۲۰ آبان ۱۴۰۳
به روز شده در: ۲۰ آبان ۱۴۰۳ - ۱۳:۲۷
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۶۳۰۱۴۸
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار: ۱۵:۱۶ - ۱۴-۰۶-۱۳۹۷
کد ۶۳۰۱۴۸
انتشار: ۱۵:۱۶ - ۱۴-۰۶-۱۳۹۷

2 نکته از یک سفر 25 روزه به کانادا: کودکان مهاجر و بی اعتمادی ایرانیان

طی چند سال اخیر تعداد کودکان و نوجوانان ایرانی بین سنین 8 تا 16 سال که به عنوان مهاجر وارد کانادا شده‌اند رشد قابل توجهی داشته است.

*ایرج شرف زاده

عصر ایران - چندی قبل برای دیدن فرزندم عازم کشور کانادا شدم؛ شما از بدو ورود به فرودگاه "ونکوور"، نظم، قانون، احترام به یکدیگر، اخلاق‌مداری و زیبایی را در جای جای آن به وضوح می‌بینید.
علاوه بر موضوعات مختلفی که طی این 25 روز اقامت در "ونکوور" به لحاظ اقتصادی، اجتماعی، عمران و خدمات، مسائل شهری و شهرنشینی دیدم که در این مقاله جای بحث آن نیست، دو مسئله قابل طرح ذهن نگارنده را به خود مشغول کرد که شاید برای خوانندگان این نوشته جالب باشد.

2 نکته از یک سفر 25 روزه به کانادا: کودکان مهاجر و بی اعتمادی ایرانیان
آمار رسمی ارائه شده از سوی مرکز آمار کانادا در سال 2011 نشان می‌دهد که تا این سال نزدیک به 164 هزار نفر ایرانی در این کشور زندگی می‌کنند که حدود 84 هزار نفر آنان را مرد و نزدیک به 80 هزار نفر را زنان تشکیل می‌دهد. پیش از انقلاب، ایرانیان برای فرصت‌های آموزشی، اقتصادی یا سرمایه‌گذاری به این کشور مهاجرت می‌کردند ولی پس از انقلاب عده‌ای از هموطنان به دلایل مسائل سیاسی، اقتصادی، مسائل فرهنگی و اجتماعی و همچنین برخی برای فرار از جنگ به این کشور مهاجرت کردند و در حال حاضر (سال 2018 میلادی) و به شهادت آمار و ارقام نه چندان موثق تعداد ایرانیان مقیم این کشور به حدود 500 هزار نفر بالغ می‌شود.

یک آمار ناخوشایند از وضعیت جمعیتی ایرانیان مقیم کانادا نشان از آن دارد که طی چند سال اخیر تعداد کودکان و نوجوانان ایرانی بین سنین 8 تا 16 سال که به عنوان مهاجر وارد کانادا شده‌اند از رشد قابل توجهی برخوردار بوده است.
والدین بسیاری از این کودکان تصمیم گرفته‌اند که فرزندان خود را برای ادامه زندگی، تحصیل و اقامت به این کشور پهناور رهسپار کنند.

شوربخت است که پدران و مادران ایرانی در یک تصمیم‌گیری سخت، علی‌رغم میل باطنی به این نتیجه رسیده‌اند که اقامت فرزندانشان در یک کشور دیگر مثل کانادا را رقم بزنند. حال باید به دنبال این سوال بود که چرا آنان به این تصمیم رسیده‌اند که حضور فرزاندان شان برای ادامه زندگی و تحصیل در یک کشور غریب، بر وطن ارجحیت دارد؟

موضوع بعدی که ذکر آن مهم است اینکه نزدیک به 75 هزار ایرانی در ونکوور زندگی می‌کنند و بسیاری از آنان در مشاغل خوب و آبرومندانه اشتغال دارند، از پزشک و حقوق‌دان گرفته تا روزنامه‌نگار، وکیل، صاحبان فروشگاه‌های مواد غذایی، سوپر مارکت‌های بزرگ، صرافی و قنادی و آژانس املاک.

طی این 25 روز چندین بار با ایرانیان برخورد داشتم. در صرافی ایرانی پول خود را تبدیل کردم، به سوپر مارکت ایرانی برای خرید چند قلم کالا مراجعه کردم و قنادی ایرانی یک کیک تولد خریدم.
ایرانیان مقیم ونکوور از مرد و زن، پیر و جوان و کودک و بزرگ کسی از اقامت خود در این شهر گله‌مند نبود.
موضوعی که کمی جالب و شاید کمی تلخ به نظر برسد اینکه، اگر شما در یک دهه قبل با ایرانیان مقیم خارج از کشور صحبت می‌کردید اکثر آنها را "غم غربت" فرا گرفته بود و به قولی Home Sick و یا دلتنگ خانه و وطن خود بودند.
اگر با ایرانیان مقیم خارج در یک دهه قبل صحبت می‌کردی از شما درباره بازار تجریش، کوچه ذغالی‌ها و دربند سوال می‌کرد. از شما سوال می‌کرد آیا هنوز هم جیگرکی سرپل تجریش کار می‌کند؟ هنوز مغازه آش فروشی سیدمهدی برقرار است؟ آنها با شما از کوچه باغ‌های قصرالدشت شیراز و باغ ارم حرف می‌زدند و از کوه‌های سر به فلک کشیده ازنا و درود. آنها از بوی قورمه سبزی و نان بربری با تو حرف می‌زدند و چه کودکانه دلشان برای جای جای ایران تنگ می‌شد!

اما باز هم شوربختانه باید بگویم در این سفر کمتر کسی را دیدم که  دلش برای ایران تنگ شده باشد. کمتر کسی از کوچه تجریش و باغ‌های قصرالدشت و باغ ارم و بوی قورمه سبزی و نان بربری داغ حرف می‌زد.

وقتی از آنها سوال می‌کنی آیا دلت برای ایران، شهر و یا روستای خودت تنگ شده، پاسخ منفی می‌شنوی و می‌گویند: اخباری که از ایران می‌رسد بیشتر منفی و نا امید کننده است. مرتب از اختلاس و رشوه و نابرابری و معیشت مردم و زیر خط فقر قرار گرفتن مردم، معوقه حقوق 6 ماهه و یک ساله و ... می‌شنوی.
یکی از ایرانیان می‌گفت: مثلاً چند روز قبل جلسه استیضاح آقای ربیعی بود و ماخود شنیدیم که چه اتفاقات بدی در میان مسؤولانی می افتد و چه سوء استفاده هایی که می شود!
یا چند روز پیش خبرها از دستگیری دختر یکی از وزیران سابق منتشر شد که میلیاردها تومان دارو احتکار کرده است.
ایرانیان می‌گفتند متأسفانه نمی‌شود به مسوولان اعتماد کرد. آنها منافع خود را بر منافع مردم ترجیح می‌دهند و این بی اعتماد است که باعث شده کمتر دلمان برای شهر و دیارمان تنگ شود.

آیا وقت آن نرسیده است که مسؤولان کشور به خود آیند و فکری به حال اعتماد از دست رفته در داخل و خارج بکنند؟! 

ارسال به دوستان
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۸۳
غیر قابل انتشار: ۰
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۶:۱۱ - ۱۳۹۷/۰۶/۱۴
0
38
آبی که از ظرفی بریزه دیگه به ظرف برنمی گردد...