با آنکه اولین نفرشان که جسارت صحبتکردن درباره جنسیتش را داشت، حکم جراحی و زندگی معمولی را از دست امام خمینی گرفت، اما هنوز که هنوز است آنها به خاطر فشارهای اجتماعی ترجیح میدهند در خفا زندگی کنند و ترسها و تنهاییشان را بین خودشان نگه دارند. بعضی از آنها آنقدر از قضاوت جامعه و زدن انگ «انحراف» وحشت دارند که تا ابد با دو شخصیت زندگی میکنند و هویت جنسیشان را حتی برای خودشان هم انکار میکنند.
شرق نوشت: هرچند ایران در آسیا جزء پیشقراولان اعطای مجوز عمل جراحی تغییر جنسیت برای افراد ترنسسکشوال بود، اما به علت عدم آگاهیرسانی صحیح هنوز آنها را منحرف یا بیمار میخوانند، فعالان حقوق آنها به هیچ عنوان در تلویزیون جایی ندارند و فیلمهای کمی هم دربارهشان ساخته میشود.
شاید برایتان جالب باشد اگر بدانید آنها بیش از ۱۰ سال است انجمن حمایتی دارند که به گفته رئیس جدیدشان تا همین امروز نتوانسته است کار مهمی برای این اقلیت جنسی از پیش ببرد، اما حالا فرشید مسعودی مددکار اجتماعی و رئیس انجمن حمایت از افراد تراجنسی، میخواهد نفسهای این انجمن را تازه کند. این گفتوگو حاصل دیدار یکساعته ما با فرشید مسعودی است؛ مردی جدی که تراجنسیها به او اعتماد دارند و درباره دردهای عمیقشان با او حرف میزنند.
حدود ۱۲ سال است که این انجمن پا گرفته است. شروع آن هم با همت خانم ملکآرا اولین فردی که از امام خمینی برای تغییر جنسیت خود حکم گرفت و عمل تغییر جنسیت داد، اتفاق افتاد. ایشان با همسرشان این انجمن را تشکیل دادند. او با تعدادی از بچهها دور هم جمع شدند و این انجمن را تشکیل دادند. این انجمن از اول تقریبا محروم بود و هیچ فضایی برای رشد پیدا نکرده. یکی از مهمترین دلایل این اتفاق آن است که اصولا در جامعه فرصتی برای رشد چنین انجیاوهایی وجود ندارد. همیشه ترس و نگرانی از طرف مسئولان بوده و بیرغبتی برای ورود به چنین مسائلی وجود داشته است و به نظر اولویتهای دیگری داشتهاند. دلیل دیگر این است که هیچ قانون حمایتی در مورد این افراد مانند زنان سرپرست خانوار یا کودکان یا معتادان وجود ندارد و چیزی بیشتر از حکم امام برای ادامه کارشان در دست ندارند و تنها بعد از فرمان امام، بخشی در پزشکی قانونی برای تشکیل کمیسیون و غربالگری این افراد برای عمل جراحی شکل گرفت. یکسری جراح تازهکار در این حوزه شروع به کسب تجربه کردند و به نوعی از این افراد برای کسب تجربهشان استفاده کردند چون به نوعی در خاورمیانه چنین دانشی در حوزه تغییر جنسیت نبوده. به هر حال در پزشکی قانونی و نزد یکسری جراحان کارهایی صورت میگرفت اما به لحاظ اجتماعی، حمایتی و توجه، جایی برای افراد با نارضایتی جنسی یا گرایشهای جنسی متفاوت وجود ندارد. طبیعتا چنین جایی هم که برای حمایت از این بچهها شکل گرفته به دلیل نبود قوانین مناسب و فرصتهای کافی خیلی نمیتواند جای رشد و کارایی پیدا کند.
من مددکار اجتماعی هستم و دو دوره هم مدیرعامل کانون کلینیکهای مددکاری اجتماعی کشور بودهام. کارشناس خط ۱۲۳ سازمان بهزیستی هم هستم. مرکزی که مشغول بودم، محل تردد بچههای ترنس بود و با آنها در ارتباط بودم.
انجمن حمایت از بیماران ملال جنسیتی ایران است. البته به خاطر کلمه بیماران نام مرکز باید تغییر کند چون این مسئله بیماری تلقی نمیشود و منتظر برگزاری مجمع عمومی برای انجام این تغییر هستیم.
