عکسی در رسانه ها از حضور پسربچه های با بیماری تنفسی در جمع جوانان خوزستانی برای ساختن سیل بند منتشر شد، روایت روزنامه ایران از حضور این پسربچه را در ادامه بخوانید:
قرار بود فقط جوانها بمانند و از خانهها دفاع کنند؛ هر چه باشد مردم سرد و گرم چشیده خوزستان دفاع کردن را خوب بلدند و به بچههایشان هم یاد دادهاند؛ نه فقط جوانهای سبزه و خنده روی جنوب که کودکان هم تسلیم شدن را یاد نگرفتهاند؛ یاد نگرفتهاند خانه و زندگیشان را رها کنند؛ یاد نگرفتهاند هیچ کاری نکنند.
حتی همان پسر بچهای که به خاطر بیماریاش نه میتواند حرف بزند و نه میتواند مثل بقیه نفس بکشد؛ به زحمت هشت سالش باشد؛ دمپایی آبی رنگی که برای پایش بزرگ است به پا دارد.
پاهایش و دستهایش خاکی است؛ خاکی که برایش خیلی ضرر دارد. چه تنفسش از راه لوله پلاستیکی و سفیدرنگی است که به گردنش فرو رفته است.
فارسی نمیداند و وقتی مقابلش دوربین عکاسی میبیند خجالت میکشد و یقه اش را به دندان میگیرد تا لوله پلاستیکی گردنش معلوم نشود.
یکی از اهالی حرف عکاس را برایش به عربی ترجمه میکند. پسربچه نمیتواند حرف بزند؛ کار مهمتری از عکس گرفتن دارد.
سیل قرار است بیاید و خانه خرابشان کند. دستهایش را در خاک میکند تا گونی کنار دستش را پر کند و سیلبند بسازد برای دفاع از شهرش؛ نه با سلفی آشناست و نه میتواند بعدها برای کسی تعریف کند که او هم در شهر ماند و جلوی سیل ایستاد؛ با همان دمپایی آبی رنگی که برای پایش بزرگ بود؛ با همان حنجره پلاستیکی.