این بار یک نفر، داستان پر درد کارتن خوابها را نشنیده، بلکه با چشمان خودش دیده، از نمای خیلی نزدیک؛ آن هم برای دوست صمیمیاش. همین مواجهه تلخ، باعث راه انداختن نخستین ایستگاه مهربانی برای کارتن خوابان محل میشود.
به گزارش عصر ایران؛ روزنامه همشهری نوشت: همه در همین حوالی میخوابند و سرپناهشان آسمان است؛ چه گرمای طاقتفرسای تابستان باشد چه سرمای استخوان سوز زمستان. در زمینهای رهاشده اطراف بازار گل محلاتی، سبزیکاریهای پشت دانشگاه آزاد تهران جنوب، گلخانههای تخریب شده محله اصفهانک، زمینهای بلاتکلیف کنار بزرگراه امام علی(ع)، زیر درختان باغ زیتون و باغ شاطر.
سر و صدای شهر که خوابید، نشئگی بعد از مواد که نشست به خون و استخوانشان، آرام میخزند به گوشهای و کز میکنند تا شب طولانیشان صبح شود. این وسط البته خیلی پیش آمده که شب بعضیهایشان به صبح نرسد. « همین پارسال 8نفر از بچهها اینجا از سرما یخ زدن و جونشون از بین رفت. اینرو ما به چشم خودمون دیدیم، نه به حرف این و اون شنیده باشیم. بیا اینجا آبجی بیا! دقیقا 10قدمی کمپ ترک اعتیاد آهنگ، اون تپه خاک که خالی کردن واسه بازار گل رو میبینی، علی خوش اخلاق رو سرما همون جا از بین برد. صبح زود که پاشدم، دیدم چنبره زده به سمت خاک، دستاش بین دو پاشه، لباش هم کبود شده و نفس نمیکشه.»
اما این بار یک نفر، داستان پر درد کارتن خوابها را نشنیده، بلکه با چشمان خودش دیده، از نمای خیلی نزدیک؛ آن هم برای دوست صمیمیاش. همین مواجهه تلخ، باعث راه انداختن نخستین ایستگاه مهربانی برای کارتن خوابان محل میشود. « با رضا خیلی سال هست که دوستیم، به دلایلی درگیر اعتیاد شد و بعد هم کارش کشید به این بیابون و بیغوله خوابی. این اواخر یکی از پاهاش عفونت کرد، اما خیلی جدی نبود. 25روز رفتم مسافرت و وقتی برگشتم دیدم همون پا رو قطع کردن. خیلی افسوس خوردم، خیلی. من دیدم و کاری نکردم. همون جا شد که تصمیم گرفتم با کمک دوستان کاری برای کارتن خوابهای محله بکنیم.»
نتیجه قطع پای رضا، میشود ایستگاه مهربانی همای رحمت که آقای عباسی با کمک برخی از اهالی محل آهنگ آن را راه میاندازد. « قرارمون این شد که هر شب یه وعده غذای گرم به کارتن خوابها بدیم و برسونیمشون گرمخونه تا توی این اراضی بیدفاع محله که پاتوقشون شده، تلف نشن. یه کمی که گذشت دیدیم که اغلبشون به دلایلی دوست ندارن برن گرمخونه و تلاش برای راضی کردنشون بیفایده اس. بنابراین بهشون لوازمی مثل پتو دادیم که حداقل یخ نزنن. کارتن خوابهای این محله 130تا 140 نفر هستن که هیچ کدوم گرمخونه نمیرفتن.»
ساعت از 7شب که میگذرد کم کم پیدایشان میشود. گونیهای زبالهشان را میگذارند کنار چادر و میروند داخل. کاسه عدسی داغ را که تحویل گرفتند، پشت میزهای سفید مینشینند و تنها غذا میخورند. «خیلی ساکت میآمدند، غذایشان را میخوردند و میرفتند. گهگداری چند نفری موقع چایی خوردن با هم آرام چند کلمهای صحبت میکردند اما صحبتها منجر به یک ارتباط دوستانه نمیشد. به همینخاطر از یک جایی به بعد، دغدغههای جدیدی هم به کارمان اضافه شد؛ مثل اینکه با آنها صحبت کنیم و پای داستانهایشان بنشینیم. این دیالوگها در نهایت به یک دوستی و اعتماد ختم شد که نتایج خوبی داشت. 10نفرشان خواستند که به مراکز ترک اعتیاد بفرستیمشان و بعضیهایشان راضی شدند که با ما به گرمخانهای که خودمان آماده کرده بودیم، بیایند.»
