عصر ایران ؛ روح الله صالحی - یکی از ویژگی اساسی ملودرام، همذات پنداری مخاطب با قهرمان و پی رنگ داستان است. وقتی مخاطب با مصیبت های رفته بر قهرمان می گرید؛ همذات پنداری اتفاق افتاده است.
ترکیب همذات پنداری با تعلیق، که ندانی بعد از این صحنه و سکانس، چه اتفاقی خواهد افتاد؛ فرمول آثار پلیسی و هیجانی است. اتفاقی که در چیدمان موقعیت ها و رویداد می افتد و کنش را به مخاطب القاء می کند.
در واقع اگر بگویند یک نفر از گرسنگی مرد اتفاق چندانی نیفتاده است. در حد تأثر از کنار ماجرا می گذریم و فراموش می شود. اما وقتی بگویند همان فرد درحالی از گرسنگی مرد که یک میلیارد پول نقد در جیبش بود؛ کنش و اتفاق دراماتیک روی داده است. از خودت می پرسی: «چرا» دیدن و شنیدن این چرایی به درام سر و شکل می دهد.
همین چند ماه پیش اگر از کسی راجع به گاندو می پرسیدی کمتر می توانستی بفهمی گاندو ، کروکودیل پوزه کوتاه همین سیستان و بلوچستان خودمان است. اما حالا با شنیدن نام گاندو یک تصویر نه چندان مطلوب از این حیوان در ذهن ما شکل گرفته است. مثل سمور که با فیلم نامه شب سمور بهرام بیضایی در ذهن ها چیزی فراتر از سمور ساخت. گاندو اما، مثل سیستان و بلوچستان دهه شصت ، تصویری از زینال بندری در ذهن همه ایرانی ها ته نشین کرد و تصویری غلط از دیار پهلوانان شاهنامه شکل داد که هنوز هم پابرجاست.
درام و تراژدی به قول ارسطو باید منجر به کاتارسیس یا پالایش روح شود. پالایش روح همان احساس شعف و رضایت بعد آیین های مذهبی به مخاطب دست می دهد. اما چرا کاتارسیس و کنش در مجموعه تلوزیونی گاندو روی نداد؟
برای مخاطبین عادی مهم نیست که دولت ناراحت شده است یا حتی گروهی در صفحات شخصی شان بشکن می زنند که ببنید پروژه نفوذ، چطوری اتفاق افتاده است.
برای مخاطبین عادی، سریال گاندو با شب های برره فرق چندانی ندارد مگر این که بتوانند سر نخ و کدهایی در مشکلات شخصی و کشوری را در آن ببیند. گاندو قطعا برای همین ساخته شده است که به جامعه کد بدهد. اما ساز وکارش چه قدر مهیاست؟چه قدر جامعه مهیای پرداختن به جریاناتی است که خوشایند آرامشی از جنس ملی نیست؟
البته صدا و سیما کارکرد این کد دادن ها را سال ها پیش هم تجربه کرده است و بیشتر با مجموعه های طنز این کد کلیدها را به جامعه می داد و حالا با ژانری تازه، از مجموعه کمربندها را ببندیم در آستانه انتخاب محمود احمدی نژاد به عنوان رئیس جمهور گرفته تا اغلب آثار مهران مدیری، اما این یکی کمی متفاوت وارد کارزار مخاطبین شد.
هرچند آرش قادری به عنوان نویسنده مجموعه گاندو گفته است که هشتاد درصد رویداد و موقعیت ها زاییده ذهن او هستند. اما این برای مخالفین مجموعه کافی نیست و می گویندچرا یک مجموعه تلوزیونی باید این قدر روی لبه انتقادها حرکت کند و به فکر ساخت مجموعه دوم خودش باشد؟
در این که ایران به لحاظ امنیت اطلاعاتی، جزو درجه یک های دنیاست. زیر پوست ایرانی بودن چیزی از جنس غرور می دود. اما نکته این جاست این بیست درصد رویداد درام این مجموعه که بار امنیتی هم دارد چطور با آن هشتاد درصد ترکیب شده است که بیننده بتواند آن ها را از هم متمایز کند. این جا وقتی ما با ترکیبی از واقعیت و تخیل نویسنده روبه رو هستیم می بایست این خط تصویری از هم تفکیک شود .
همه این ها وقتی مهم می شود که پخش این مجموعه در زمانی از تاریخ این سرزمین دارد روایت می شود که ما به هر زمان دیگری نیاز به آرامشی از جنس کاتارسیس داریم. در پشت خط مقدم، به امثال پیرزنی احتیاج داریم که گوشه بادام ها را مزه مزه کرده بود که نکند بادامی که به خط مقدم می فرستد تلخ باشد؛ نکند کام رزمنده ای تلخ شود.
بد نیست بدانیم اشتباه بزرگ قهرمان که از آن به عنوان «هامارتیا» یاد می شود و باران مصیبت را بر روایت و شخصیت های درام روان می کند. هامارتیا این بار سمت خود صدا و سیما رفته است. و این رسانه نمی تواند جلوی دومینوی اشتباهاتش را بگیرد و هر سمت که می چرخد با شمشیرش، تعدادی از تماشاگران را نقش زمین می کند.
گاندو، حیوانی که برخلاف نام و قیافه اش، جز یک مورد و آن هم حمله به کودکی شش ساله، در پرونده اش چند گاز گرفتن دست و پا دیده می شود. البته این از ناتوانی این حیوان بومی ایران و پاکستان نباید دانست چون گاومیش 450 کیلویی را هم دیده اند که شکار کرده؛ گاندو متخصص کمین کردن و حمله است.