عصر ایران؛ کتایون بناساز- این ادراک که زندگی ما را ژن های مان کنترل می کنند در تمدن امروزی، یک اصل بنیادین است و در همۀ سطوح آموزشی نیز گنجانده شده است.
پیامهای کنترل زندگی از طریق ژنها، در همۀ سطوح، از دبستان تا دانشکدههای پزشکی به چشم میخورد و پیوسته تکرار می شود.
غالب مردم نیز معتقدند بدن انسان یک دستگاه خودکار کنترل شدۀ ژنتیکی عالی است و این باور عمومی وجود دارد که ما توانایی ها و یا ناتوانی ها و به طور کلی «شخصیت» مان را به واسطۀ ژن ها، به ارث می بریم.
همچنین از آن جا که ژن ها صفات فردی ما را کنترل می کنند خودمان را قربانی حاکمیت آن ها می دانیم و می گوییم ما برنامه ریزی شده ایم وباید بپذیریم در توانایی ها و تجربیات زندگی، به «ژن» ها وابسته ایم.
دنیا مملو از افرادی است که دچار این ترس مداوم اند که در معرض ابتلا به بیماری های ژنتیکی مانند سرطان یا برخی بیماری های قلبی – عروقی قرار گیرند. والدین علمگراتر نیز، برخی رفتارهای نامناسب فرزندان خود را را ناشی از نامتعادل بودن بیوشیمیایی ژنتیکی در مغزآنان می دانند.
جامعۀ علمی امروزی تمایل دارد به ما بفهماند انسان، دریافت کنندۀ کدهای ژنتیکی غیر قابل تغییر است. در نتیجه، ما نه تنها خود را قربانی این حاکمیت می پنداریم، بلکه توانایی های مان را برای تغییر و تعیین سرنوشت مان سرکوب و انکار می کنیم.
مهم تر این که وقتی نقش «قربانی» بودن را بپذیریم، دیگر زیر بار پذیرش مسؤولیت ایجاد سلامت ذهن و افکار خود نمی رویم و آن را انکار و رد می کنیم وهمین نیز به نوبۀ خود، پیامدهایی چون بیماری های گوناگون و گاه عجیب را برای انسان امروزی به همراه دارد.
دکتر «بروس لیپتون» نویسندۀ کتاب پرفروش و جنجال برانگیز «زیست شناسی باورها» اما در این میانه حکایتی دیگر دارد.
به اعتقاد او: « در واقع ما قربانی ژن های مان نیستیم!»به موجب یک درک کاملا جدید و در حال ظهور در جامعۀ علم زیست شناسی سلولی «محیط زیست و به طور مشخص، درک ما از محیط زیست، به صورت مستقیم بر رفتار و فعالیت های ژن های مان تاثیر می گذارد و به نوعی آن ها کنترل می کند.»
از این رو می توان گفت این اعتقاد در حال رشد است که « باور» های ما زیست ما را کنترل می کنند و نه ژن های مان.
به گفتۀ دکتر لیپتون این دیدگاه که ما قادر به تغییر و کنترل ژن های مان هستیم، تغییرات مهمی در درک ما از ذهن انسان و تاثیر آن بر زیست شناسی و رفتار مان به وجود می آورد. هم چنین گامی بزرگ و رو به جلو به سوی آزادی از محدودیت ها و مفاهیم منسوخ شده در بارۀ رشد و توسعۀ شخصی به شمار می آید.
کشفیات دکتر بروس را می توان راهی برای تبدیل ما به «استادان سرنوشت» مان به جای «قربانیان ژن» ها دانست. هم چنین به گونه ای چشم گیر، پتانسیل واقعی و طبیعی ما را به عنوان موجوداتی برتر از سایر جانداران کرۀ زمین، آزاد می سازد.