عصر ایران؛ مهرداد خدیر- کارگردان و تهیه کنندۀ فیلم «آشغالهای دوست داشتنی» برای سینما آزادی به عنوان مهمترین سینمای حوزۀ هنری، دسته گل فرستاده است.
ماجرا از این قرار است که حوزه هنری از نمایش این فیلم در سینماهای خود سرباز زده است چرا که برای خود خط مشی جداگانه و کارشناسانی دارد که کاری ندارند فیلم مجوز دارد یا نه. خوششان نیاید پخش نمی کنند و رفتاری دارند که انگار سینماها مال خودشان است و مصادره ای نبوده است.
در بهار سال 1391 بود که رییس حوزه هنری گفت :« فیلم های غیر ارزشی، مسألهدار و فیلمهایی که خطوط قرمز را مطابق تشخیص کارشناسان ما رعایت نکنند نمایش نخواهیم داد.»
تعریف «مسألهدار» را هم این گونه معرفی کردند: «فیلمهایی که در مسایل اخلاقی و عفت عمومی از خطوط قرمز تجاوز می کند».
منتها معلوم نیست که فیلم «آشغالها» از کدام خط قرمز عبور کرده که به تریج قبای آقایان برخورده است؟
البته قبلا به این رفتار واکنش نشان داده شد. چون متقابلاً شورای صنفی فیلمهای پُرفروشی چون «کلاه قرمزی» را در اختیار حوزۀ هنری و مشخصاً سینما آزادی قرار نداد.
به این بهانه می توان چند نکته را یادآور شد:
1. تحریم، بد است یا نه؟ اگر ترامپ، تحریم کند بد است ولی اگر خودمان، خودمان را تحریم کنیم بد نیست؟
حافظ می گوید: «کار بد مصلحت آن است که مطلق نکنیم».
اگر تحریم بد است علی الاطلاق بد است. اگر تحریم بد است از هر که سر بزند بد است. حوزه هنری با این کار از تحریم، قبح زدایی می کند.
2.سینما آزادی را حوزه هنری نساخته و متعلق به مدیران آن هم نیست. این سینما پیش از انقلاب به نام سینما شهرفرنگ شناخته می شد. البته سینما شهر قصه هم ذیل آن فعالیت می کرد. در دهه 80 و بعد از آتش سوزی هم به همت شهرداری تهران احیا شد. یکی از بهترین حس ها وقتی بود که دیدم سینما دوباره برکشیده است. اگرمتعلق به بخش خصوصی بود شاید توجیه داشتند هر چند سینماهای متعلق به بخش خصوصی هم نمی توانند سر خود عمل کنند و باید با شورای صنفی نمایش هماهنگ باشند.
3. مردم از فیلم «آشغال های دوست داشتنی» استقبال می کنند. یعنی این فیلم را می پسندند. این کارشناسان که هستند که خودشان را هم بالاتر از قانون می دانند و هم کاسۀ داغ تر از آش شده اند؟
4. جالب این است که همین حوزه هنری که برای دیگران متر و معیار تعیین می کند خودش تهیه کنندۀ فیلمی شده که خبرگزاری منتسب به یک نهاد انقلابی دربارۀ آن می نویسد: « برای اولین بار در تاریخ انقلاب، فیلمی با بودجۀ یک نهاد انقلابی ساخته می شود که در آن دو نهاد خدوم و مخلص و فداکار انقلاب که آرامش و ثبات کشور مرهون آنهاست روی هم اسلحه می کشند.»- اشاره به فیلم «دیدن این فیلم جرم است».
بنا بر این حتی در بین خودی ها هم تشخیص سره از ناسره یکسان نیست.
5. کار سینما نمایش فیلم مجوزدار است نه ورود محتوایی به یک فیلم. مثل این است که یک دکۀ مطبوعاتی بگوید من از روزنامه اصلاح طلب خوشم نمی آید ونمی آورم و دیگری بگوید من از روزنامۀ اصول گرا خوشم نمی آید و نمی آورم!
در حالی که صدور مجوز و نظارت کار هیأت نظارت بر مطبوعات است و تشخیص محتوا هم با مخاطب است و ربطی به دکه دار ندارد. تازه دکه متعلق به خود شخص است. سینما هم متولیان خاص خود را دارد.
نمی شود که پس از دریافت مجوز فیلم نامه و مجوز تولید و مجوز اکران و اعمال سانسور برای نمایش و رها شدن از توقیف 6 ساله و راه ندادن به جشنواره فجر برای جلب نظر مدیران سینما ازادی هم بکوشند. البته شخص مدیر سینما آزادی را سال هاست می شناسم و به قاعده مخالفتی ندارد و ناگزیر است به خواست حوزه هنری تن در دهد اما ورود محتوایی سینما ها به فیلم ها عجیب است.
حتی صدا و سیما هم این کار را نمی کند و مثلا از رضا رشیدپور نمی خواهند فلان روزنامه را در «حالا خورشید» نشان دهد و آن یکی را نه یا حد اقل علنی نمیکنند.
6. سینما آزادی سینمای خاطرات ماست. پیش از انقلاب به خاطر فضای مذهبی خانواده تنها یک بار پا به سینما شهر فرنگ گذاشتهام و آن هم برای تماشای فیلم «پاپیون» بود و بعد از چهل و چند سال هنوز طعم شیرین بازی های استیو مک کویین و داستین هافمن را فراموش نکرده ام. اما بعد از انقلاب و تا قبل از آتش سوزی در 20 سال قبل تا دلتان بخواهد. هم سینما آزادی و هم شهر قصه. اصلا سینما برایم در دو سینمای آزادی و عصر جدید تعریف می شد. اما با این رویکرد تازگیها بدم می آید به سینمایی بروم که افزون بر تحمیلهای دیگر تحمیل و تحریم مضاعفی را هم به اجرا می گذارد.
خوشبختانه با افتتاح پردیسهای مختلف سینمایی تحریم آزادی دیگر چندان کارگر نیست و تنها خودشان را ضایع کردهاند اما به هر رو این سینما برندی داشت. خاطرات شیرینی داشتیم و خیلی بد است که کسانی بخواهند به تمام آن خاطرات پشت پا بزنند.
مثال مشهوری درباره کارخانۀ کوکاکولا شنیدهایم که مدیر آن به کارمندان خود گفت: اگر یکی از سالنهای تولید ما آتش بگیرد جبران میکنیم. اما اگر تصویر یک شیشه نوشابه با سوسکی در آن در روزنامهای چاپ شود چگونه جبران کنیم؟ اهمیت برند به حسی است که به مخاطب می دهد.
برای منِ مخاطب، سینما آزادی اما حالا یادآور تحریم و تنگنظری است و از این پس ترجیح میدهم تا جایی که ممکن است نه در سینما آزادی که در باغ کتاب یا پردیسهای کورش و مگامال و چهارسو فیلم ببینم. نمیگویم هرگز. چون برای هیچ موضوعی «هرگز» را به کار نمیبرم اما امیدوارم این رفتار حوزه هنری بی پاسخ نماند. گذشت روزگاری که حوزه هنری تحریم کند و مردم نتوانند فیلم ببینند.
تنها حُسن این اتفاق این است که مردم بدانند اگر صاحبان این تفکر حوزۀ عمل گستردهتری پیدا کنند چه میکنند و اگر شهرداری هم دست آنها بود بر سر باغ کتاب و نهادهای دیگر چه میآوردند.
پیشنهاد می کنم کمپینی برای ندیدن فیلم در سینماهای حوزه هنری تشکیل شود.