عصر ایران؛ مهرداد خدیر- هر چند فیلم مستند تلویزیون فارسی بی بی سی به مناسبت سی اُمین سالگرد قبول قطعنامۀ 598 را به نسبت میتوان منصفانه دانست اما چون پارهای واقعیت های تکمیلی دیگر دربارۀ دلایل مجاب شدن امام خمینی به پایان جنگ اضافه بر موارد اشاره شده در فیلم «جام زهر» نیز قابل ذکر است جا دارد به این بهانه به آنها هم اشاره شود.
البته میخواستم این یادداشت را بلافاصله پس از اولین نوبت پخش در چهارشنبه شب بنویسم که سی اُمین سالگرد قطعنامه هم بود اما احساس کردم این سوء تفاهم پدید میآید که تماشای بازپخش آن در روزهای پنج شنبه و جمعه را تبلیغ یا توصیه میکنیم و از این رو موکول کردم به بعد از سومین نمایش.
غالب بخشهای فیلم البته از آرشیوهای صدا و سیما تهیه شده و به جز بخشهای اندکی که منبع آن تلویزیون عراق در دوران صدام حسین و حاوی صحنه های ناراحت کنندۀ پیکرهای بچه های ما در برخی عملیات نافرجام است، بقیه از صداو سیما و سایت های داخلی است و کافی است با مستندهای «من و تو» مقایسه شود که کمترین هم پوشانی را با رسانه های داخلی دارد و بعید به نظر می رسد اگر آنها می خواستند در این باره فیلم تهیه کنند بخش مربوط به « اعلام متجاوز بودن عراق» از جانب خاویر پرز دکوییار ولو پس از حمله عراق به کویت را بیاورند و شاید بیشتر بر روی فرمان امام به ارتش عراق برای قیام پس از قتل سید محمد باقر صدر و خواهرش در فروردین 1359 مانور می دادند و اختلافات تاریخی ایران و عراق را به بوته فراموشی می سپردند تا جایی که شاه هم در مصاحبه با اوریانا فالاچی در اوایل دهه 50 خورشیدی وقوع جنگ بین ایران و عراق را مایه نگرانی می خواند و زمینۀ آن از پیش از انقلاب وجود داشته است.
تأکید محوری فیلم که تازه هم نیست بر دو مقطع از تاریخ جنگ ایران و عراق (1359- 1367) است:
یکی بعد از بازپس گیری بندر خرمشهر و اختلاف بر سر این که نیروهای ایران وارد خاک عراق شوند یا نه. به گفته حسن روحانی فرماندهان ارتش به جز صیاد شیرازی مخالف ورود به خاک عراق بودند و فرماندهان سپاه پاسداران موافق ورود و محسن رفیق دوست دو استدلال خود در موافقت با ورود به خاک عراق به رغم بازپس گیری بندر خرمشهر را این گونه ذکر می کند:
اول این که گفتم ما مأمور به تکلیف هستیم نه به نتیجه. ( البته به نظر می رسد امام خمینی چند سال بعد این جمله را بر زبان آوردند و این که آقای رفیق دوست این جمله را به خود و در سال 1361 منتسب می کند جای درنگ دارد). دوم این که اگر ما وارد نشویم عراق بار دیگر حمله می کند و باید پیش گیری کنیم.
محسن رضایی اما سال ها بعد صادقانه و واقع بینانه در مصاحبه ای می گوید: « ما بی تجربگی کردیم و بهتر این بود که 6 ماه زمان تعیین می کردیم و شرایطی محقق می کردیم که اگر صدام محقق نکرد آن گاه وارد خاک عراق شویم و البته محقق نمی شد ولی سندی تاریخی بر جای گذاشته بودیم. اما سر خودمان را پایین انداختیم و وارد خاک عراق شدیم»
توجیه هاشمی رفسنجانی البته این بوده که بعد از ورود به خاک عراق و یک فتح دندان گیر آن منطقه را به عنوان گروگان نگه می داریم و شرایط خود را به صدام تحمیل و جنگ را تمام می کنیم. منتها پیروزی های داخل خاک ایران و در فاصله 59 تا 61 در خاک عراق تکرار نشد و اگرمانند فاو به دست ایران افتاد در سال آخر از دست دادیم.
مقطع بعدی اما پس از تیر 1366 و صدور قطعنامه 598 است که حتی حافظ اسد رییس جمهوری وقت سوریه از ایران می خواهد قطعنامه را بپذیرد و اطلاعیه سرزنش جمهوری اسلامی به خاطر نپذیرفتن صریح قطعنامه و پایان جنگ را امضا می کند.
این دوره یک سال طول می کشد و جواد لاریجانی می گوید: دکتر ولایتی قطعنامۀ 598 را مانند قرارداد ترکمنچای می دانست و پذیرش آن را غیر ممکن.
