خودشان را هم جریان سوم میدانند و هم نمیدانند. رئیسشان قائل به جریان سوم بودن نیست، اما حامیانش چرا. ناظران بیرونی هم با شک و شبهه به آن نگاه میکنند.
روزنامه شرق نوشت: شاید یک علت آن فقر فکری تئوریک و گفتمانی آن و سیالبودن بدنه اجتماعی حامیانشان باشد و علت دوم اینکه بقایش بهشدت زیر سؤال است.
نخستینبار سال ۹۰ امیر محبیان، تحلیلگر سیاسی اصولگرا، با اشاره به دو جریان موجود هوادار احمدینژاد، پیشبینی کرد جریان سوم انتخاباتی دیگری از دل دولت برخواهد آمد. او گفته بود: جریانی مرتبط با آقای احمدینژاد در حال بروز است که نهتنها در دل جریان اصولگرا تعریف میشود، بلکه نظرات خاص خود را دارد.
البته محبیان نمیتوانست پیشبینی کند احمدینژاد بعدها خودش سردمدار این جریان شود. احمدینژاد شخصا ادعا کرده است قصد ندارد و نمیخواهد جریان سومی را تشکیل دهد.
او که مدعی رد دستهبندیهای سیاسی موجود است، مرداد ۹۶ گفته بود: «اولا به شما بگویم مسئولیت ما این نیست که خدای ناکرده فکر کنیم جریان سومی را باید در جامعه جا بیندازیم؛ این اول خطاست، این اول خطاست، این اول خطاست. یادتان باشد راحتترین و کوتاهترین مسیر به سمت شیطان این است؛ چون متوجه مسیر نمیشوی.
چون ما جریان سوم نیستیم که، ما مأموریتمان پیونددادن این دو جریان است». این در حالی است که در انتخابات ریاستجمهوری گذشته، برخی هواداران محمود احمدینژاد با راهانداختن هشتگ جریان سوم در توییتر، از نام احمدینژاد، بقایی و مشایی استفاده میکردند.
احمدینژاد با انتقاد از جناحهای سیاسی موجود و زیرسؤالبردن عملکرد ۳۰ ساله آنها، دورانی طلایی را نوید میداد، ولی نتایج نامطلوب مدیریت چندساله او بر کشور، ناکارآمدی و ضعف این جریان را برای مردم مسجل کرد.
بااینحال، او این مسیر نفی دو جریان را حتی بعد از پایان ریاستش بر دولت هم ادامه داده است.
در واقع برخی او را اولین سیاستمدار ایران پس از انقلاب میدانند که همزمان با انکار دوجانبه اصلاحطلبان و اصولگرایان مواجه است، ولی هنوز در درون نظام قرار دارد.
حامیان احمدینژاد بهشدت علاقه دارند از دو جریان موجود زاویه بگیرند و معتقدند این دو جریان هم با رئیس سابق دولت زاویههای تندی دارند.
جریان اصولگرایی که زمانی خودش احمدینژاد را به سمت جریان سومشدن هل میداد و از آن استقبال میکرد، حالا ترجیح میدهد کلا منکر آن شود. سایت مشرق سال ۸۹ نوشته بود: «جریان سوم به نظر میرسد بیش از پیش نیازمند بازسازی خود باشد؛ جریانی که در حرکتی انقلابی، سوم تیر را رقم زد و در وقایع بعد از انتخابات دهم نیز مفتخر به دریافت مدال عمار یاسر شد. این جریان، جریانی است که صددرصد نقشه راه خود را از رهنمودها و مواضع رهبری اقتباس میکند و از برخوردهای سلیقهای با مواضع رهبر انقلاب نیز تبری میجوید. در واقع این جریان مانند برخی دیگر، قسمتهایی از سخنان رهبری را که نمیپسندد، حذف نمیکند.
جریان سوم جریانی است که انتقادات و مشکلات را به اندازه خود ضریب میدهد و قدر داشتههای خود را میداند. دولت را انقلابی، ولایتمدار و برآمده از متن خود میداند و معتقد است باید تمام تلاشها را به کار گرفت برای اینکه این دولت بتواند در نقش سرباز رهبری عمل کند.
این جریان بین نقص در اعتقاد به مبانی و اشکال در عملکرد، تفکیک میکند. فرق گاردگرفتن در برابر ضدانقلاب و گاردگرفتن در جبهه خودی را میفهمد.
معنای برخی سیاسیکاریها و تخریبها را خوب درک میکند و معتقد است باید با همدلی از تمام ظرفیتهای موجود برای پیشبرد اهداف انقلاب استفاده کرد».
این جریان سوم احمدینژادی با آن جریان سوم احمدینژادی مدنظر اصولگرایان گویا زمین تا آسمان تفاوت کرده است؛ برای همین اصولگرایان بهجد معتقدند جریان احمدینژاد در کشور پا نخواهد گرفت؛ بهویژه آنکه بالهای چپ و راست او نیز با محکومیت و بازداشت اسفندیار رحیممشایی و حمید بقایی قطع شده است. غلامعلی حدادعادل، رئیس پیشین مجلس، مدتی پیش در توییتر نوشت: اسفندیار رحیممشایی طراح و تئوریسین جریانی است که آخر و عاقبت ندارد.
اصلاحطلبان، اما با تردید و، اما واگر به امکان اثرگذاری جریان احمدینژاد مینگرند. آنها ماجرای احمدینژاد را تمامشده تلقی نمیکنند؛ به اعتقاد آنها، احمدینژاد ظرفیت بالقوهای دارد که در صورتی که امکانی برایش فراهم شود، میتواند بدنه بالقوه دارای رأی خاکستری جامعه را به نفع خود بالفعل کند.
اصلاحطلبان که از ابتدا منتقد او بودند و اصولگرایان هم که از حامی سفت و سخت او، به رد، انکار و ندیدن او رسیدند تاجاییکه اکنون بهجز در مواردی خاص، رئیس سابق دولت در رسانههایشان بایکوت کامل است و به هیچ شکلی حتی سلبی هم به او پرداخته نمیشود.
بااینحال برخی از جامعهشناسان و ناظران سیاسی، معتقدند احمدینژاد اگر به قدرت بازگردد، توان جمعکردن رأی خاکستری جامعه را دارد. او هنوز هم به شهرها و روستاها سفر میکند و علیه جریان موجود، علیه صاحبان ثروت و قدرت، علیه برخی نهادها و... بهصورت کلی و مبهم، اما تند و تیز و هیجانی حرف میزند.
این حرفهای کلی البته به مذاق بخشی از آن بدنه خاکستری خوش میآید. مردم کمدرآمد و محروم و کمسواد جامعه، با اصول علم اقتصاد کاری ندارند. در خاطر آنها بیش از هر چیز این خاطره نقش بسته است که احمدینژاد را برخلاف هاشمی و خاتمی، از نزدیک دیدند و او مثل خودشان بود و وقتی که آمد، نامههایشان را گرفت و دستور داد که به آنها وام بدهند و به آنها گفت اگر فرماندار و استاندارتان خوب کار نمیکند، به من بگویید تا گوشش را بکشم! گفته میشود که حامیان او انسانهایی غیرسیاسیاند و علایق سیاسی و ایدئولوژیک استوار و مستمری ندارند و همین عوامل موجب میشود احمدینژاد در خلق «جریان سوم» ناکام بماند.