عصر ایران؛ کتایون بناساز- اگر با آموزه ها و مطالب من در دهه های 70 تا اوایل دهۀ 90 آشنایی داشته باشید، شاید از خواندن این نوشتار تعجب کنید.
زیرا تا همین چندی پیش (حدود دو سال قبل) در بارۀ لزوم هدفگذاری، برنامهریزی و داشتن استراتژی مناسب، برای دستیابی به اهداف، به کرات نوشته و آموزش دادهام. حتی در مورد قوانین نامریی رسیدن به اهداف و آرزوها، مانند « قانون جذب» و «راز» چند کتاب نوشته و منتشر کردهام.
همۀ اینها، به قبل از آشناییام با آموزههای روانشناس هاواییایی تبعۀ آمریکا، به نام دکتر «هیولن» مربوط میشد که خود از آموزگار بومی هاوایی خود، به نام خانم «مورنا» آموخته بود.
البته من نیزبا آموزههاشان از طریق کتابهای دکتر «جو ویتال» یکی از آموزگاران فیلم و کتاب «راز» و نویسندۀ بینالمللی کتابهای پرفروش، در زمینۀ «بازاریابی معنوی» آشنا شدم. به اعتقاد آنان:
«بیشتر اهداف و خواستهای انسان، برخاسته از خاطرات و برنامه های ( اغلب معیوب و ناکارآمد) ضمیرناخودآگاه اواست. این برنامه ریزی معیوب ضمیرناخودآگاه که خود از دوران کودکی فرد سرچشمه می گیرد، لزوم داشتن اهداف و خواست هایی را در اوبه وجود می آورد که گاه غیر ضروری و حتی آسیب زا، به نظر می رسند.
چرا که انسان را تحت فشاری فزاینده برای به تحقق پیوستن شان، قرار می دهند که نه تنها برای زندگی او لازم و پیش برنده نیست بلکه گاهی موجب فشارهای روانی و نهایتا آسیب های جسمی و بیماری می شوند! »
شاید یکی از دلایلی که انسان امروزی بیش از گذشتگان خود، دچار بیماری های صعب العلاج نظیر: سکته های قلبی – مغزی و سرطان های مختلف می شود، همین تحت فشار بودن او برای داشتن هدفی برخواسته از برنامه ریزی های معیوب ضمیر ناخودآگاه و لزوم دست یابی به آن ها، باشد که اگرهم منجر به بیماری های جسمی و روان – تنی مختلف، در فرد نشود، دست کم موجب نارضایتی مجدد او پس از رسیدن به هدف مورد نظر خواهد شد.
شاید برای شما هم اتفاق افتاده باشد، هدفی بزرگ برای خود انتخاب و برنامه ای کارآمد، جهت دست یابی و تحقق آن، طرح ریزی و استراتژی های دقیقی را دراین راه، پی گیری کرده و با تلاش فراوان و تحت فشارهای روحی – روانی و جسمی، به آن دست یافته باشید.
طبیعی است که برای مدتی، از این پیروزی خود، شاد می شویم و احساس غرور و سربلندی می کنیم. اما پس از مدتی کوتاه احساس « نارضایتی » دوباره به سراغ مان می آید و برای آن که حال مان خوب باشد و از زندگی خود احساس رضایت کنیم، لزوم داشتن هدفی جدید وگاه بزرگتر، را درخود احساس می کنیم و به دنبال این الزام و «فشار درونی » دست به اقدام می زنیم و روز از نو و روزی از نو، در « چرخۀ معیوب» ناشی از برنامه ریزی نادرست ضمیر ناخودآگاه مان گیر افتاده ایم که اگر اقدام به شکستن و خروج ازاین « دور باطل» نکنیم، می تواند همین طور بچرخد و ما را با خود بچرخاند!
راه حل چیست؟ آیا باید بی هدف بود و زندگی را عاطل و باطل گذراند!
به اعتقاد دکتر « هیولن » و «جو ویتال»؛ که خود در گذشته از طرف داران پر و پا قرص لزوم هدف گذاری و برنامه ریزی بود و این را به خوبی می توان از کتاب های قدیمی اش و هم چنین در فیلم « راز» دریافت، هدف گذاری که تحت فشار ضمیر ناخودآگاهی که براساس خاطرات و تجربیات دردناک گذشته (معمولا کودکی) برنامه ریزی شده است، صورت پذیرد، فرد را گرفتار « چرخه های معیوبی » می کند که به طور «خودکار» عمل می کنند و کنترل زندگی او را به دست می گیرند و در حالتی خوش بینانه، نتیجه اش نارضایتی است و اغلب، به شکست و بیماری می انجامد.
اما در این بین، هدف گذاری هایی نیز وجود دارند که برخاسته از ضمیر ناخودآگاه « بد برنامه ریزی شده» و ذهنی ناپاک ( اصطلاحی که آنان برای برنامه ریزی های نادرست ذهن به کار می برند) نیستند و از « شهود» ( اصطلاحی که دکتر هیولن و ویتال برای ضمیر ناخودآگاه پاک و عاری از برنامه ریزی های نادرست به کار می برند و معتقدند؛ بخشی از ذهن را که با ناخودآگاه جمعی و برتر کاینات در ارتباط است، در برمی گیرد) سرچشمه می گیرند و«همیشه » نتایجی چشم گیر و احساس رضایت مندی را به دنبال دارند.
مگر می شود ذهنی به اصطلاح « پاک » و ضمیر ناخودآگاهی عاری از برنامه ریزی های « معیوب » داشت؟!
انسان به حکم انسان بودنش، آزمون وخطا و تجربه می کند و به رشد و بالندگی در تمام طول عمرش می پردازد. بنابر این، اگر بخواهیم واقعیت گرا باشیم باید بپذیریم؛ انسان معمولی دارای ضمیر ناخودآگاهی با برنامه ریزی های گوناگون و اغلب «معیوب» است و همیشه گرفتار « دورباطل» است و به ظاهر لزومی برای « هدف مند » بودنش وجود ندارد.
دکتر جو ویتال، برای حذف برنامه های معیوب ضمیرناخودآگاه، راه حل جالب و کوتاهی را در کتاب خود به نام «بدون محدودیت» ارایه می دهد.
امروزه، تکنیک های موثر و سریعی برای حذف برنامه های معیوب ضمیر ناخودآگاه و جایگزینی برنامه های کارآمد وجود دارد که می توان به «ضربه تراپی سریع » یکی از شاخه های دانش «ضربه تراپی» از مشتقات «طب انرژی» ، اشاره کرد که اساس کار آن نیز مانند « طب سوزنی » بر باز کردن راه های انرژیکی بدن، استوار است ولی به جای سوزن از ضربه زنی بر نقاط ویژه ای از سر، استفاده می شود.