۲۰ آبان ۱۴۰۳
به روز شده در: ۲۰ آبان ۱۴۰۳ - ۱۵:۰۸
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۶۳۳۶۵۳
تاریخ انتشار: ۱۷:۵۴ - ۰۷-۰۷-۱۳۹۷
کد ۶۳۳۶۵۳
انتشار: ۱۷:۵۴ - ۰۷-۰۷-۱۳۹۷

این مسجد را شهدا ساخته‌اند

می گویند این مسجد را شهدا برایشان ساخته‌اند. وقتی صحبت از بازسازی آن به میان می آید ابرو در هم می‌کشند و می گویند: «اینجا میراث معنوی شهداست، دوست نداریم مسجد محله ما تغییر کند.» اینجا مسجد حضرت زینب(س) در جنوب‌غربی پایتخت است.

سال ساخت 1360. این نوشته حک شده در کاشی های آبی رنگ سردر ورودی مسجد است که قدمت آن را نشان می دهد. نسبت به چند مسجد و حسینیه آن محدوده مسجدی جوانتر است اما ظاهرش از مساجدی حتی قدیمی تر از خودش، کهنه ساخت تر به نظر می رسد.

به گزارش فارس، اینجا مسجد حضرت زینب (س) است. مسجدی که وقتی صحبت از بازسازی آن به میان می آید، اهالی میل و رغبت که نشان نمی دهند، مخالفت هم می کنند. همان اهالی که برای تخریب و بازسازی بقیه مساجد و حسینیه های محله نه تنها مخالفتی نداشته و ندارند که خودشان آستین بالا زده و می زنند.

«این مخالفت فقط و فقط از روی عشق و علاقه است.» این جمله را حجت الاسلام «مصطفی شعبانلو» امام جماعت مسجد حضرت زینب (س) درباره بی رغبتی اهالی به بازسازی مسجد می گوید. روحانی فعالی که از سال 1360 تاکنون امامت جماعت مسجد برعهده او و معتمد اهالی است. مهمترین کانال ارتباطی او با مردم دیدار چهره به چهره در صف نانوایی، موقع خرید از خواربارفروشی، عیادت از بیماران، فاتحه خوانی برای اموات تازه در گذشته محله و البته تریبون مسجد بعد از اقامه نماز جماعت ظهر و مغرب است.

این مسجد را شهدا ساخته‌اند
این مسجد را شهدا ساخته‌اند
او می گوید: «چندین بار پیشنهاد بازسازی مسجد مطرح شد. نهادهای مختلف دوست داشتند به کمک ما بیایند تا مسجد را نونوار کنیم اما اهالی چندان میل و رغبتی به این کار نداشتند. اقداماتی برای مقاوم سازی ستون ها، سنگفرش شدن شبستان مردانه انجام شد اما برای احترام به خواسته اهالی بافت و ترکیب مسجد همان طور بدون تغییر باقی ماند.» متوجه تعجب ما شده است که چرا باید برای نوسازی مسجد مخالفت کنند؟ مسجد تازه ساخت قطعا معماری به روز و مطابق نیازهای محله برای استفاده بهتر از مساحت فعلی مسجد خواهد داشت. از نظر ایمن سازی و مقاوم سازی در برابر زلزله هم بدون شک بازسازی یا نوسازی اصولی آن مفید و موثّر خواهد بود.