در اصل موضوع جنسیت یک طیف است. در ایران بر اساس قانون میگویند زن و مرد هست و جنس دیگری را قبول ندارند. دین درخصوص جنسیت چیزی نگفته اما در علم میگویند نه زنِ زن داریم و نه مردِ مرد. همه افراد تلفیقی از این دو هستند. افرادی ممکن است جنسیتشان در آن بخشی قرار گیرد که با جنسی که در آن به دنیا آمدهاند، دچار تعارض باشد و مایل هستند به لحاظ هویت، نقش و ظاهر، مطابق با جنسیتی باشند که از خود میشناسند و به آن باور دارند و اینگونه در جامعه معرفی و پذیرفته شوند. مثلا اگر فردی که در قامت یک جنس نر به دنیا میآید، جنسیتش نزدیک به زن باشد و مایل است که دیگران هم او را زن بدانند و لباسهای زنانه بپوشد و در جامعه نقش زنانه ایفا کند و کاملا هویت زنانه داشته باشد. اینجا تعارضی با فرهنگ ما که عموما تحت تأثیر تعالیم دینی است به وجود میآید که گفته میشود اگر فیزیک و جنس شما نر است، الزاما باید تظاهرات و ایفای نقش شما هم مردانه باشد در غیر این صورت به طور اجبار باید یا فیزیک را تغییر دهید یا از هویت جدید که میخواهید داشته باشید، دست بردارید. به همین دلیل افراد به عمل جراحی سوق داده میشوند. تعدادی از ترنسها مایل به عمل جراحی نیستند چون در ایران نسبت به بعضی از کشورهای دیگر این عملها سنگین و پرمخاطره است و اصولا آسیبزا بوده و ممکن است برای سلامتی فرد مضر باشد. البته تعداد زیادی نیز هستند که مایل به عمل جراحی هستند. مشکل دیگری که پیش میآید، برای بقیه افراد در این طیف است که آنها هم در بین ترنسسکشوالها بُر میخورند و به سمت عمل جراحی میروند. مثلا اگر مردی که تمایل جنسی به یک مرد داشته باشد یا زنی به زن دیگری متمایل باشد؛ چون این رفتار و تمایل در جامعه پذیرفته نمیشود، عمل جراحی انجام میدهند. زنی که به همجنس خودش تمایل دارد، تغییر جنسیت میدهد و فیزیکش را عوض میکند؛ درحالیکه به لحاظ روانی خودش را زن میداند و این اتفاق، تعارض و مشکلات بیشتری برای این افراد به وجود میآورد. کار ما این است که جامعه را با واقعیت این افراد آشنا کنیم.
درصدد هستیم انجمن را به مرجعی تبدل کنیم برای ترنسها و خانوادههایشان، برای قانونگذاران و متخصصان که اطلاعات بهروز و دقیق و واقعی را از انجمن دریافت کنند و مرجعی باشیم برای هر اقدام یا فعالیتی که قرار است برای ترنسها انجام شود که راه طولانیای در پیش داریم؛ اما نقشی که برای خودمان تعریف کردهایم، نقش میانجیگر یا تسهیلگر و مدافعهگر است. سعی میکنیم مدافعهگری را در انتها داشته باشیم. بیشتر تسهیلگری و میانجیگری را در دستور کار قرار دادهایم. درعینحال که به افراد ترنس کمک میکنیم، به نهادها و انجمنها هم کمک کنیم که بهتر خدمات ارائه دهند و سریعتر و درستتر و مبتنی بر واقعیتی که این افراد در جامعه دارند، خدماتشان را تنظیم کنند. انجمن صرفا ارائه خدمات به تراجنسی را انجام نمیدهد؛ بلکه با نهادها، سازمانها و حاکمیت در قانونگذاری و اجرا کمککننده خواهد بود.
گروه هدف ما ترنسسکشوالها هستند. حتی افراد ترنسسکشوال هم باید به لحاظ حقوق اولیه انسانی آزاد و برخوردار باشند. در اینکه انتخاب کنند عمل جراحی شوند یا نه. موضوع اینها جنسی نیست. آنطور که ما این نگاه را به آنها داریم؛ یعنی دنبال لذتجوییها و تنوعطلبیهای جنسی نیستند. آنها فقط میخواهند هویتی را که برای خودشان قائل هستند، دیگران هم آنها را به همین صورت بشناسند و آنها را محترم بشمارند. اگر فردی که در جسم و جنس یک انسان نر به دنیا آمده و خودش را زن میداند و دوست دارد در محافل زنانه باشد و لباس زنانه بپوشد و در جامعه رفتار اجتماعی زنان، یعنی نقش زنانه ایفا کند، بسیار رنج میبرد که جامعه حاضر نیست او را بپذیرد و میگوید تو مرد هستی؛ مگر اینکه عمل جراحی انجام دهی و آنگاه میتوانیم به تو نقش زنانگی در جامعه بدهیم. خیلی از اینها خودشان آگاهانه و عامدانه به سمت عمل جراحی میروند؛ چون از جسم خودشان هم ناراضی هستند و تحمل آن را ندارند؛ اما بعضی از ترنسسکشوالها میتوانند با فیزیکشان کنار بیایند و بیشتر از پذیرفتهنشدن و طردشدگی رنج میبرند. طبیعتا اینها را به زور و اجبار به سمت عمل جراحی سوقدادن قبل از آنکه آنها را بهعنوان یک انسان دارای حق انتخاب به رسمیت شناخته و محترم بشماریم، غیراخلاقی و غیرانسانی است.
