عصر ایران ؛ کاوه معینفر - انتشار مجدد کتاب شعر «در بهشتی که کلاغی نیست مترسک هم نیست» لیلا اوتادی (بازیگر) در فضای مجازی با واکنشهای منفی همراه شده است، و بسیاری اعتقاد دارند که اشعار لیلا اوتادی هیچ یک از خصوصیات شعر را ندارد و تنها جملات در قالب شعر تزئین شده و به دلیل بازیگر بودن و یا سلبریتی بودنش است که امکان چاپ چنین کتابی برایش فراهم آمده است.
قبلتر هم از این دست اتفاقات برای هنرمندان را شاهد بودهایم مانند کتاب آشپزی صابر ابر، خوانندگی محمدرضا گلزار و بهرام رادان و ... آخرین آنها نمایشگاه نقاشی تهمینه میلانی (فیلمساز) بود که با جنجالهای زیادی همراه گشت (بحث کپی بودن تعداد زیادی از نقاشیهایی که میلانی ارائه کرده بود).
اما واقعیت این است که همیشه هم این گونه نبوده است که اگر هنرمندی در رشته هنری غیر از تخصص خودش فعالیت کرده باشد با واکنش منفی مخاطبان و اهالی فن روبرو شده باشد، معروفترین آنها عباس کیارستمی فیلمساز بود که کتابهای شعر و نمایشگاههای عکس او به شدت با استقبال مواجه میشد و حتی حضور در عرصههای جدیدی چون ویدیو آرت هم مخاطبان هنر تجسمی را به تشویق و تحسین واداشت. یا رمان نویسی مسعود کیمیایی و داریوش مهرجویی و ...
دلیل این استقبال از کیارستمی، کیمیایی، مهرجویی و این حمله به تهمینه میلانی یا لیلا اوتادی قبل از هر چیز دیگری به کیفیت و سطح اثر ارائه شده برمیگردد، وقتی که اثر هنری (در هر رشتهای) از یک سطح استاندارد قابل قبولی برخوردار باشد، کمتر با چنین اعتراضاتی مواجه شویم و برعکس هنگامی که مخاطب احساس کند آن اثر هنری ارائه شده در حد و اندازه لازم نیست خود را مغبون یافته و طبیعتا به سمت آن شمشیر میکشد.
در کتاب «سر کلاس با کیارستمی»، عباس کیارستمی میگوید: « در یک نمایشگاه نقاشی بالزاک (نویسنده معروف فرانسوی) در مقابل تابلویی قرار میگیرد که دشتی را نشان میدهد که خانه کوچکی را در میان گرفته است. از دودکش خانه دود بلند شده است. در این خانه زندگی جریان دارد.
بالزاک از نقاش سوال میکند:"چند نفر در این خانه زندگی میکنند؟" " خوب... شاید یک خانوار." "چند بچه دارند؟" نقاش با خودش فکر میکند و بعد اعلام میکند "سه." "چند ساله اند؟" "شاید هشت، ده و دوازده سال." این سوال جوابها برای مدتی ادامه پیدا میکند تا زمانی که نقاشِ کلافه میگوید:" آقای بالزاک، این خانه کوچکی در پس زمینه نقاشی است. مهم نیست چند نفر در آن زندگی میکنند. من که به همه جزئیات فکر نکردهام."
بالزاک همدردی میکند:" میدانم که به این چیزها اهمیت نمیدهی. روشن است که نمیدانی چند کودک در این خانه زندگی میکند و چند خروس در حیاط جلویی میپلکد و مادر خانه برای نهار چه پخته است و آیا پدر میتواند جهیزیه برای دخترش جور کند یا نه. این را میدانم چون دودی که از دودکش بیرون میآید برایم باورپذیر نیست. برایم واقعی نیست. اگر این جزئیات را میدانستی دود بهتری میکشیدی و نقاشی بهتر میشد."»
واقعیت این است که شاید آثار ارائه شده بعضی هنرمندان (در رشتههای غیر تخصصی خودشان) مصداق این مثالی است که بالزاک به آن نقاش گفته و به همین دلیل است که مخاطب و مشخصا مخاطب جدی در مواجهه با چنین اتفاقاتی در وهله اول احساس میکند که فلانی اصلا از نقاشی، شعر، عکس و ... هیچ سررشتهای ندارد.
در مرحله بعدی این احساس دست میدهد که کسی چون لیلا اوتادی از موقعیت بازیگر بودنش سوء استفاده کرده و این شعرها را به چاپ رسانده است و اگر غیر از او بود شاید هرگز چنین کتابی چاپ نمیشد یا اگر شخصی از نظر مالی تامین باشد پس میتواند بازیگر، خواننده، هنرمند و شاعر شود.
بهر حال مهمترین نکته این است که کیفیت آثار ارائه شده خود حرف اول و آخر را میزنند و اگر شخصی شاعر باشد قطعا شعرهایش جای خود را باز خواهد کرد، علی الخصوص در این دنیای امروز که شبکههای اجتماعی تعریف ارتباطات و راههای به دست آوردن مخاطب را به کلی تغییر دادهاند.
عباس کیارستمی هم که اولین مجموعه اشعارش به بازار آمد همه با دیده تردید و شک به آن نگاه میکردند اما خود آن اشعار باعث شد تا از این حرکت کیارستمی به عنوان اتفاقی مبارک یاد شود و ادامه یابد.
