۲۰ آبان ۱۴۰۳
به روز شده در: ۲۰ آبان ۱۴۰۳ - ۰۹:۳۹
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۶۴۷۱۶۵
تاریخ انتشار: ۱۲:۱۱ - ۱۰-۱۰-۱۳۹۷
کد ۶۴۷۱۶۵
انتشار: ۱۲:۱۱ - ۱۰-۱۰-۱۳۹۷
دربارۀ فیلم «دلم می‌خواد» اثر بهمن فرمان‌آرا

طفلی به نام شادی دیریست گم شده

ظاهراً مساله فیلمساز، ساخت یک فیلم عمیق و پرمایه نبوده؛ بلکه او می‌خواسته فیلمی بسازد تا «بحثی ممنوع در ذهن» را عینیتی تصویری ببخشید.

عصر ایران ؛ اهورا جهانیان - فیلم «دلم می‌خواد»، اثر بهمن فرمان‌آرا، اگرچه در سال 1392 ساخته شده، اما خرداد ماه امسال در سینماهای کشور به نمایش درآمد و اخیراً هم وارد شبکه نمایش خانگی شده است. رضا کیانیان، مهناز افشار، محمدرضا گلزار، سحر دولتشاهی، رویا نونهالی، صابر ابر، بهناز جعفری و پردیس احمدیه بازیگران مشهور این فیلم‌اند که البته به غیر از رضا کیانیان و مهناز افشار و تا حدی هم محمدرضا گلزار، مابقی مشاهیر حضوری کوتاه و افتخاری در فیلم فرمان‌آرا دارند.

«دلم می‌خواد» حکایت نویسندۀ دلمرده‌ای است که یأس و ملال سراسر زندگی‌اش را فراگرفته و در کنج دنجی غمباد گرفته و غمبرک زده و هیچ کاری نمی‌کند که بوی زندگی و شوق و خوشی از آن به مشام خودش و دیگران رسد. تا اینکه یک روزسر چهارراه، در حالی که منتظر سبز شدن چراغ قرمز است، دخترکی سی‌دی‌فروش به زور یک سی‌دی موسیقی را داخل ماشین بهرام فرزانه (آقای نویسنده/رضا کیانیان) می‌اندازد. شنیدن آهنگ داخل سی‌دی و سپس نیمچه‌تصادفی که برای فرزانه پیش می‌آید، موجب می‌شود آن آهنگ ریتمیک در ذهنش مدام تکرار شود و همین تثبیت و تکرار، فرزانۀ دلمرده را به وادیِ میلِ مدامِ رقصیدن می‌کشاند.

رضا کیانیان، رضا بهبودی، محمد‌رضا گلزار و سیاوش چراغی‌پور در نمایی از فیلم دلم می‌خواد

طفلی به نام شادی دیریست گم شده

در سکانس آغازین فیلم، انبوهی از افراد، از جمله خود بهرام فرزانه، در نماهای پی در پی در مطب روانشناس دیده می‌شوند که بدبختی‌ها و افسردگی‌ها و دلمردگی‌ها و مشکلات روانی‌شان را برای روانشناس شرح می‌دهند. در ادامه فیلم، رقصندگی مدام بهرام فرزانه، موجی از شادی و شعف را در میان افراد افسرده سکانس آغازین فیلم برمی‌انگیزد و حال ناخوش همه، با رقصیدن، خوش می‌شود؛ واقعه‌ای که احتمالاً واقعی نیست و بخشی از داستانی است که بهرام فرزانه در حال نوشتن آن است. مهناز افشار نقش زنی را بازی می‌کند که با خودفروشی در پی جمع‌آوری پول لازم برای خروج از کشور است. محمدرضا گلزار (پسر رضا کیانیان) با همسر به شدت افسرده‌اش درگیر است و از دست او به خانه پدرش فرار می‌کند. تلاش بهرام فرزانه برای احیای روحیۀ عروسش به جایی نمی‌رسد.

وقایع داستان یکی پس از دیگری از راه می‌رسند تا سرانجام بهرام فرزانه به دلیل رقصیدن روی پشت بام خانه‌اش، از سوی پلیس و ماموران تیمارستان بازداشت می‌شود و نهایتاً، پس از کش و قوسی بر سر این موضوع که فرزانه مجرم است یا دیوانه، حرف مامور تیمارستان به کرسی می‌نشیند و نویسنده شاد و رقصنده، راهی تیمارستان می‌شود. زمانی که فرزانه در تیمارستان است، مهناز افشار داستان تمام‌شده او را می‌خواند و آن را می‌برد نزد ناشری برای انتشار. اما ناشر می‌گوید این کتاب به درد چاپ نمی‌خورد مگر اینکه خودت هزینه چاپش را متقبل شوی. مهناز افشار هم پولی را که به فلان موسسه داده بود تا ویزای کجا را برایش بگیرند و از کشور خارج شود، از آن موسسه پس می‌گیرد و با آن هزینه انتشار کتاب را می‌پردازد.

داستان فرزانه، با عنوان «دلم می‌خواد برقصم»، منتشر می‌شود و همه آدم‌های افسرده و بیمار سکانس اول آن را می‌خوانند و حالشان خوش می‌شود؛ از جمله پسر فرزانه و عروسش. در ادامه، پسر و عروس فرزانه برای دیدن او به تیمارستان می‌روند و او از آرامش روحی آنها و باردار بودن عروسش خوشحال می‌شود. در سکانس پایانی فیلم هم، نوه فرزانه در قسمت نوزادان در بیمارستان، دستش را با آهنگی که مدام در ذهن فرزانه به گوش می‌رسید، حرکت می‌دهد به نشانۀ رقص. رقص دست او، دست سایر نوزادان را هم به رقص می‌آورد تا بیننده شیرفهم شود که میل به رقصیدن در آدمیزاد فطری و ذاتی و طبیعی است و اگر این میل سرکوب شود، از دل این سرکوب، چنانکه در طول فیلم دیدیم، انواع و اقسام ناراحتی‌های روانی بیرون می‌آید.