در فیلم به درستی توضیح داده می شود که در سال آخر جنگ موازنۀ قوا به سود عراق به هم خورد تا جایی که فاو را باز پس می گیرد و حمایت تسلیحاتی و مالی از عراق فزونی می گیرد و هاشمی رفسنجانی نهایتا می تواند امام را مجاب کند قطعنامه را بپذیرد.
گفته می شود در مقام فرمانده جنگ از محسن رضایی به عنوان فرمانده سپاه می خواهد نیازهای خود برای پیروزی و ختم سریع جنگ را فهرست کند و او نیز چنین می کند غافل از این که هاشمی از مهندس موسوی نخست وزیر هم خواسته بود وضعیت اقتصادی را گزارش کند و امام با مقایسۀ این دو احساس می کند برنامۀ محسن رضایی واقع گرایانه نیست چندان که در پیام خود به مسؤولان نیز به صراحت آن را «شعاری» و غیر قابل اجرا می داند و از این رو حاضر به قبول قطعنامه می شود. محسن رضایی اما می گوید من یک برنامه 5 ساله ارایه داده بودم نه نیازهای واقعا موجود را.
حسن روحانی در این فیلم به طعنه می گوید پرسیدیم شما که می گویید بغداد را هم می توانیم فتح کنیم بگویید در چه مدت و پاسخ دادند در 14 سال! روحانی در اینجا هم از همان خنده های طعنه آمیز سر می دهد تا «شعاری» بودن را تأیید کند.
اختلاف دیگر بر سر این بود که همۀ اقتصاد و دولت و مملکت درگیر جنگ شود یا نه. رضایی و سپاه مدافع این ایده بودند تا کار جنگ یک سره شود و هر چند مردم مدتی سختی می کشیدند اما بعد جبران می شد حال آن که هاشمی و دولت (موسوی) می گفتند رزمندگان، فرزندان همین مردم اند و حداقل های مردم برای یک زندگی بخور و نمیر را که نمی توان تأمین نکرد و همه امکانات را که نمی توان از مردم بُرید و به جبهه اختصاص داد.
دلایل قبول قطعنامه و صرف نظر کردن امام از ادامه جنگ تا تنبیه متجاوز اما منحصر به وضعیت اقتصادی ایران، بیم حمله شیمیایی به شهرهای بزرگ مانند فاجعه حلبچه و موفقیت های نظامی عراق در سال 1367 و حتی پیام آمریکا با ساقط کردن هواپیمای مسافربری ایران نیست.
چند دلیل دیگرهم بوده که در فیلم به آنها اشاره نشده و چنان که گفته شد انگیزۀ این نوشته است:
1.هاشمی رفسنجانی در اولین مصاحبه پس از قبول قطعنامه دو جا به آیت الله منتظری استناد می کند و با تعبیر «آیت الله العظمی منتظری» پایان جنگ را به خواست او یا مورد نظر او هم می داند.
با توجه به جایگاه مرحوم منتظری به عنوان قائم مقام رهبری درآن زمان و نفوذ او در رزمندگان اصفهانی و نجف آبادی با بیشترین آمار شهیدان و جانبازان، با این استناد و تأییدیه زمینه قبول را نزد آنان بیشتر می کند.
2.در تیر 67 هاشمی رفسنجانی نه دو گزارش که سه گزارش به امام تسلیم کرده بود. اولی چنان که گفته شد فهرست آرمانی محسن رضایی برای پیروزی در جنگ بود و دومی گزارش میر حسین موسوی از واقعیت های اقتصادی و امکانات کشور که قاعدتا با گزارش قبلی سازگار نبود.
اما گزارش سومی هم در کار بوده و آن را سید محمد خاتمی معاونت فرهنگی ستاد فرماندهی کل قوا تهیه و تنظیم کرده بود که در آن به وضوح از کاهش نیروی داوطلب و علاقه به بازگشت در جبهه ها خبر داده شده است. به گونه ای که عملا به جز سربازان وظیفه نیروی داوطلب تازه ای نبود و به عبارت دیگر انگار مشروعیت ادامه جنگ با توجه به تمایل جامعه جهانی به پایان جنگ و حضور در خاک عراق کم رنگ شده بود. با توجه به اعتماد امام و دوستی نزدیک سید احمد خمینی با سید محمد خاتمی می توان گفت این گزارش هم تأثیر گذار بوده و تصمیم امام تنها با توجه به گزارش های نظامی و اقتصادی و سیاسی نبوده است و جنبه اجتماعی را هم در نظر می گیرد.
