما اگر یاد ندادند چون با این تکنیکها آشنا نبودند. اکنون اما این مهارتها را می توان آموخت و یاد داد و این بهترین سرمایه گذاری برای کودکانمان است.
این نوشته میخواهد بگوید فرزندان شاد بار بیاورید تا در امور دیگر موفق شوند و شادی مهارتهایی دارد. مهارتها را بیاموزیم و به فرزندانمان منتقل کنیم. مهارت هایی که الزاما گفتاری نیست.
مخصوصا از طرف پدرم
حالا هم حتی یک لحظه احساس شادی و خوشبختی نمیکنم