رضا کیانیان و مهناز افشار در فیلم دلم می‌خواد

طفلی به نام شادی دیریست گم شده

حرف فیلم کاملاً روشن است: رقص برای شادی و آرامش آدمیزاد لازم است و رقصیدن جرم نیست. به همین سادگی. فروش فیلم در گیشه 1 میلیارد و 542 میلیون و 823 هزار تومان بوده است. احتمالا اکثر تماشاگران این فیلم، با حرف بهمن فرمان‌آرا موافق بوده‌اند که رقصیدن جرم نیست و به خوش‌حالیِ آدم کمک می‌کند. پس چرا فرمان‌آرا این فیلم را سخته است؟ چون این حرف نیاز به تایید شدن ندارد؛ نیاز به مطرح شدن دارد.

در واقع پاره‌ای سخنان معقول در جامعۀ ما، بر اساس نُرم‌های رسمی، قبیح قلمداد می‌شوند و باید آن قدر مطرح و تکرار شوند که قبحشان زدوده شود و به سمع قبول شنیده شوند. سه دهه قبل، استفاده از ویدئو جزو امور قبیح بود ولی اکنون کاملاً استفاده مردم از ویدئو کاملاً مقبول است. همین یک دهه قبل، موضوع ورود زنان به ورزشگاه‌ها به‌مثابه امری قبیح قلمداد می‌شد ولی الان فقط یکی دو گام باقی مانده است تا این پدیده متعارف در دنیای امروز، در فضای رسمی جامعۀ ایران هم مقبول بیفتد.

با این حال فیلم فرمان‌آرا، عمق چندانی ندارد و اگر توهین نباشد، فیلمی کم‌مایه است. ولی ظاهراً مساله فیلمساز، ساخت یک فیلم عمیق و پرمایه نبوده؛ بلکه او می‌خواسته فیلمی بسازد تا «بحثی ممنوع در ذهن» را عینیتی تصویری ببخشید. تماشای این فیلم در سال جاری که چند دختر رقصنده اینستاگرامی بازداشت شدند و این اقدام با واکنش شدید افکار عمومی مطرح شد، بیش از پیش در خدمت قصد و غرض فیلمساز است و در واقع فراست فرمان‌آرا را هم نشان می‌دهد. به نظر می‌رسد رقص، و شادی و رضایت برخاسته از آن، جزو دغدغه‌های وجودی فیلمساز هم باشد و در واقع فیلم نوعی حدیث نفس است و به همین دلیل بین بهرام فرزانه (نام شخصیت اصلی فیلم) و بهمن فرمان‌آرا شباهتی آشکار وجود دارد.

فرمان‌آرا در واقع می‌خواهد به ما، و چه بسا بیش از ما به مدیران مملکت، بگوید که در جامعۀ ایران، «طفلی به نام شادی، دیریست گم شده». سکانس پایانی فیلم هم که رقص نوزادان را به تصویر می‌کشد، اشاره‌ای آشکار به همین طفل گمشده است. گویا فیلمساز امیدوار است که زایشی جدید، به پیدا شدن این طفل گمشده بینجامد.

فیلم سرشار از نمادگرایی است ولی نمادگرایی‌اش چندان پیچیده نیست که تماشاگر متوجه معانی نهفته در تصاویر و دیالوگ‌های نمادین آن نشود. در سکانس گفت‌وگوی بهرام فرزانه و دخترک سی‌دی‌فروش روی پل عابر پیاده، در شب رقص و شادی عمومی مردم در خیابان‌ها، دخترک انفجار نور فشفشه‌ها را در آسمان نشان می‌دهد و می‌پرسد: «تا کی می‌مونن؟» بهرام فرزانه هم پاسخ می‌دهد: «زیاد نمی‌مونن؛ صبح بشه میرن.» دیالوگی که آیۀ «اَلیسَ الصُّبحُ بِقریب» را تداعی می‌کند. گویی که انفجار نور توام با دررسیدن «شبِ غمناکی» بوده و «صبحِ شادی» که از راه فرارسد، دیگری اثری از آن انفجار باقی نخواهد ماند.

 [...]

رضا کیانیان هم در نقش بهرام فرزانه، گویی که خشم خودش را از وضع موجود بیرون می‌ریزد. او که در سال جاری در مراسم تشییع جنازه ضیاءالدین دری، سخنان تند و تیزی درباره حال بد مردم ایران گفته بود، در این فیلم انگار که نقش خودش را بازی می‌کند و او هم، مثل بهمن فرمان‌آرا، با بهرام فرزانه همذات‌پنداری دارد.

فیلم «دلم می‌خواد»، که به احتمال بسیار زیاد نام اصلی‌اش «دلم می‌خواد برقصم» بوده ولی این نام تایید نشده، اگرچه فیلم عمیق و درخشانی نیست، ولی دیدنش خالی از لطف نیست و به لحاظ اجتماعی و فرهنگی و سیاسی، قطعاً ارزش دیدن دارد. «دلم می‌خواد» شبیه یک مقالۀ تصویری است؛ مقاله‌ای انتقادی دربارۀ موانع فرهنگی و اجتماعی و سیاسیِ شادی در جامعۀ ایران.

ارسال به دوستان