محمد حسن گودرزی*
خبری که روز پنجشنبه خبرگزاری ها و شبکه های خبری در سراسر جهان از خلیج فارس و انهدام پهباد تجسسی آمریکا به وسیله ایران منتشر کردند، کوتاه و فاقد جزئیات یک خبر بین المللی بود. اما تاثیر آن بسیار گسترده تر از هر خبری بود که تاکنون از این منطقه به دنیا مخابره می شد.
حتی می توان گفت که تاثیرات این خبر نسبت به خبر حمله به نفتکش های ژاپنی که یک هفته قبل از آن و در همین منطقه رخ داد بیشتر بود.
انهدام این پهباد آمریکایی به دنبال خود موجی از اظهارنظرها و موضع گیری های هر دو طرف آمریکایی و ایرانی به دنبال داشت که مهمترین آنها توئیت ترامپ در مورد این اتفاق و توئیت محمد جواد ظریف، وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی ایران در واکنش به این رخداد بود.
ترامپ در توئیت خود گفته بود که ایران اشتباه بسیار بزرگی مرتکب شد. توئیتی که بی جواب نماند و ظریف در پاسخ ایالات متحده به تروریسم اقتصادی ایران متهم کرد و گفت که آمریکا علیه ما اقدامات پنهانی انجام داده و اکنون به قلمرو ما دست درازی کرده است. ما به دنبال جنگ نیستیم ولی غیورانه از آسمان، زمین و آبهای خود دفاع خواهیم کرد. ما این تجاوزگری جدید را به ملل متحد خواهیم برد و نشان خواهیم داد که ایالات متحده درباره آبهای بینالمللی دروغ میگوید.
این تنش تا آنجایی پیش رفته که به ادعای روزنامه نیویورک تایمز آمریکا ترامپ بلافاصله پس از شنیدن خبر سرنگونی پهپاد آمریکایی از سوی ایران دستور حملات تلافی جویانه نظامی علیه ایران را صادر کرده بود اما او به فاصله چند ساعت پس از این دستور پشیمان شده و دستور حمله را لغو کرده است.
با نگاهی به این رخداد ها که در هفته گذشته روی داد، به راحتی می توان متوجه شد که تنش در منطقه خلیج فارس تا چه حد به مرحله خطرناکی رسیده است. موضوعی که می تواند به راحتی آتش یک جنگ تمام عیار و یا حتی محدود ولی با تلفات انسانی و مالی بسیار زیاد را روشن کند. اما باید دید که در رسیدن اوضاع به این مرحله چه عواملی نقش داشته اند.
به راحتی می توان گفت که اقدام دونالد ترامپ در خروج از برجام به بهانه اقدامات ایران در منطقه و برنامه موشکی این کشور آغازگر تمام این تنش ها در منطقه است. علیرغم اینکه برجام معاهده ای بین ایران و آمریکا نبود و 5 کشور دیگر در آن سهیم بودند، خروج آمریکا از برجام باعث شد که اعتماد و تلاش هایی که برای رفع تنش 40 ساله بین ایران و آمریکا در جریان بود تقریبا به طور کامل از بین برود. در واقع کاری که ترامپ با خروج از برجام انجام داد، آجری دیگر در دیوار بی اعتمادی بین دو کشور بود.
حالا شرایط به گونه ای است که ترامپ خود را در دو راهی افزایش تنش با ایران یا مذاکره با این کشور می بیند. مذاکره ای که می تواند در صورت به نتیجه رسیدن به نوعی به عنوان برگ برنده ترامپ در انتخابات 2020 آمریکا در مقابل رقبای پرانگیزه دموکرات باشد.
آمریکا در دوره زمامداری دونالد ترامپ با علاوه بر ایران، این کشور با چند چالش بزرگ در عرصه بین المللی رو به رو بوده که به نظر می رسد که در هیچکدام از آنها نتیجه مورد نظر ترامپ به دست نیامده و یا نخواهد آمد.