هیچکس آمار درست و دقیقی ندارد. به دلیل اینکه هیچ متولی خاصی در این بخش وجود ندارد. شاید در قانون فقط آمده که بهزیستی مسئول ارائه یکسری خدمات و حمایتها به ترنسسکشوالهاست که آن هم در نهایت به کمک بلاعوض سه تا پنجمیلیونی برای اعمال جراحی خلاصه شده. من اگر ترنسی باشم که نمیخواهم عمل جراحی کنم و به آن سمت نروم، طبیعتا در آمار بهزیستی هم نمیآید. اگر ترنسی باشم که هیچکس بهزیستی را به من معرفی نکرده باشد، من هم نخواهم رفت. اگر ترنسی باشم که دوست نداشته باشم در هیچ ارگان دولتی نامم ثبت شود، سمت بهزیستی نمیروم. اگر ترنسی باشم که تمکن مالی دارم و نیاز به کمک بهزیستی ندارم، طبیعتا سمتش نمیروم. تعداد بسیار زیاد و درخورتوجهی از ترنسسکشوالها در سازمانی مثل بهزیستی ثبت نمیشوند؛ چون فقط کسانی که برای گرفتن کمک بلاعوض مراجعه میکنند، ثبت میشوند. همچنین است آماری که نزد پزشکی قانونی یا ثبت احوال و... وجود دارد. هیچکدام از آن مؤید آمار دقیق ترنسسکشوالها نیست.
آمار دقیقی نیست؛ اما شاید در کل ۱۰ سال گذشته پنج تا شش هزار نفر مجوز عمل جراحی گرفته باشند. مثلا پزشکی قانونی فقط کسانی را در آمار خودش دارد که عمل جراحی کرده باشند. آمارهای جهانی هم جمعیتهای متفاوتی نشان میدهد. طبق یکی از این مطالعات در هر صد هزار نفر، ۳۰ نفر ترنس هستند که با احتساب جمعیت ۸۰ میلیونی ایران تعداد ترنسسکشوالها در کشور ما چیزی حدود ۲۴ هزار نفر تخمین زده میشود.
خیر. اما فجایع پزشکیاش بالاست. خود این بچهها اصطلاحا میگویند قصابی میشوند. مثلا دستگاه تناسلی زن را برایشان طراحی میکنند که عملا هیچ کارکردی ندارد. یا ممکن است عمل جراحی انجام شود که به بقیه بخشها مثل گوارش و مثانه صدمات جبرانناپذیری وارد شود.
جراحی مرد به زن بهنوعی دشوارتر است. اینها چندین عمل دارند و با یک عمل تمام نمیشود. تا آخر عمر هم باید هورمونتراپی شوند. اینها یک عمل جراحی تخلیه دارند که یک قسمت از کار است. برای تبدیل به مرد سینه و رحم و تخمدان برداشته میشود و عملهای ترمیمی است که باید چیزهایی اضافه شود و آن بخش از عمل است که هزینهبر است. مثلا خلأ قانونی داریم که الان چالش بسیار بزرگی است. مردی که آلت تناسلیاش را تخلیه میکند، قانونگذار میگوید این فرد باید شناسنامه زن بگیرد و در خیلی جاها میگوید تو هنوز زن نیستی و باید عملهای جراحی بیشتر و ترمیمی انجام دهی. تکلیف این افراد مشخص نیست. بین پزشکان و متخصصان یا در دادگاهها افراد آگاه و نخبه زیادی در این زمینه نداریم و در این زمینه کار میکنیم. این یکی از بخشهای مهم است که امیدواریم صدایمان را به گوش جامعه برسانیم.
