۲۰ آبان ۱۴۰۳
به روز شده در: ۲۰ آبان ۱۴۰۳ - ۱۴:۱۹
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۶۵۵۵۸۷
تاریخ انتشار: ۱۰:۱۲ - ۰۶-۱۲-۱۳۹۷
کد ۶۵۵۵۸۷
انتشار: ۱۰:۱۲ - ۰۶-۱۲-۱۳۹۷

میم، مثل مادران شیفتی! / روایتی از شیرخوارگاه زنجان

برایم خیلی جالب است که برای مادر نداشته جشن روز مادر می‌گیرند، مسؤول مرکز می‌گوید، درست است که کودکان از ابتدای تولد خود مادر را حس نکرده‌اند، اما آنها هم مثل سایر کودکان وقتی به سن خاصی می‌رسند، کلمات مختلف را برای او هجی می‌کنیم و آموزش می‌دهیم و همانند همه کودکان نخستین کلمه‌ای که به آنها یاد می‌دهیم، مامان و بابا است.

خبرگزاری فارس، کمی مانده به میدان پروین اعتصامی، کنار خیابان، ساختمانی است که تقریبا اسمش برای همه آشناست «شیرخوارگاه ثمین‌تاب»، ساختمانی که شاید بارها و بارها و خیلی ساده و بی‌تفاوت از کنار آن گذر کرده‌ایم، شاید اصلا کسی نداند چرا نام شیرخوارگاه، «ثمین‌تاب» است.
بقاء ثمین‌تاب شهیدی است که در دامان بهزیستی پرورش یافته و در دوران هشت سال دفاع مقدس در راه دفاع از کشور به شهادت می‌رسد، به همین خاطر برای گرامیداشت یاد و خاطره این شهید بزرگوار مرکز نگهداری کودکان یعنی همان شیرخوارگاه را ثمین‌تاب نام‌گذاری می‌شود.

با این حال شاید با اینکه شیرخوارگاه دقیقا در کنار خیابان و محل گذر بسیاری از شهروندان است، شاید کمتر کسی بداند که در داخل آن چه خبر است و روزگار بر اهالی این مرکز چگونه می‌گذرد.
 
میم، مثل مادران شیفتی!
تصمیم گرفتم حالا که روز مادر است به سراغ کودکان ثمین‌تابی بروم و احساس آنها را درباره «مادر» بدانم، با هماهنگی که قبلا انجام شده وارد مرکز می‌شوم، ورودی شیرخوارگاه اتاق نگهبانی است، بخش بعدی اتاق انتظار برای افرادی است که ناآشنا هستند و اجازه ورود به محل نگهداری کودکان را ندارند.

*فرش قرمز برای کودکان ثمین تابی
از اتاق انتظار که می‌گذرم به یک «فرش قرمز» می‌رسم که ورودی مرکز است، چند کفش زنانه درست در ابتدای پله‌ها کنار هم چیده شده است، من هم کفش‌هایم را در می‌آورم و از پله‌ها بالا می‌روم تا به طبقه سوم برسم.
طبقه سوم جایی است که کودکان یک ماهه تا 6 ساله در آن زندگی می‌کنند، کودکانی که هرکدام داستانی دارند، یکی پدر دارد و یکی مادر، یکی اصلا پدر و مادر ندارد، برخی هویتشان مشخص است و اسم دارند، برخی حتی آن را هم ندارند و از کل دنیا اسمشان هم مستعار است، یکی از آنها بدسرپرست است و ... آنها اما در عین متفاوت بودن یک ویژگی مشترک دارند و آن اینکه با حکم قضایی به این مرکز می‌آیند و با حکم قضایی هم می‌روند.

وارد بخش اصلی نگهداری کودکان می‌شوم، خانمی با لبخند به سراغم می‌آید و مرا به اتاق مدیر مرکز راهنمایی می‌کند، مرکز کاملا ساکت است انگار هیچ کودکی در اینجا زندگی نمی‌کند، کنجکاو شده و علت را از مدیر مرکز جویا می‌شوم، نوزادان که در خواب شیرین هستند، نوباوه‌گان مشغول تماشای تلویزیون و بقیه هم طبق معمول هر روز به مهد کودک رفته‌اند.
به اتاق مسؤول مرکز می‌روم در همین اتاق دو نفر از مربیان مشغول تفکیک جوراب‌های عید کودکان بر اساس سن و اندازه پای کودکان هستند.