در مورد روابط با روسیه، ترامپ که در دوران مبارزات ریاست جمهوری یکی از اهداف خود را افزایش روابط با این کشور عنوان کرده بود، بعد از ادامه ماجرای الحاق شبه جزیره کریمه از اوکراین به روسیه نتوانست روابط واشنگتن-مسکو را به حالت عادی بازگرداند. برعکس ترامپ با اتهام حمایت شدن از سوی روسیه در انتخابات رو به رو شد و در نهایت روابط دو کشور به سوی بدترین شرایط از دوران جنگ سرد پیش رفت.
چالش دیگر تلاش ترامپ برای صلح با کره شمالی بود. دو دیدار بی سابقه با کیم جونگ اون رهبر کره شمالی، برخلاف امیدواری هایی هرچند کمرنگ که در ابتدا به وجود آمد، در نهایت تنها به گرفتن چند عکس و یک توافقنامه کُلی منجر شد. توافقنامه ای که در ادامه با عدم عملگرایی از سوی آمریکا و بی اعتمادی که به ترامپ به دلیل خروج از برجام در پیونگ یانگ به وجود آمد، تنها در حد یک توافقنامه باقی ماند.
طرح صلح بین اسرائیل و فلسطین هم که با نام معاهده قرن مطرح شده به نظر می رسد که از همان ابتدا با شکست رو به رو شده است. در حقیقت عدم درک شدت و عمق تنش بین فلسطینیان و اسرائیل از سوی ترامپ و عدم بی طرفی واشنگتن در این مسئله که با انتقال سفارت آمریکا از تل آویو به اورشلیم (بیت المقدس) به اوج خود رسید، این طرح را با شکست زودهنگام مواجه کرده است.
علاوه بر این ها، جنگ تجاری آمریکا با چین که به ضرر بازارهای هر دو کشور در حال ادامه است، تنش غیرمستقیم با روسیه در ونزوئلا که به نظر می رسد که نتیجه مورد نظر ترامپ که سقوط دولت مادورو در این کشور است به دست نیاید و مسائل دیگر خروج از معاهدات بین المللی مانند معاهدات آب و هوایی پاریس باعث شده که سیاست خارجی ترامپ بسیار متناقض و از اهداف مورد نظر ترامپ دور باشد.
با توجه به این مسائل در واقع می توان گفت که ایران، در دسترس ترین گزینه در سیاست خارجی برای ترامپ است. با نگاهی به روابط دو کشور در میابیم که علیرغم تنش های زیادی که در روابط دو کشور و بی اعتمادی زیادی که بین واشنگتن و تهران وجود دارد، دو کشور می توانند در مورد مسائل گوناگون اگر نه به یک توافق بلکه به نوعی هم نظر بودن به مانند تجربه برجام برسند.
اما رفتار ترامپ در مورد برجام نشان داده که علیرغم اظهارنظرهایی که برای مذاکره با مقامات ایران مطرح می کند، ایران حداقل تاکنون علاقه ای به قبول مذاکره با ترامپ نداشته است و به دلیل رفتارهای متناقض ترامپ کاملا به او بی اعتماد است. در حقیقت خروج ترامپ از برجام به نوعی خراب کردن پل های پشت سر برای وی در رابطه با ایران بود و راه را بر هر نوع رسیدن به توافق و مذاکره با ایران بست تا تنش ها در منطقه به حداکثر خود برسد.
حالا با وضعیت موجود هر دو کشور باید تلاش بسیاری کنند که تا از وخیم تر شدن اوضاع بین دو کشور و تلاش برای آتش افروزی که مورد خواست افراطیون منطقه است، جلوگیری کنند. آتشی که در صورت روشن شدن دامن بسیاری را در منطقه خواهد گرفت و تاثیرات منفی اقتصادی و سیاسی دراز مدتی در منطقه و جهان خواهد داشت.
* روزنامه نگار حوزه بین الملل
بنابراین هرگونه تحلیل درمورد آینده ترامپ با پیوند دادن به اینگونه موارد بنظر میرسد ناپخته واحساسی است زیرا سیاست آمریکا درترامپ خلاصه نمی شود وآنها سیستمی عمل می کنند واگر لازم باشد رییس جمهور بدرد نخور را کنار می زنند ونمونه اش واترگیت میباشد ویا موارد دیگر زیرا با کسی درهرمقامی که باشد تعارف ندارند.