اعتماد - هومان دورانديش
جام جهاني فوتبال زنان از سال 1991 شروع شده است. تقريبا 60 سال پس از جام جهاني مردان.
نگاهي به قهرمانان جام جهاني مردان در 21 دوره اين مسابقات و مقايسه آن با قهرمانان جام جهاني زنان در 7 دورهاي كه تاكنون برگزار شده، تفاوتي اساسي را بين اين دو تورنمنت مهم نشان ميدهد.
در 21 دوره جام جهاني مردان، اين تيمها قهرمان شدهاند: 5 بار برزيل، 4 بار آلمان، 4 بار ايتاليا، 2 بار فرانسه،
2 بار آرژانتين، 2 بار اروگوئه، يك بار انگليس، يك بار اسپانيا. اما در 7 دوره جام جهاني زنان، اين تيمها قهرمان شدهاند:
3 بار امريكا، 2 بار آلمان، يك بار نروژ، يك بار ژاپن. تيم ملي امريكا كه در جام جهاني زنان تا به حال سه بار قهرمان شده، در جام جهاني مردان بهترين مقامش كسب عنوان سومي در 1930 بوده است.
امريكاييها در 11 دوره جام جهاني مردان غايب بودهاند و در 10 دورهاي كه موفق به حضور در اين مسابقات شدهاند، جدا از عنوان سومي نخستين دوره جام جهاني، 5 بار در دور گروهي حذف شدهاند و 2 بار در يكهشتم و يك بار هم در يكچهارم نهايي. اگر آلمان را منها كنيم، دو قهرمان ديگر جام جهاني زنان يعني ژاپن و نروژ نيز نتايج درخشاني در جام جهاني مردان كسب نكردهاند.
ژاپن در جام جهاني مردان يكبار به يكهشتم نهايي رسيده و نروژ هم تاكنون نتوانسته فراتر از يكهشتم نهايي برود.
در واقع در جام جهاني زنان، برخلاف جام جهاني مردان، تيمهايي مثل برزيل و آرژانتين دستشان از قهرماني كوتاه مانده است. باز برزيل در 7 دوره اين مسابقات، يك عنوان سومي دارد ولي آرژانتين هيچوقت جزو چهار تيم هم نبوده. چهار تيم برتر جام جهاني زنان در هر دوره اين مسابقات، عبارت بودهاند از: 1991: امريكا، نروژ، سوئد، آلمان. 1995: نروژ، آلمان، امريكا، چين. 1999: امريكا، چين، برزيل، نروژ. 2003: آلمان، سوئد، امريكا، كانادا. 2007: آلمان، برزيل، امريكا، نروژ. 2011: ژاپن، امريكا، سوئد، فرانسه. 2015: امريكا، ژاپن، انگلستان، آلمان.
نگاهي به فهرست فوق به خوبي نشان ميدهد كه قهرماني در جام جهاني زنان، تا به حال مختص كشورهاي پيشرفته بوده است؛ كشورهايي كه همگي دموكراتيك هستند و از سطح توسعه بالايي برخوردارند. يعني امريكا و آلمان و نروژ و ژاپن.
در بين كشورهايي هم كه عنوان نايب قهرماني را كسب كردهاند، چين تنها كشور غيردموكراتيك است كه البته از سطح توسعه مقبولي برخوردار است.
در بين نايبقهرمانها، برزيل كشوري در حال توسعه و از اين حيث پايينتر از چين است اما برخلاف چين كشوري دموكراتيك است؛ هرچند كه دموكراسي برزيل، عمق و ثبات چنداني ندارد. در هفت دوره برگزار شده جام جهاني، جمعا 10 تيم به جمع چهار تيم نهايي پيوستهاند.
اگر چين توسعهيافته اما غيردموكراتيك و نيز برزيل در حال توسعه و برخوردار از يك دموكراسي نه چندان محكم را موقتا كنار بگذاريم، 8تيم باقيمانده متعلق به كشورهاي پيشرفتهاند (يعني توسعهيافته و دموكراتيك).