فعلا ساختار ما شکل نگرفته است. ما در حال زمینهسازی هستیم. جلساتی با وزارت کشور و وزارت بهداشت برگزار کردهایم که به طرح اولیه برسیم که چه اقداماتی انجام گیرد. ما نه خَیِر خیلی قوی داریم و نه به لحاظ سختافزاری امکانات خوبی در اختیارمان است. نیازهای این بچهها هم از نوعی نیست که ابتدا احتیاج به آموزش داشته باشد. اینها بیشتر احتیاج به کمک و حمایت دارند و بهترین کمک آن است که موانع را از پیش پای آنها برداریم و برایشان فرصت ایجاد کنیم. بزرگترین مشکل این افراد تنهایی و طردشدگی از سوی خانواده و جامعه است. درحالحاضر توانی برای کمک به این افراد نداریم برای اینکه ما تنها هستیم و باید جامعه و مردم و متخصصان به ما کمک کنند تا تبدیل به سیستم و سازمان شویم. برای مثال خیلی از افراد هستند که وقتی فرد آواره و بلامکانی را میبینند که از سرما میلرزد، دیگر ترجیحشان این نیست که به یک فرد ترنسسکشوال کمک کنند؛ زیرا قبل از آنکه آن را یک حمله ببینند، یک ترنسسکشوال میبینند. درصورتیکه اینها مشکلاتشان دقیقا از همان جنس اما پنهان است. اینها تظاهراتی ندارند که ما بفهمیم. این افراد معمولا در دام یکسری باندهای تبهکار و بزهکار میافتند یا در حالت بهتر، پارتنری پیدا میکنند و با هم زندگی میکنند تا زمانی از آنجا هم طرد شوند و این چرخه باطل تکرار میشود. در نهایت در وضعیت بدی قرار میگیرند که به عنوان یک ترنس شناخته نمیشوند بلکه به عنوان یک فرد بزهکار و مجرم و کارتنخواب شناخته میشوند و کسی اینها را به چشم یک انسان و همنوعی که کمی با ما تفاوت داشته نمیبیند. اگر این افراد از ابتدا ابایی نداشته باشند که در جامعه اعلام کنند که هستند و چه میخواهند و از طرف جامعه حمایت شوند، افراد بسیار توانمند و کمهزینهای هستند. درصورتیکه ما آنها را به آسیب و پدیدهای پرهزینه تبدیل میکنیم و بعد هم دنبال مقصر میگردیم و معمولا مقصر هم این افراد هستند و این چرخه باطل تکرار میشود و ناآگاهی و باورهای غلط را تقویت میکند.
بستگی دارد به اینکه فرد بیمه باشد یا خیر یا اگر بیمه باشد، بیمه او تا چه سقفی از هزینههای درمان را شامل شود. معمولا در بیمارستانهای دولتی عمل تخلیه با سه تا چهار میلیون تومان انجام میشود. ولی برای افرادی که تحت پوشش بیمه قرار ندارند، در بیمارستانهای غیردولتی این هزینه ممکن است به بالای هفت میلیون برسد. عملهای ترمیمی که شامل پروتزها و لیزرها و... است، به دلیل آنکه عموما شامل بیمه نمیشوند، میتواند تا ۲۰ تا ۳۰ میلیون تومان هزینه در بر داشته باشد. البته خیلیها مایل نیستند عمل جراحی ترمیمی یا حتی اصلی را در ایران انجام دهند و به کشورهای دیگر مراجعه میکنند.
فردی که ترنس است، خودش مطلع است. این افراد نسبت به عموم جامعه آگاهی بیشتری دارند و خودشان خوب میدانند که ترنس هستند یا هویت جنسی دیگری دارند و میدانند چه تفاوتی بین آنها وجود دارد. چطور میتوان وقتی آماری از ترنسسکشوالها که تا حدی امکان معرفی خود در جامعه را دارند، وجود ندارد، آماری از سایر اقلیتهای جنسی یا جنسیتی داد. اصلا چه فرقی میکند ما بگوییم صد هزار نفر یا یک میلیون نفر در جامعه ما چنین افرادی هستند. ببینید در واقع وقتی افرادی به دلیل گرایش جنسیشان و برای آنکه کمتر مورد تحقیر قرار بگیرند و بتوانند از حداقل حقوق انسانی برخوردار باشند، ممکن است تن به عمل جراحی بدهند، یعنی بین بد و بدتر انتخاب میکنند که در واقع عمل جراحی انتخاب بدتر است اما آنقدر فشار زیاد است که دست به این کار میزنند. وقتی شرایط جامعه ما برای این افراد چنین است، به نظر ما باید با اولویتهای دیگری نیز به غیر از آمار توجه کنیم. ما فکر میکنیم جامعهای مطلوب است که در آن قانونگذار برای هر انسانی با هر انتخابی امکانات و فرصتها را لحاظ کرده باشد. ما جامعهای را میخواهیم که برای حداقلها نیز فرصت باشد.