مسؤول مرکز که خود دارای تحصیلات مرتبط در این حوزه است، شیوه نگهداری از کودکان را در این مرکز کاملا تخصصی عنوان کرده و می‌گوید، تیمی که در این مرکز فعال است کاملا تخصصی است و روانشناسان به صورت مستمر از لحاظ روحی و عاطفی کودکان را غربال می‌کنند تا مشکلی نداشته باشند، البته برای مادریاران نیز مرتب دوره آموزشی برگزار می‌شود که تعادل لازم را در تعامل با کودک داشته باشند و در واقع یک جایگزین تمام عیار به جای مادر باشند.

مادریاران نیز که در واقع تاثیرگذارترین فرد در زندگی کودکان هستند به صورت شیفتی 24 ساعت همراه کودکان هستند و 48 ساعت در استراحت و این چرخه به صورت مرتب تکرار می‌شود تا کودکان خلائی احساس نکنند.
پروسه نام‌گذاری در این مرکز به این شکل است که به انتخاب مادریارها یک اسم برای کودکان انتخاب شده و سپس طبق استعلام گواهی ولادت و با معرفی بهزیستی اگر اسم پدر و مادر نداشته باشد، یک اسم و فامیل فرضی برای کودک انتخاب می‌شود.

کودک پس از پذیرش در مرکز، 21 روز در اتاق قرنطینه نگهداری می‌شود و از لحاظ بیماری‌های مختلف غربالگری کامل شده و بعد از طی این مرحله پروسه نگهداری کودک بر اساس سنی که در آن قرار دارد آغاز می‌شود.
همه چیز در این مرکز برای کودکان همانند سایر کودکان فراهم است، کودکان طبق برنامه خاصی به پارک و شهربازی می‌روند، در فصل تابستان کودکان به همراه مادریارها به پارک می‌روند و نزدیک ایام عید هم کودکان سه سال به بالا همراه مربیان و مادریارها برای خرید لباس عید به بیرون از مرکز می‌روند و لباس عید را خودشان انتخاب می‌کنند.
در این مرکز برای همه کودکان جشن تولد می‌گیرند، همه مراسم سال از جمله شب یلدا، چهارشنبه آخر سال، شب سال تحویل، همه و ... همه پابرجاست و مسؤولان مرکز حتی یک قلم را هم جا نمی‌گذارند.
 
*جشن روز مادر در شیرخوارگاه
به گفته مسؤول مرکز قرار است در روز مادر جشن بزرگی برای مادریارها گرفته شود، جشن باشکوهی که  همه بچه‌ها باشند، جشن روز مادر برای مادریارها!
برایم خیلی جالب است که برای مادر نداشته جشن روز مادر می‌گیرند، مسؤول مرکز می‌گوید، درست است که کودکان از ابتدای تولد خود مادر را حس نکرده‌اند، اما آنها هم مثل سایر کودکان وقتی به سن خاصی می‌رسند، کلمات مختلف را برای او هجی می‌کنیم و آموزش می‌دهیم و همانند همه کودکان نخستین کلمه‌ای که به آنها یاد می‌دهیم، مامان و بابا است.

یکی از موضوعات در خور توجهی که مسؤول مرکز در صحبت‌های ابتدایی خود مطرح می‌کند، مشارکت فعال خیران در کمک به مرکز ثمین‌تاب است، به گفته «سیفی» خیران نیک‌اندیش زنجانی در همه حوزه‌ها برای کمک به شیرخوارگاه وارد شده و هر خیر به اندازه بضاعت خود از جمله تهیه داروهای کودکان دارای بیماری خاص، تهیه شیرخشک، خرید سهام برای کودکان، تهیه لباس کودکان و ... با مرکز همکاری دارند.
هر چند آمار دقیقی از تعداد کودکانی که به شیرخوارگاه سپرده می‌شوند در اختیار ما قرار نمی‌گیرد، اما آنطور که مسؤول مرکز می‌گوید نیمی از این کودکان بدسرپرست هستند.