گروه همای رحمت در سطح منطقه دنبال جایی میگردند تا بتوانند کارتنخوابهایی که راضی نمیشوند به گرمخانههای شهرداری بروند را در آنجا مستقر کنند و در نهایت به یکی از ساختمانهای قدیمی و تخلیه شده بهزیستی میرسند که در حاشیه اتوبان شهید محلاتی قرار دارد. «واقعا مشکل با پتو حل نمیشد و از طرفی چادرمان آنقدر بزرگ نبود که همه این 140نفر را در آن جای دهیم؛ ضمن اینکه شهرداری هم بهدلیل خطر آتشسوزی اجازه چنین کاری را اصلا به ما نداد. در نهایت به این فکر افتادیم که جایی را موقتا برای زمستان پیدا کنیم که به این ساختمان رسیدیم. با کمک اهالی محل، دستی به سر و روی آن کشیدیم و حالا هم هر شب 80تا 90نفر از کارتن خوابها را در آنجا اسکان میدهیم. 10نفر از آنها زنان هستند.»
برای اینکه طرح بهدلیل کمبود بودجه، نیروی انسانی و امکانات منجر به شکست نشود، گروه به مردم محله رو میآورند و از آنها هم کمک میخواهند. مطمئن بودند که اهالی از این طرح استقبال خواهند کرد. « محله به محله رفتیم و در مساجد و حسینیهها جلسه گذاشتیم. از هیأت امنای آنها خواستیم که به مهمانسرای ما بیایند و از طرح ما دیدن کنند. کمکم اجازه پیدا کردیم بین نماز جماعت یا مراسم و مناسبتها با مردم صحبت کنیم. نتیجه خیلی خوب بود و کمکهای متعدد اهالی محل به سمت این ایستگاه روانه شد؛ هم مادی و هم معنوی. مشارکت در آشپزی، مشارکت در پخش غذا و جابهجایی این افراد از اتفاقات اولیهای بود که افتاد و باعث شد یک تیم پشتیبانی قوی شکل بگیرد که کار روی زمین نماند.»
در ادامه طرح، نیازها یکی یکی هویدا میشود و تیم محلی تصمیم میگیرند آنها را هم پاسخ دهند. رسیدگی به بهداشت فردی کارتن خوابها در اولویت بقیه نیازها قرار میگیرد. «بسیاری از بیماریهای سخت که این افراد به آن دچار میشوند مثل اتفاقی که برای پای رضا افتاد، از رعایت نکردن بهداشت فردی شروع میشود. مواردی که با هزینه کمی میتوان جلوی آنها را گرفت. به همین دلیل با حمام عمومی یک محله پایینتر قرارداد بستیم تا امکان استحمام این افراد یکبار در هفته فراهم شود. بعد سراغ چند آرایشگاه رفتیم و با یکی از آنها به توافق رسیدیم که ماهی یکبار کوتاهی مو و ریش این افراد را بهعهده بگیرد. برای زنان هم همین روال طی شد.»
حالا هر 140کارتن خواب محله آهنگ یک کارت عضویت گروه را دارند و ابتدای هرماه 3 کوپن حمام و یک کوپن آرایشگاه دریافت میکنند. «آنها که تواناییاش را دارند خودشان تنها میروند و بعد از تحویل کوپن حمام میکنند اما بعضیها کوپن را میگیرند ولی چون توانایی شستوشوی خودشان را از دست دادهاند، به حمام نمیروند یا خجالت میکشند با این سر و وضع به آرایشگاه بروند. به همینخاطر قرار گذاشتیم جمعهها خودمان به حمام عمومی محله ببریمشان یا گفتیم که آرایشگر بیاید اینجا و موهایشان را کوتاه کند. استقبال بینظیر است و جمعهها همه کارتنخوابها اول وقت برای حمام میآیند و از حال خوبشان بعد از نظافت نگویم. اعتماد به نفس میگیرند و انگار قامتهای خمیدهشان موقع راه رفتن صافتر میشود.»