این مسجد را شهدا ساخته‌اند
تلخ و شیرین ها

امام جماعت مسجد حضرت زینب (س) در باره بی رغبتی اهل محله برای بازسازی این مسجد می گوید: «محله های جنوب شهر بافت اصیلی دارد. مردم با وجود مشکلات مختلف جامعه سعی می کنند فرزندان خود را خوب تربیت کنند. شکرخدا تا بوده این دیانت بوده و هست. بعد از پیروزی انقلاب جوانان محله دنبال این بودند که پاتوقی معنوی برای انجام کارهای عبادی، فرهنگی و اجتماعی خود داشته باشند. وقتی قرار شد این زمین به مسجد تبدیل شود، سر از پا نمی شناختند. 61 جوان فعال، پرشور و انقلابی تقریبا هر وقت که فرصت داشتند اینجا کار می کردند. مسجد محله یادگار آنهاست که حالا عکسشان به یادگار و البته با احترام و افتخار در طاقچه های یادبود مسجد نگه داری می شود.» امام جماعت مسجد حضرت زینب(س) که خودش هم تجربه شرکت در جبهه را داشته و برادر 2 شهید است از خاطره های شیرین مسجد محله می گوید: «خیلی از این جوان های محله همان اولین روزهای آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران راهی جبهه شدند. اما همین که برای مرخصی و دیدار با خانواده به تهران می آمدند، دوباره سری به مسجد می زدند. بعضی وقت ها با همان ساک، رخت و لباس جبهه، سر و روی خاکی و بدنی خسته قبل از رفتن به خانه می آمدند اینجا ملات گچ، سیمان و گچ­ خاک درست می کردند یا آجر بالا می انداختند و بعد می رفتند خانه، گاهی وقت ها حتی زمانی که مجروح بودند. برای کامل شدن بنای مسجد، ثانیه شماری می کردند تا بالاخره یک روز بتوانند نماز جماعت را در مسجدی که برای ساخت آن زحمت کشیده اند، بخوانند.»

این مسجد را شهدا ساخته‌اند
کوچی غم انگیز

امام جماعت مسجد حضرت زینب (س) چشمانش را که گویی از مرور خاطرات تر شده اند، پایین می اندازد. پشت به دوربین ما و رو به عکس شهدا می ایستد و می گوید: «حیف! فرصت نشد بعضی از آن جوان های دوست داشتنی کامل شدن بنای مسجد را به چشم خود ببینند. با این حال اما سجاده نماز بسیاری از شهدای محله در این مسجد پهن شد. در مسجدی که خشت به خشت آن را خودشان روی هم گذاشته بودند.»

بسیاری از پدران و مادران شهدای مسجد حضرت زینب(س) یا در بستر بیماری هستند یا به رحمت خدا رفته اند. مانند حاجیه خانم «جواهر ولی زاده» مادر شهید «اکبر سعید نصرتی» که به تازگی به رحمت خدا رفته است و اعلامیه ترحیمش کنار در این مسجد نصب شده است. حجت الاسلام شعبانلو می گوید: «یکی از حسرت های بزرگ ما همین است. پدران و مادران شهدا گنجینه ای از خاطرات شهدا هستند. بعد از آنها چه کسی راوی صادق خاطرات این بزرگواران خواهد بود؟ والدین بسیار مهربان و بی توقع. ما هر وقت در مسجد محله یادواره یا جلسه یادمان هفتگی برگزار می کنیم چشمشان برق می زند از خوشحالی برای اینکه هنوز هم یاد فرزندانشان زنده است. هدیه ما به آنها معمولا عکس فرزندان آنهاست جنبه مادی ندارد اما چنان از دیدن عکس فرزند شهیدشان ذوق می کنند که وصف شدنی نیست.»

این مسجد را شهدا ساخته‌اند
زندگی می دوزد...

خوشبختانه اما والدین چند شهید محله اگرچه بیمار و کهنسال اما در قید حیات هستند. مانند والدین شهید «نعمت الله سعادت آگاه» که یکی از کوچه های مشرف به مسجد هم به نام شهید آنها مزیّن است. پدر و مادر شهید اگرچه گاه به قاعده دوره سالمندی و گذران دهه هشتم زندگی، حال جسمی خوبی ندارند اما هنوز هم سرزنده اند. مادر شهید، زنی دوست داشتنی است. رو تلویزیونی کاموایی و قلاب بافی شده، گل های توپی کاموایی گوشه خانه، روپوش توری و زیبای رخت آویز خانه را نشان می دهد و می گوید: «اینها کار دست من است. آن گلیم ها را هم خودم بافته ام. چه لباس های رنگارنگ و متنوعی که نمی دوختم اما حالا رمق گذشته را ندارم. گاهی برای دل خودم برای اینکه به خودم ثابت کنم از نا و رمق نیفتاده ام این چرخ خیاطی را می گذارم کنار دستم و شروع می کنم به دوخت و دوزهای ساده.» می خندد و می گوید: «هرچه باشد دود از کنده بلند می شود، نه؟!»

یک بسته پفک نمکی گذاشته کنار دستش. لبخندی می زنم و می پرسم: «پس اهل پفک خوردن هم هستید، مادرجون؟» خنده شیرینی صورتش را پر می کند و می گوید: «وقتی این قرص ها، دارو و دواها را می خورم، دلم ضعف می رود. فشارم می افتد. یکی، دو تا از این می گذارم دهنم تا حالم بهتر شود.»