مسؤول مرکز اشاره‌ای به پروسه واگذاری کودکان نیز می‌کند و می‌گوید، واگذاری کودکان به لحاظ حساس بودن با دقت و ظرافت و طی پروسه مشخصی صورت می‌گیرد تا کودکان دچار بحران نشوند و پس از انجام تحقیقات محیطی و تایید کارشناسان و ... با طی پروسه لازم کودک با حکم دادستانی تحویل خانواده متقاضی می‌شود.
البته به منظور کمک برای کودکانی که نزد خانواده‌های سببی و یا نسبی خود زندگی می‌کنند نیز از طرف بهزیستی ماهیانه مبلغی واریز می‌شود.

*نوزاد دختر 40 روزه جدیدترین عضو مرکز
پس از این توضیحات و آشنایی مختصر با شیوه کار مرکز به همراه مدیر به بازدید از شیرخوارگاه می‌روم، شیرخوارگاه شبیه خانه‌ای است که از همان اول صبح پزشک، روانشناس، مددکار همه و همه در جای خود مستقر هستند و به قول معروف نمی‌گذارند، آب در دل کودکان تکان بخورد.

عین همه خانه‌ها زندگی در شیرخوارگاه هم در جریان است، محوطه از صبح زود تمیز شده است، کودکان شیرشان را خورده‌اند و مشغول تماشای کارتن مورد علاقه خود هستند، سه تا 6 ساله‌ها به مهد کودک رفته‌اند، ملحفه و رو تختی کودکان مرتب شده و تمیز است.
با همراهی مدیر و مددکار به بازدید از قسمت نگهداری کودکان می‌رویم، موضوعی که در مرکز به چشم می‌خورد این است که یک بخش آن اداری و ویژه خدمت‌رسانی به کودکان است و بخش دیگر که ویژه نگهداری کودکان است کاملا با آن متفاوت است، اتاق‌هایی با دیوارهای رنگی و نمدکاری شده که هنر دست مربیان مرکز است، برای اینکه روحیه کودکان شاد باشد.

از راهرو که می‌گذریم در بخش کودکان ابتدای سالن اتاقی وجود دارد که مخصوص نگهداری کودکان سه تا 6 سال است، از رنگ اتاق‌ها و پارچه‌های با شکل‌های شاد و کودکانه که برای روتختی بچه‌ها استفاده شده می‌توان حدس زد که کدام اتاق مخصوص دختران و کدام مخصوص پسران است.

کمدهای آبی ویژه پسران و کمدهای صورتی برای دختران است که وسایل شخصی خود را در آن قرار داده‌اند، از این اتاق که می‌گذریم به اتاق نوزادان می‌رسیم، بالای سر هر نوزاد تغذیه ویژه او و رنگ پستانکش مشخص شده است.
کوچکترین نوزاد اینجا دختری 40 روزه است که به تازگی وارد این جمع شده است و هنوز نمی‌دانم اسمش چیست.
کودک دیگری که در اتاق نوزادان است مشکل ستون فقرات دارد و فلج کامل است و 10 ماه بیشتر ندارد، به گفته پزشکان قرار بوده این نوزاد در همان 10 روزگی چشم از این دنیا ببندد، اما با زحماتی که در این مرکز برایش کشیده شده 10 ماهه شده و هر روز بهتر و بهتر می‌شود.

چند نوزاد مرکز هم غافل از گذشته و آینده خود پستانک در دهان با لبخند معصومانه در خواب فرو رفته‌اند و چقدر تلخ است این لبخند شیرین!
به سمت اتاق بعدی مرکز حرکت می‌کنیم، اتاقی که مخصوص نوباوه‌گان است، اینجا هم همه چیز شخصی است، از تخت گرفته تا عروسک‌هایی که برای کودکان است.
 
*الو بابا! الو مامان!
وارد یک اتاق دیگر می‌شویم که اتاق تلویزیون نام دارد، چند توپ و عروسک زیردست کودکان است، همین که در باز می‌شود، چند کودک به سمتمان می‌آیند، با همان زبان شیرین کودکانه مرتب مامان، مامان می‌گویند و بی‌پناه و معصومانه به سمت مربیان مرکز می‌دوند، مدیر، مربی، مددکار برای آنها فرقی ندارد، همه را مامان صدا می‌زنند، گویی تنها کلمه‌ای که در ذهن آن نهادینه شده واژه مامان است، «مادریار»ها با آغوش باز کودکان را بغل می‌کنند.

