عصرایران؛ احسانمحمدی_ به دار آویختن وحید مظلومین و محمداسماعیل قاسمی ملقب به محمدسالم که از آنها با عنوان سلاطین سکه و دلار نام بردهشد، در افکارعمومی بازخوردهای متفاوتی داشت، از «حقشون بود چون زندگی خیلیها رو آتیشزدن» تا «من که باورم نمیشه اعدامشون کرده باشن، تو فیلم که قیافهشون مثل کسی نبود که اعدام میشه و انگار خیالشون راحت بود» و «اگه اینا واقعاً عامل اختلال در بازار بودن، حالا اعدام شدن پس چرا قیمت سکه و دلار نیومد پایین؟» و ...
اشرافی بر پرونده ندارم و در روزهای اوج گرفتن قیمتها هم نه دلاری خریدم و نه سکه ای اندوختم اما در میان ویدئوهایی که از این دو منتشر شد، یک جمله از محمد اسماعیل قاسمی برای من تکاندهنده بود. آنجا که می گفت:« همه نشسته بودن من لفظ بدم ببینن چه جوری میشه بازار!»
این «لفظدادن» دوکلمه است اما پشتسرش دنیایی حرف میشود پیدا کرد. اینکه یک نفر میتواند با یک «لفظ» سیستم اقتصادی یک کشور را متلاطم کند و زندگی میلیونها ایرانی را به مخاطره بیندازد تکاندهنده نیست؟ نشانگر قوت و قدرت اوست یا ضعف سیستمهای مدیریتی؟
«لفظدادن» یک نفر امر غریبی در جهانسوم نیست. در کشورهای پیشرفتهی دنیا «قانون» بر «لفظ» غلبه کردهاست. اینجا اما هنوز یک نفر که نه وزیر اقتصاد است و نه نماینده مجلس، نه تئوریسین جامعهشناسی است و نه دبیرکل حزب سیاسی با «لفظدادن» میتواند چنان جریانآفرینی کند که چند وزارتخانه کلیدی کشور، هزاران شعبه بانک، صدها کارخانه و شرکت و میلیون ها شهروند دچار آشفتگی شوند.
مشابه چنین چیزهایی را تنها در فیلمها و سریالهای مافیایی دیده بودیم. آنها که خود را از «قانون» بالاتر میدانند و خودشان وضع کننده قوانین جدید میشوند. چیزی شبیه دستورهای«دون کورلئونه» در فیلم سینمایی پدرخوانده یا «پابلو اسکوبار» در نارکوس!
بررسی بسیاری از پروندههای پر سر و صدای این کشور همیشه ما را به یک نفر میرساند که فراتر از «قانون» عمل کرده، «لفظ» دادهاست و بر اساس لفظ او عدهای خودسر یا منفعتطلب کشور را به سمت سیاه چالهای هولناک برده اند. (گاهی البته آن یک نفر، حداکثر در حد حروف الفبا به مردم معرفی میشود!)
اگر قانون محترم شمرده شود، عقلانیت حاکم باشد، ضابطان و ناظران و بازرسان با پاکدستی به کارشان بپردازند آیا باز هم امکان دارد یک نفر با جسارت پیدا کند با «لفظ دادن»های غیرقانونی سیستم را مختل کند؟
چه شده که عدهای نه تنها با امثال شهرام جزایری و بابک زنجانی همدردی میکنند بلکه با حسرت میگویند «زرنگ» بودند و از آب گلآلود ماهی گرفتند! یعنی به جای نکوهش این سبک مکیدن خون ملت، آه میکشند که چرا آب گیر ما نمیآید شنا کنیم؟!
از سوی دیگر خوشبینانه است که باور کنیم با اعدام وحید مظلومین و محمداسماعیل قاسمی، دیگر سودجویان چنان بترسند که دیگر سمت تخلف نروند که اگر اینچنین بود بعد از سختگیریهای آیتالله خلخالی تا امروز باید بساط مواد مخدر از این کشور جمع شدهبود. اما یکی از الزامات مدیریتِ فضای به هم ریخته، قاطعیت در برخورد بیاغماض با «همه»ی مفسدان است.
برخورد واقعی با جاده صافکنهای آنها، مهرههای دُرشتِ پشتپرده و آنها که به این افراد خوشاشتها میگویند: نترس! برو جلو، هوات رو داریم! ... اینطور مردم هم با اطمینان میگویند فقط آفتابه دزدها تاوان نمیدهند.
«در کشورهای پیشرفتهی دنیا «قانون» بر «لفظ» غلبه کردهاست.»
خیر! یک مثال: جورج سوروس در سال 1992 چهارشنبه سیاه را رقم زد و خواسته خود را به اقتصاد بریتانیا تحمیل کرد. پس از آن وی را «ویرانگر بانک مرکزی بریتانیا» لقب دادند.
اتفاقا سوء استفاده های اقتصادی در کشور ما از زمانی آغاز شد که روحیه انقلابی جای خود را به معیارهای لیبرالیستی و سرمایه داری داد.