این مسجد را شهدا ساخته‌اند
تابلویی که همیشه هست

رخت و لباس ساده، خانه قدیمی ساخت، لوازم بی آلایش و دور از تجمّل خانواده که البته بعضی از آنها هنر دست پدر و مادر شهید سعادت آگاه است، حس سادگی و آرامش به مهمان منتقل می کند. انگار در این خانه چشم ها به روی زرق و برق ها بسته شده است. اگر زینتی هم هست هنر دست صاحبخانه است. مادر شهید می گوید: «زینت مومن، اعمال اوست نه مال و منالش. زندگی ما خانواده شهدا باید ساده باشد نه مایه غم و حسرت دیگران. این به کاری که بچه هایمان کردند و راهی که برای آن جانشان را فدا کردند، نزدیک تر است. به ظنّ من به رضای پروردگار هم.» بالای در خانه شهید از همان سال های نخست انقلاب تابلویی زرد رنگ نصب شده است با مضمون همان شعار معروف که آرزوی پیوند انقلاب اسلامی با انقلاب حضرت مهدی (ع) را دارد. پدر شهید که فرزندش سال 1362 در پنجوین عراق به شهادت رسیده است، می گوید: «این تابلو هر روز به من یادآوری می کند که یک انقلابی ام و انقلابی هم می مانم به مدد خدا انشاءالله.»

این مسجد را شهدا ساخته‌اند
رزمنده جبهه، بنّای مسجد

دست هایش می لرزد، دلش اما نه! عکس را به زحمت از میانه آلبوم بیرون می کشد و می گوید: «این پسر من است. مین یاب بود و معبرگشا. فارغ از جنگ و جبهه در ساخت مسجد حضرت زینب (س) هم خیلی کمک می کرد. عکسی از او هست که یک استانبولی گچ به دست گرفته و دیوارهای مسجد را درست می کنند. مسجد خانه دوم که چه عرض کنم خانه اولش بود. وقتی برای مرخصی می آمد، سریع خودش را می رساند مسجد. ناگفته نماند ما هم از خدایمان بود که این طور باشد. اینجا برای ما فقط یک مسجد نیست. در و دیوارش پر از خاطره فرزندان ما خانواده شهداست. انگار هنوز هم صدایشان را می شنویم که زیر لب روضه می خواندند و بنّایی می کردند.»

این مسجد را شهدا ساخته‌اند
همه فرزندان من

مادر محکم و صبوری است. داغ 2 شهید دیده است که هرکدام هم مدتی مفقودالاثر هم بوده اند اما شکرخدا از زبانش نمی افتد. نامش «فاطمه علامتی» است. مادر شهیدان «مقصود» و «قاسمعلی» شعبانلو. درباره ساخت مسجد حضرت زینب(س) می گوید: «همسرم، برادرانش و اهل محله این زمین را برای مسجد خریدند. هرکدام هر مقدار که در توانشان بود، پرداخت کردند. صاحبان اصلی این مسجد به نظرم شهدایی هستند که وقتی که مجروح هم بودند خودشان را برای کمک به ساخت مسجد به اینجا می رساندند.» از فرزندان شهیدش می گوید: «مقصود عملیات خیبر شهید شد اما پیکرش 13 سال بعد آمد. قاسمعلی هم کربلای 5. هوش خوبی داشت. دبیرستان البرز درس می خواند اما جنگ که شروع شد برای رفتن به جبهه معطّل نکرد. پیکر او هم 9 سال بعد آمد. پسر دیگری دارم که آن ایام قایق جنگی می راند و آر.پی.جی زن بود. پسر دیگرم هم امام جماعت مسجد است. آن سال ها هم در جبهه حضور داشت هم به امور مسجد رسیدگی می کرد.» درباره مسجدی که شهدا آن راساخته اند، می گوید: «اینجا بوی شهدا را به خود گرفته است. خود من بارها موقع بنّایی به آنها سر می زدم. صدای خنده ها، روضه ها، گریه ها و قدم هایشان هنوز هم توی گوشم هست. وقتی بچه هایم برای مرخصی می آمدند، خودم به آنها لباس کار می دادم تا بیایند مسجد و کمک کنند.»