چنين وضعي، جام جهاني زنان را تا حد زيادي تبديل به يكي از آينههاي توسعه و دموكراسي در جهان كنوني كرده است.
علاوه بر اين، در خود جهان غرب نيز كشورهاي پروتستان از حيث سطح توسعه و دموكراسيمعمولا بالاتر از كشورهاي كاتوليكهستند.
عقبماندگي سياسي و اقتصادي كشورهاي كاتوليك نسبت به كشورهاي پروتستان در جهان غرب، به گونهاي بوده كه تا اوايل دهه 1970 بسياري از جامعهشناسان سياسي معتقد بودند فرهنگ كاتوليك اصولا مناسب گذار به دموكراسي نيست.
تا پيش از ظهور موج سوم دموكراسي از 1974 در پرتغال و كمي بعد در اسپانيا، جامعهشناسان غربي اميد چنداني نداشتند كه جهان كاتوليك به جهاني دموكراتيك تبديل شود.
اما كودتاي نظاميان پرتغال در 1974 و سپس مرگ خوشپيامد ديكتاتور اسپانيا، ژنرال فرانكو، راه را براي دموكراتيك شدن كشورهاي كاتوليك جنوب اروپا در دهه 1970 باز كرد و در دهه 1980 نيز برخي از كشورهاي كاتوليك امريكاي جنوبي، با سقوط نظاميان حاكم در اين كشورها، گذار به دموكراسي را تجربه كردند و در كل موج دموكراتيزاسيون امريكاي لاتين را در برگرفت.
آرژانتين، برزيل و شيلي، مشهورترين كشورهاي كاتوليك امريكاي لاتين هستند كه در دهه 1980 دموكراتيك شدند. ولي همه ميدانند كه از دموكراتيك شدن ساختار سياسي يك كشور تا رشد و تثبيت فرهنگ دموكراتيك در آن كشور، راه بلندي بايد پيموده شود. توسعه و تثبيت فرهنگ هم قاعدتا به سود زنان است.
اينكه فوتبال زنان در ژاپن و نروژ و امريكا و سوئد و حتي كانادا، به مراتب قويتر از فوتبال زنان در برزيل و آرژانتين و اروگوئه وشيلي است، يكي از علل اصلياش برتري موقعيت اجتماعي و اقتصادي زنان ژاپني و سوئدي و نروژي و امريكايي و كانادايي نسبت به زنان برزيلي و آرژانتيني و اروگوئهاي و شيليايي است.
و اين برتري اقتصادي و اجتماعي، حتي اگرزاده فرهنگ دموكراتيك عميقتر كشورهاي شمال اروپا و امريكاي شمالي نباشد، دست كم از سوي اين عمق و غناي فرهنگي پشتيباني ميشود.
در واقع در كشورهايي كه فوتبال زنان در آنها پيشرفتهتر است، حقوق اساسي زنان تا حد زيادي تامين شده و حكومت و نهادهاي مدني فرصت كردهاند به فوتبال زنان بپردازند. خود زنان هم در چنين شرايطي، از فراغت و انگيزه لازم براي روي آوردن حرفهاي به فوتبال برخوردارند. مثلا ليگ فوتبال زنان در سوئد سوسيال دموكراتيك از سال 1988 آغاز شده است.
اين ليگ 12 تيم دارد و درآمد سالانه بازيكنانش حدود 15 هزار دلار است. در آلمان هم ليگ فوتبال زنان از 1988 آغاز به كار كرده است و درآمد سالانه بازيكنانش حدود 44 هزار دلار است. در فرانسه، ليگ زنان از 1975 آغاز شده، از 2009 به سمت حرفهاي شدن حركت كرده و متوسط درآمد سالانه بازيكنانش 45 هزار دلار است.
