امید دریسی
از فواید قرنطینه این است که پس از مدتها ناگزیر از تماشای رسانه ملییی میشوی که سالهاست از آن عبور کردهای .برنامهای با محوریت فوتبال در صدا و سیما روی آنتن بود و مهمان دعوت شده، یکی از بازیکنان فوتبال تیم پایتخت. لابه لای برنامه هم مستندی کوتاه پخش شد و نامهای تیمسار خسروانی موسس باشگاه تاج و علی عبدُه مالک باشگاه پرسپولیس را که شنیدم ناگهان چشم و گوشم به صفحهی تلویزیون دوخته شد و درست میشنیدم!
از پرویز خسروانی که با درجهی سپهبدی بازنشسته شده بود با عنوان سرهنگ خسروانی یاد شد و در همین مستند بسیار کوتاه جملاتی گفته شد تا هواداران میلیونی باشگاه استقلال که میراثدار تاج سابق است برنجاند و خیل عظیم انتقادات و واکنشها را در شبکههای اجتماعی در پی داشته باشد.
مشخص نیست چرا و با چه انگیزهای پس از سالها که نام این دو شخص در رسانه ملی مسکوت مانده بود به یکباره سراغ تخریب یکی و قهرمانسازی از دیگری رفتند و البته چرایی و انگیزهی موضوع ، هدف این جستار نیست.
اینکه افتخارات و خاستگاه باشگاه بزرگ تاج سابق (استقلال کنونی) و موفقیتهای بینالمللیاش را یادآور شویم و بخواهیم به مؤلفههایی چون تاریخ و قدمتش بپردازیم هم در این نوشته نمیگنجد اما واقعاً ریشههای سفت و عمیقِ دوانده شده در زمین را چگونه میشود زدود؟!
در نبود عادل فردوسیپور مجری و تهیهکنندهی توانمند و حاذق برنامههای ورزشی خاصه فوتبال، دیگر مجریان از چنان کیفیتِ نازلی رنج میبرند که هر آن بیم تحریم و تحدید و تهدید و قهر از سوی قسمتی از مردم محتمل است. برای تصدیق این سخن کافی است برنامهی نود و تمام درگیریهایش با عوامل فوتبال و نیز نفوذهایِ از سرِ شفافیت و رفع ابهام در جایجای ارکان فوتبال را مقایسه کنیم با بقیهی برنامهها علیالخصوص در ایام نوروز و شبهای فوتبالی که مجریان دائم در حال تمجید و گل و بلبل گفتن با مهمانان برنامه هستند و عجبا آنگونه که در بالاتر آمد هر آن بیمِ قهر و تحریم از سوی مردم هم میرود!
چگونه میشود برنامهای که برای کشف حقیقت مدام در چالش با مربیان و تیمهای پرطرفدار است در نهایت با استقبال روبرو شود اما برنامهای دیگر که دائم در تعریف و تمجیدِ مهمانان غوطهور است و فیالواقع باید خوشایند مخاطب باشد در نهایت دچار تلاطم و غضب میشود؟ پاسخ روشن است، مردم دنبال تصنع نیستند و حقیقت را از مجاز تشخیص می دهند.
مدیران ارشد صدا و سیما نظارت کنند اگر تهیهکنندهی برنامهای از تاریخ یک باشگاه چیزی نمیداند بدان نپردازد. اینکه بدون سند موجب تحریک نیمی از مردم شویم و تاریخ پر افتخار یک باشگاه بزرگ و مردمی را ناقص، کج و معوج و با شائبهای عنادگونه روایت کنیم پذیرفتنی نیست. رسانه ملی با توجه به عملکرد سالیان گذشتهاش به اندازهی کافی در بین اقشار زیادی از مردم سلب اعتماد شده است، لذا با این رویکرد در نهایت بیش از افزایش بیاعتمادی بین مخاطبینِ غالباً جوانش چیز دیگری درو نخواهد کرد.
اساساً در این بحبوحهی چالش برانگیز و خسرانبار کرونا که نیازمند اتحاد هستیم چه ضرورتی دارد با ندانستگی موجب رنجش و خروش و قهر بخش عظیمی از مردم شویم؟
تنها برتری مطلق این رسانه در رقابت با شبکههای فارسیزبانِ آن سوی آب صرفاً پخش زنده فوتبال است که آنان امکان پخش ندارند، مضاف بر این که حاشیهها و جذابیتهای پس از پخش زنده در قالب انواع برنامهها امکان جذب مخاطب فراهم میآورد اما با کجسلیقگی و عناوین مختلف از همین تنها برتری نیز غفلت میکنند. یا عادل را کنار میزنند یا گزارشگر فوتبال گرفتارِ اتهامِ رنگی بودن میشود و یا برنامهای که برای جذب مخاطب تهیه شده در کمال تعجب با خودزنی مواجه میشود!
هر کدام از ما ممکن است به نوعی دچار سندروم دروغ، غیبت، نقض قانون و... باشیم، صدا و سیما نیز گویا گرفتار سندورمِ مستمرِ "ریزش مخاطب" است! چندان که بهبود «پایتخت» به سندروم دست بی قرار دچار شده بود!
از گردانندگان و تهیهکنندگان این برنامه می توان پرسید شما اگر قصد تخریب تیمسار خسروانی و تیمش را داشتید حال مشاهده کنید که با اقدام شما، بیسابقهترین حمایتها در دفاع از وی به وقوع پیوست و نام پرویز خسروانی بهطور فزایندهای در شبکههای اجتماعی و بین نیمی از فوتبال دوستان به نیکی در حال رد و بدل شدن است. شاید اگر تیمسار خسروانی الان زنده بود برای اولین بار پس از انقلاب این همه حمایت و هواداری از خودش را با گوشت و پوست و استخوان لمس میکرد!
گویا طی این سالها صدا و سیما تبدیل به سوژهای جهت محبوبیت برای کسانی شده که یا با این رسانه در افتادهاند و یا مغضوب این رسانه شدهاند. مُرده یا زنده، سیاسی یا ورزشی، مجری یا بازیگر هم ندارد!
هم پرویز خسروانی رفته و هم علی عبده. یک بارجواد ظریف در پاسخ به پرسشی دربارۀ نفی هولوکاست گفته بود آن مرد رفته است! این دو هم رفته اند. یکی در ۹۲ سالگی در انگلیس دار فانی را وداع گفته و دیگری 41 سال قبل در ۵۸ سالگی در جکوزی بر اثر سکته قلبی در امریکا. هر دو نیز برای باشگاهشان متحمل زحماتی شده بودند. اکنون را دریابید که به یمن باشگاهداری دولتی هر روز پروندهی مالیِ جدیدی گشوده میشود و تمامی هم ندارند!
تلویزیونی که با سندروم دست بی قرار به اضافه خاطره سازی از چند فیلمفارسی می خواهد مردم را در شب های کرونایی بخنداند حالا انگار خود دچار سندروم دفع مخاطب شده با وارونه گویی تاریخ باشگاه های فوتبال آن هم باشگاه هایی با میلیون ها هوادار.