این مسجد را شهدا ساخته‌اند
نسل جدید شهدا

تازه به این محله آمده اند. پسرش متولد 1376 و رسما دهه هفتادی بوده اما عکسش بین عکس شهدای دفاع مقدس مسجد حضرت زینب (س) قرار دارد. تازه شنیده که مسجد را شهدا ساخته اند. «مرسل بایرامی» پدر شهید «محمدعلی بایرامی» از شهدای بهمن ماه سال گذشته؛ درگیری نیروی انتظامی با دراویش در محله پاسداران است. از همسایه های جدیدشان و مسجد حضرت زینب (س) می گوید: «همسایه های خونگرمی داریم. بارها برای فاتحه خوانی و احوالپرسی به ما سر زده اند. گفتن ندارد من و همسرم هر روز برای اقامه نماز به مسجد حضرت زینب(س) می رویم. در حد وسع و توانمان هم در کارهایی که باید مشارکت می کنیم و سهیم می شویم اما از ماجرای ساخت این مسجد توسط شهدا بی خبر بودم. حالا ارج و ارزش این خانه خدا برایم 10 برابر شد. کاش وقتی محمدم زنده بود به این محله می آمدیم و این مسجد را می دید.» درباره علاقه فرزند شهیدش به حضور در مسجد می گوید: «پسرم در محله قبلی ما به مسجدی به نام الزّهرا(س) می رفت. عضو بسیج آن بود. نسل جدید و پایبند به اصول اسلامی بود؛ دهه هفتادی انقلابی. به یاری خدا و زحمات همسرم خوب تربیتش کرده بودیم. خوشحالم حالا عکسش کنار مردان بزرگی است که محمدم همیشه دوست داشت پا جای پای آنها بگذارد.»

این مسجد را شهدا ساخته‌اند
این خانه عزیز است

بین برنامه های مسجد حضرت زینب (س) سری به سیده خانم؛ مادر شهید محبی مراد از شهدای فعال این مسجد می زنیم. مادری که اگرچه دهه نهم زندگی اش را می گذراند اما همچنان خانه اش محفل روضه های مذهبی محله است. روزگاری از فعال ترین بانوان سخنران و مبلغ مذهبی بوده است. حالا هم که بسترنشین شده اما روضه خانگی اش با حضور، مشارکت و پیگیری اهل محله برگزار می شود. امام جماعت مسجد زینب (س) برای اهدای قاب عکس فرزند شهیدش مهمان خانه او می شود و ما هم. حال و هوای روضه و مجلس امام حسین (ع) امکان گفتگو با این بانو را از ما می گیرد. به مسجد بر می گردیم. مادر شهید «جلودارزاده» و «سید مصطفی جداری» هم برای اقامه نماز جماعت خودشان را به مسجد رسانده اند. «فاطمه قربانلو» مادر شهید جداری می گوید: «پسرم14 ساله بود که به جبهه رفت. 18 سالگی هم به شهادت رسید. به من باشد می گویم دو بار شهید شد. یکبار در عملیات بیت المقدس که 23 روز بعد پیکرش را آوردند. یکبار هم کمی قبل تر. وقتی در یک کانل ترکش خمپاره بدجور مجروحش کرد. 3 ماه در بیمارستانی در سعادت آباد بستری شد. او را مرخص کردند اما باید مدتی در خانه تحت مراقبت بود. با همان حال در خانه ساندویچ درست می کرد و برای رفقایش که شب ها در محله پاس می دادند، می برد. قبل از مجروح شدن کارهای بیشتری در مسجد انجام می داد اما دوره مجروحیت کارهای سبک تر را. فلاکس را پر از چای تازه دم می کرد و می برد مسجد تا رفقا و همرزمانش خستگی در کنند. پسرم در ساخت مسجد فعال بود. از همین مسجد به جبهه اعزام شد و پیکرش از همین مسجد تشییع شد. زندگی اش با این مسجد گره خورده بود و حالا روح من هم با یادش در این مسجد گره خورده. آجر به آجر این مسجد برای ما خاطره ای عزیز است وگرنه چه کسی از مسجد نوساز بدش می آید؟ شکرخدا بچه ها در ساخت اینجا کم نگذاشتند. مسجد مقاومی است. بازسازی خاطره ها را از ما می گیرد.»

ارسال به دوستان