یک نکته جالب در این ماجراها و جنجالهای مربوط به کتاب لیلا اوتادی توئیتی بود که نوشته :
لیلا اوتادی هم شاعر شد و تو نیامدی :)))
قسمتی رو میخونم :
آنگاه که من رفتم ، تو ماندی و آنگاه که تو رفتی من ماندم
پس که به قطار نگاه کرد ؟
من؟
تو؟
ما؟
هیچکس !
فقط عمو شهرام
از این شعرها زیاد دارم حالا بعدا بنام نویسنده شهیر شهر شهرام اوتادی چاپ میشود ..... خخخخ
خوووب بید؟؟
هیچ شبی مثل اون شب نیست
از شاعر و خواننده پیشکسوت
شهرام
اون وقت برای اشعار درجه چندم هست
داریم به کجا میریم دقیقا؟!
چه اشکال داره؟ شاید آرزوش بوده و با پول خودش برآورده اش کرده.
چه بلایی
واژه ها رو خوب به هم می بافی
اسمش شعر میذاری
تو چقدر خوشحالی .....
هاهاهاهاها اینم شعر من .....
خانمی که بازیگر هم هست ؛ واگویه هایی با خودش داشته و آن ها در مجموعه ای منتشر کرده است.
من خواننده را هم مجبور نکرده کتابش را بخرم یا بخوانم.
اگر قابل نقد باشد؛ منتقد یا منتقدانی نقدش کنند و گرنه از کنار این مجموعه عبور کنند.
پس دلیل این همه کامنت منفی ؛ تنفر آمیز و هجو آلود چیست؟؟؟؟
نمیتوانم این حجم از واکنش تنفرآمیز را درک کنم.
به کجا میرویم؟
این بازیگرایی که ژست حرفه ای بودن و روشنفکری دارن، اگه فیلماشون رو ببینید می بینید که حتی بازیگری هم بلد نیستن بعضا
همه برای لیلا شعر گفتند حالا لیلا خودش شاعر شده ؛ کجایی مجنون ؟
انصافا مختصر ؛ مفید و در نهایت دقت آنچه را باید بگوید ؛ گفته است. درود به این طبع زیبا و لطیف
متاسفانه باید قبول کرد که همینطوره. دوست ندارم قبول کنم ولی همینه. کسی که پول نداره نمی تونه بازیگر، خواننده، هنرمند و شاعر شود اما کسی که پول داره و استعداد نداره می تونه بشه متاسفانه. همه جای دنیا هم همینطوره.
چرا انقدر گیر میدین؟ اگه شعرش خوب بود و مخاطب و مشتری داشت ادامه میده. اگه نبود هم تعطیل میکنه و تمام.
مگه جایی حداقل استانداردهای شعر رو نوشته؟!!!
و دیگر هیچ...
عبدالله
تویی که نمیشناختنت!
یاس را بر شکوه های نالان بوته کنم
اینم شعر من:))))
پوتین هم میره مسابقات ورزشی،مسابقات تلویزیونی،بگیم چرا رفته؟
خانم اوتادی هم فکر کرده شعر گفته
نیش میزنی بلایی
پاشو پاشو بهاره
عسل بساز دوباره
چرا اینقدر تقلید میکنیم. یه ذره خلاقیت هم بد نیست به خدا
چرا اینقدر تقلید میکنیم. یه ذره خلاقیت هم بد نیست به خدا
از طرفی وقتی هنر جایگاه خودش رو از دست داد اونوقته که هفت تیر کشی تو شهر زیاد میشه!!!
شاعر حسابی با شعر های حسابی سراغ دارم که کسی شعرهای اون رو نشنیده چون معروف نیست و پول وجایگاهی هم نداره...
نه هر که آینه سازد سکندری داند
نه هر که طرف کله کج نهاد و تند نشست
کلاه داری و آیین سروری داند
تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن
که دوست خود روش بنده پروری داند
غلام همت آن رند عافیت سوزم
که در گداصفتی کیمیاگری داند
وفا و عهد نکو باشد ار بیاموزی
وگرنه هر که تو بینی ستمگری داند
بباختم دل دیوانه و ندانستم
که آدمی بچهای شیوه پری داند
هزار نکته باریکتر ز مو این جاست
نه هر که سر بتراشد قلندری داند
مدار نقطه بینش ز خال توست مرا
که قدر گوهر یک دانه جوهری داند
به قد و چهره هر آن کس که شاه خوبان شد
جهان بگیرد اگر دادگستری داند
ز شعر دلکش حافظ کسی بود آگاه
که لطف طبع و سخن گفتن دری داند
از اول کویر بود و من؛
من! ستون هایی از سنگ و سقفی از آسمان؛
اساطیر بر گردم دیواری بستند از احساس؛
نقشی کشیدند از گل و شباهنگ؛
....
اکنون اما:
احساس خرابه ای دارم؛
بوته های بر دیوار، تابم را کشیده اند؛
بر بالای ستون های از سنگ،
کلاغ های شاد، شعر می خوانند.
خدا وکیلی شعراش خیلی خوب بود
فکاهیه دیگه؟
فقط اگر دوستان اهل فن عنايت كنند به صورتي چاپ دوم منتشر شود كه بلافاصله بعد از خواندن امكان بازيافت مستقيم كاغذ آن فراهم بشه حال بصورت دستمال يا كارتن كه ثواب دو چندان ميكنند بسيار نيكو
متن شعرت پرمهره
با واژه های پر رمز
چون زلزله در شهره