در انگلستان هم ليگ فوتبال زنان به صورت حرفهاي از سال 2010 شروع شده و متوسط درآمد سالانه بازيكنان اين ليگ 34 هزار دلار است. در واقع رشد و پيشرفت فوتبال زنان، برخلاف فوتبال مردان، به توسعه و دموكراسي گره خورده است. دختران فقير، برخلاف پسران فقير، جذب فوتبال نميشوند.
با اين حال، از آنجايي كه سكه دو رو دارد، روي دوم سكه جام جهاني زنان را هم بايد ببينيم. در روزهاي اخير، حتي در خود پاريس، بسياري گلايه كردهاند كه چرا به جام جهاني زنان توجه كافي نشده است. اگرچه فيفا در چند روز گذشته كوشيد تا منتقدين را قانع كند كه كوتاهي خاصي در تبليغ جام 2019 صورت نگرفته، ولي واقعيت اين است كه جام جهاني زنان هنوز آن قدرها براي مردم دنيا جذاب نيست.
شايد همين كه مراحل نهايي جام جهاني زنان ملك طلق كشورهاي پيشرفته شده، عاملي است كه از جذابيت اين جام براي عموم مردم دنيا ميكاهد.
اگر جام جهاني مردان و زنان را از آغاز دهه 1990 تا به امروز مقايسه كنيم و برزيل را به عنوان تيمي كه هم در جام مردان و هم در جام زنان مطرح بوده كنار بگذاريم، بايد گفت كه از آغاز دهه 1990 تا به امروز تيم ملي هيچ كشور غيرپيشرفتهاي به مرحله نيمهنهايي جام جهاني زنان نرسيده است.
اگر چين را كه توسعهيافته اما غيردموكراتيك است، كشوري غيرپيشرفته محسوب كنيم، چين تنها كشوري بوده كه دو بار در دورههاي آغازين جام جهاني زنان، كه هنوز اين تورنمنت قوام نيافته بود، به جمع چهار تيم نهايي راه يافته است.
اما در جام جهاني مردان از 1990 تا 2018، از بين كشورهاي غيرپيشرفته (يعني كشورهايي كه توامان از توسعه اقتصادي و دموكراسي برخوردار نيستند)، اين تيمها به جمع چهار تيم نهايي راه يافتهاند: آرژانتين (1990)، بلغارستان (1994)، كرواسي (1998)، تركيه (2002)، اروگوئه و پرتغال (2010)، آرژانتين(2014)، كرواسي (2018). همين تفاوت اساسي، يكي از دلايل فرافوتبالي جذابيت بيشتر جام جهاني مردان نسبت به زنان است.
همچنين در جام جهاني زنان، از بين كشورهاي عقبمانده، تا به حال فقط نيجريه (1999) و كره شمالي (2007) توانستهاند به جمع 8 تيم نهايي راه يابند.
بديهي است وقتي كه مردم كشورهاي آفريقايي شانس چنداني براي تماشاي زنان كشورشان در مراحل بالاتر جام جهاني ندارند، جام جهاني زنان مشتريان پرشماري در گوشه و كنار جهان ندارد. البته اين كاستي ربطي به جام جهاني زنان ندارد بلكه ناشي از وضعيت نامطلوب زنان در اكثر كشورهاي آفريقايي و آسيايي و حتي در جنوب اروپا و امريكاي جنوبي است.
بديهي است كه در صورت گسترش بيشتر فوتبال حرفهاي در بين زنان دنيا و ارتقاي سطح توسعه اقتصادي و اجتماعي و نيز رشد فرهنگ دموكراتيك در جايجاي، جام جهاني زنان هم براي جمع پرشماري از زنان دنيا موضوعيت و جذابيت پيدا ميكند و تا حد زيادي از موقعيت جام جهاني مردان برخوردار ميشود كه هر چهار سال يكبار، خيل عظيمي از مردان دنيا را مات و مشغول خودش ميسازد.