همین که کودکان مطمئن می‌شوند مادریارها همراهشان هستند دوباره مشغول بازی می‌شوند، یکی از بچه‌ها با دیدن من که تنها غریبه جمع هستم، به مادریار پناه می‌برد، می‌خواهم رابطه دوستی با او برقرار کنم که صورتش را از من برمی‌گرداند، در همین حین یکی از پسر بچه‌ها به سمتم می‌دود و پایم رو سفت می‌گیرد. شوکه می‌شوم و برای نزدیک‌تر شدن به او روی پاهایم می‌نشینم و محکم بغلش می‌کنم و او هم همچنین، چقدر شیرین است این حس وابستگی، دوست دارم بیشتر کنارش بمانم و بغلش کنم.

در همین حین که او را بغل کرده‌ام، پسر بچه دیگری با نگاه معصومانه‌‌اش گوشی تلفنم را از روی زمین برمی‌دارد و با آن گام‌های کوچکش کل اتاق را دور می‎زند الو لو می‌کند و با صدای بلند می‌گوید، بابا! بابا!
سپس اتاق را دور می‌زند و با همان زبان شیرین کودکانه با تلفنی که کسی پشت خطش نیست، صحبت می‌کند متوجه حرفهایش به غیر از کلمه مامان، مامان نمی‌شوم.

یکی دیگر از کودکان دنبال گمشده‌اش در کیفم است و همه محتویات آن را بیرون می‌ریزد و با همان دستان کوچکش یکی از گوشی‌های هندزفری را در گوشش می‌گذارد و چقدر عجیب است کودکانی که شاید کمتر مثل کودکان دیگر در اجتماع بوده‌اند، متوجه همه چیز هستند، حتی تکنولوژی و ... 
 
*مادریاران شیفتی
آن طرف‌تر بر سر یک توپ بین دو کودک دعوای شیرینی راه می‌افتد و هر دو ناگهان شروع به گریه می‌کنند، یکی از کودکان دست مادریار را محکم گرفته و ر‌ها نمی‌کند و از او می‌خواهد که توپش را پس بگیرد، اما همان طرف کودک معصوم دیگری گریه می‌کند و توپ را پس نمی‌دهد، مادریارها کودکان را بغل کرده‌اند و به دنبال آرام کردن آنها هستند، اما نمی‌داند توپ را به کدام کودک بدهد که دل دیگری نشکند و چقدر سخت است، جای این مادریار بودن.

به اتاق دیگری می‌روم که اتاق شیر نام دارد و در آن شیر نوزادان تهیه می‌شود و طبق برنامه زمان‌بندی مشخصی شیر نوزادان شیرخوار توسط مادریار به آنها داده می‌شود.
اتاق بعدی که به قول یکی از مربیان محبوب‌ترین اتاق مرکز است، «اتاق بازی» نام دارد، جایی که در آن انواع وسایل بازی برای کودکان فراهم است، آنقدر زیباست که اگر کسی کودک هم نباشد دوست دارد ساعت‌ها در آن محل حضور داشته باشد.
روی درب اتاق بازی عکس کودکان را چسبانده‌اند، هر کودک بر اساس کار خوبی که انجام داده است، ستاره گرفته و اگر به تعداد خاصی برسد، مادریاران به او جایزه می‌دهند.

حمام با دیوارهای رنگی که متناسب با روحیه کودکان است، سرویس بهداشتی، سالن غذاخوری، اتاق بازی و کاردستی همه و همه ... متناسب با سن و روحیه کودکان در مرکز فراهم است و همه چیز وجود دارد، تنها یک چیز در مرکز کم است که شاید جبران همه داشته‌های آن باشد، «مادر».

 البته که مادریارها و مربیان و مسؤول مرکز خود مادر هستند و شبانه‌روزی مراقب این کودکان هستند، اما آنها باید مهر مادری‌شان را بین چندین کودک تقسیم کنند، باید محبت کنند اما مراقب باشند کودک زیاد وابسته آنها نباشد چون موقع تحویل کودک به خانواده مشکلات روحی برای او ایجاد می‎شود، باید محبت کنند اما مراقب باشند در محبتشان تبعیض نباشد، چون کودکان دیگر تبعیض را خوب متوجه هستند، مادریارها باید محبتشان را تمام و کمال نثار کودکان کنند اما وابسته کامل به آنها نشوند چون پس از رفتن کودک خودشان هم خلاء عاطفی حس می‌کنند، مادریارها به کودکان محبت می‌کنند، اما شیفتی!

نویسنده : زهرا رسولی

ارسال به دوستان