3. چنان که می دانیم یگانه گروهی که در داخل ایران وبه صورت علنی و با صدور بیانیه با ادامه جنگ پس از بازپس گیری خرمشهر مخالفت می کرد نهضت آزادی و همفکران مهندس بازرگان بودند و باز همین ها بودند که پس از صدور قطعنامه از حکومت می خواستند قطعنامه را بپذیرد تا جنگ فرسایشی و پر تلفات و خسارت تمام شود.
کانال ارتباطی آنان با امام البته پس از سال 64 بسته شد زیرا مرحوم سید احمد خمینی تمایل نداشت و علاقه مرحوم آیت الله پسندیده برادر بزرگ امام به آنان نیز افاقه نکرد و در همان سال 64 که دکتر یزدی با امام دیدار کرد از او خواستند بحث جنگ را پیش نکشد و وقتی به جنگ اشاره کرد امام از اتاق خارج شد و این آخرین ملاقات دکتر یزدی با امام بود.
کافی است به روزنامه کیهان چند روز قبل از قبول قطعنامه در 27 تیر 1367 مراجعه کنید و ببینید در مقاله ای با تیتر قرمز و درشت چگونه به بازرگان و ملی مذهبی ها تاخته که چرا خواستار پایان جنگ هستند.
پس از سال 64 و قطع ارتباط با رهبر فقید انقلاب البته برخی نیروهای ملی رابطه خود با آیت الله منتظری را تقویت کردند. منتها در اینجا می خواهم به نام دیگری اشاره کنم که شاید کمتر درباره پایان جنگ شنیده شده و آن «آیت الله العظمی سید شهاب الدین مرعشی نجفی» از مراجع تقلید وقت است.
از فرد بسیار موثقی شنیدم اواخر جنگ یکی از مقلدین ایشان نامه ای می نویسد و با توجه به ضرورت حضور فرزندش در جبهه و در خاک عراق به رغم اعلام آمادگی عراق برای صلح توجیه شرعی می خواهد و هر چند آیت الله بر لزوم تبعیت از حکم جمهوری اسلامی تأکید می کند ولی گویا در نامه ای به امام خمینی ابراز نگرانی می کند که توجیه شرعی ادامه حضور در خاک عراق از دست رفته باشد و از آن پس نتواند مقلدین دیگر را مجاب کند و این نامه هم بر امام که بسیار به ایشان علاقه داشته و پس از ماجراهای آیت الله شریعتمداری نمی خواسته دو مرجع دیگر قم احساس جدایی کنند تأثیر می گذارد و در تصمیم قبول قطعنامه مؤثر بوده است.
آیت الله العظمی مرعشی نجفی پسر دایی مهندس مهدی بازرگان و مرجع تقلید او بود. (بازرگان عمه زادۀ آیت الله). وقتی نظر شورای انقلاب به نخست وزیری بازرگان ابراز شد و قبل از صدور حکم رهبر فقید انقلاب، بازرگان از آقای مرعشی نجفی کسب تکلیف کرد و بعد موافقت خود را به اطلاع شهید مطهری رساند. از این رو می توان حدس زد مواضع ایشان در پایان جنگ، حاصل گفت و گو با شخص مهندس بازرگان و اعتماد به نظرات سیاسی اوهم بوده است.
باری، چه به دلایل گفته شده در فیلم و چه این سه فقره، امام خمینی به پایان جنگ رضایت می دهد و مسؤولیت آن را شخصا برعهده می گیرد و از تلفات و خسارات بیشتر جلوگیری می کند.
پس از سی سال هنوز این جمله تکان دهنده است خاصه این که گوینده رادیو با لحنی پر طنین خواند:
« خوشا به حال شهیدان که رفتند و بدا به حال من که هنوز مانده ام و جام زهر آلود قطعنامه را سر کشیده ام...»
کمتر از یک سال بعد البته این پذیرش واقعیت و ترجیح منافع ملی بر اهداف آرمانی با سپاس و احترام ملت رو به رو شد تا یگانه حاکم تمام تاریخ دراز دامن این سرزمین باشد که با استقبال میلیون ها نفر آمد و با بدرقه میلیون ها نفر هم رفت...
به خصوص موضوع آیت الله مرعشی نجفی که تا کنون هیچ کجا ندیده و نشنیده بودم
البته که در این مورد هم همانطور که در متن بود، ظاهرا باز پای مرحوم مهندس بازرگان در میان است
بزرگمردی که علیرغم تمام جفاها و نامهربانبها و حق ناشناسیها، باز هم تا آخرین لحظه، از خیرخواهی و کمک به ملت و مملکت دست برنداشت
محاصره کردند به خوبی شاهد بودم که دنیا نخواهد گذاشت صدام از ایران شکست بخورد ومشکلات اقتصادی ادامه جنگ دیگر برای کشور کم شکن میشد
آنجا که نوشتید بازرگان پس از کسب تکلیف از آیت ا.. مرعشی موافقت خود را به اطلاع شهید مطهری رساند