کمک به کارتنخوابها به همین جا ختم نمیشود و گروه تصمیم میگیرند که در 2زمینه دیگر هم آنها را یاری کند. اولی ارائه نان رایگان در طول روز تا دیگر کسی برای پیدا کردن پسماند غذا مجبور به خم شدن در سطلهای زباله نشوند و دومی پیدا کردن کار برای اعضایی که به تازگی اعتیاد را ترک کرده اند. عباسی توضیح میدهد که در اولی بهدلیل کمک نیکوکاران محلی موفق بودهاند و دیگر کارتن خوابی در طول روز گرسنه نمیماند، اما در دومی راه طولانیای در پیش دارند.
«با یک نانوایی در خیابان میثم صحبت کردیم و قرار شد اعضای کارتن خواب به ازای اینکه کوپن تحویل میدهند 3 نان در روز بگیرند که در انتهایماه هزینه آن را به نانوایی بپردازیم اما درباره شغل فقط توانستهایم دو نفر از اعضایمان یعنی سهیل و یکی دیگر را که مدتی است پاک شدهاند برای کار به باشگاه غدیر و نگهبانی در یک ساختمان بفرستیم. البته در نهایت به این فکر افتادیم که برای آنها در همین محل کارگاه عروسک و چرمدوزی راه بیندازیم تا برخی که مهارتی ندارند، بتوانند کاری یاد بگیرند و از طرفی درآمدی هم کسب کنند. فعلا دنبال پیدا کردن محل کارگاه و هزینههای دیگر آن هستیم.»
وحید آخرین نفری است که از راه میرسد. تا ازدحام جلوی چادر را میبیند راهش را کج میکند به طرف بیابان. بچههای ایستگاه چندبار صدایش میکنند اما توجهی نمیکند. «عمدتا همینطورند، غریبه که میبینند احساس ترس و ناامنی میکنند» این را آقای عباسی میگوید و بهدنبال وحید میرود.
برایش توضیح میدهد که ما خودی هستیم و راضیاش میکند که برود داخل چادر و غذایش را بخورد. به زعم بچههای ایستگاه، آنچه خیلی از برنامههای رسمی برای ساماندهی معتادان و بیسرپناهان را دشوار میکند، همین موضوع «بیاعتمادی» و احساس «ترس» و «ناامنی» است. اما کارتنخوابان محله آهنگ چند وقتی است که دوستان قابل اعتمادی پیدا کردهاند.
«تمام تلاش ما اینه که هم محلهایهای عزیز که به هر دلیلی آواره کوچه و خیابون شدن از سرما، گرسنگی و عدمرعایت بهداشت آسیب نبینن. حداقلهایی رو براشون فراهم کنیم که کمک میکنه به زندگی برگردن. ما دوست نداریم در محلهمون کسی بهخاطر بیمهری و بیتوجهی جونش رو از دست بده.» گفتوگویمان با مسئول ایستگاه و یا به قول خودشان مهمانسرا که تمام شد، عزم رفتن میکنیم. بوی عدسی گرم و نان، چای تازه دم کشیده با خندههای بلند از چادر کوچک بیرون میزند و در باد سرد استخوان سوز میپیچد.
بعد از شیوع کرونا، اداره بهداشت میآید و از مسئولان ایستگاه همای رحمت میخواهد که فعالیتشان را برای مدتی متوقف کنند. اما آنها توضیح میدهند که اگر این کار را بکنند، این 140کارتن خواب جانشان بیشتر به خطر میافتد. «گفتیم اگر سرما تشدیدکننده این بیماری است، پس کارتن خوابها بیشتر در معرض بیماریاند. قول دادیم که با رعایت اصول بهداشتی آشپزی کنیم و در ایستگاه با ظروف یکبار مصرف از آنها پذیرایی کنیم. واقعیت میترسیم تنهاشون بذاریم، چون معتقدیم این دوستان ما بیشتر از بقیه در این شرایط نیاز به کمک دارند.» به همینخاطر ایستگاه مثل همیشه راس ساعت 7شب باز میشود و فقط کلاسهای ترک اعتیاد یا همان «انای»که برای برخی اعضا برگزار میشود را تعطیل کردهاند. «بیماری کرونا را برای کارتن خوابهای محل توضیح دادیم و از آنها خواستیم که بیشتر به سلامتیشان توجه کنند. برایشان ژل ضدعفونی و ماسک هم تهیه کردیم و امیدواریم که هیچ کدام آنها آسیب نبینند.»