بین یک تا دو سال. اگر فرد با تشخیص افسردگی مراجعه کند، میگویند اول باید افسردگیات را درمان کنی بعد مراجعه کنی و ترنسبودن در مرحله ثانویه قرار میگیرد. درمان افسردگی حداقل دو سال زمان نیاز دارد؛ ولی هیچ ساختاری برای کمک به درمان افسردگی این فرد وجود ندارد. آمارهای زیادی از خودکشی این افراد داریم. این افراد از خانوادههایی پرتنش و پرآسیب میآیند که حمایتشان نمیکنند. یا جنگیدهاند و به اجبار با خانواده کنار آمدهاند که راه پرمشقت و سختی را پشت سر گذاشتهاند یا از خانواده فرار کردهاند. این افراد چون معمولا از نوجوانی درگیر مشکلشان هستند، غالبا افسردگی دارند. اغلب دچار مشکلات خلقی هستند. ما نمیگوییم باید قبل از پرداختن به مسائل روانشناختی این افراد، آنها را جراحی کرد، میگوییم نباید آنها را بیپناه رها کرد.
بله.
دریافت مجوز ربطی به بهزیستی ندارد. بهزیستی اگر بودجه داشته باشد یک مبلغ بلاعوض را به اینها میپردازد؛ برای مثال فرد به دادگاه میرود و در کمیسیون ممکن است رد شود و باید خودش را پیدا کند که چه کار کند. ممکن است بهطور شانسی در یک مسیر درست قرار بگیرد و ضمنا کسی نگوید به بهزیستی برو. ارتباطی بین این سازمانها نیست. هیچ مرجعی وجود ندارد. خودشان باید این راه را پیدا کنند. روندی بسیار پرهزینه است. بخشی از مشکل بهخاطر بدکارکردی این سیستمهاست که هزینه را مضاعف میکند. یک بخش دیگر در ارائه خدمات است که باید در دستور کارمان قرار دهیم. اگر سازمانهایی مثل شهرداری به ما کمک کنند، بسیار راحت میتوانیم اینها را به افراد مولد و کارآمد تبدیل کنیم که بتوانند هزینه خودشان را دربیاورند. بهویژه کسانی که تنها در شهرهای بزرگ زندگی میکنند و حمایت خانواده را ندارند. اگر شهرداری فضاهایی را در اختیار ما بگذارد میتوانیم با تجهیز این فضاها، کارگاههایی برای فعالیت این افراد راهاندازی کنیم. در کنار این کارگاهها نیازمند خوابگاه هستیم. اگر پسری با لباس دخترانه از شهرستان به تهران بیاید و هنوز مجوز عمل هم نگرفته باشد و مدارک هویتیاش هم تغییر نکرده باشد و بههیچوجه حاضر به تغییر پوششش نباشد، با ظاهری زنانه و فیزیک پسرانه به تهران بیاید، خب کجا باید اقامت داشته باشد؟ به مراکز مداخله در بحران و خانههای امن بهزیستی نمیتواند برود. چون نمیتوانند این فرد را در شکل و شمایل زنانه به مراکز مداخله در بحران بفرستند که زنها و دخترها هستند. اگر بگوید مرد هستم، در بهزیستی جایی برای مردان وجود ندارد. این فرد اگر با تمایلات زنانه به گرمخانههای شهرداری برود، معلوم نیست چه بلایی سرش بیاید؛ بنابراین برای این افراد هیچ خوابگاه و اسکانی وجود ندارد. تعداد این افراد بسیار زیاد است. اگر ما فضا در اختیار داشته باشیم، در کنار کارگاهها، میتوانیم خوابگاههایی هم داشته باشیم. یا خیران باید به ما کمک کنند یا حاکمیت. حاکمیت معمولا بهدلیل نگرانیهایی که دارد، بسیار محتاط عمل کرده و امکانات خود را بهسختی در اختیار بخش غیردولتی قرار میدهد. خیران هم معمولا بهلحاظ سنتی، شاید تمایلات کمتری به کمککردن در این زمینه داشته باشند. هرچند میدانم افراد زیادی هستند که مایل به کمک به این افراد هستند؛ اما فعلا نتوانستهایم با اینها ارتباط برقرار کنیم.