عيسي محمدي
روزنامه نگاری جدید
این روزها در حوزه روزنامهنگاری، دو اتفاق افتاده که بهانه و سبب نگارش این مطلب است. اتفاق اول، بازتاب گفتگوی امیرحسین میثاقی، گزارشگر و مجری ورزشی تلویزیون با مهدی تاج، رئیس فدراسیون فوتبال است.
دومین فایل هم، سئوال پرسیدن یک خبرنگار از یک کارگردان بوده است؛ آنجا که خبرنگار از مثلث عشقی صحبت میکند و وقتی کارگردان میپرسد دقیقاً کجا؟ خبرنگار پاسخی برای گفتن نداشته و میگوید نميدانم.
این دو اتفاق، بهانهای شد تا بار دیگر، درباره چند اصل مهم در ژانر مصاحبه و گفتگوهای رسانهای صحبت کنیم؛ اصولی که به صورت نکتهوار به آنها اشاره میکنیم.
1. مهمترین اصل در گفتگو و مصاحبه، اصل نیروی ذخیره است. این اصل را اولین بار دیل کارنگی در کتاب اصول سخنرانی خودش مطرح کرد؛ که بعدتر به همه جا سرایت کرد.
او اشاره میکند وقتی سخنران قرار است پنج دقیقه سخنرانی کند، اگر اطلاعات و دانشی که درباره موضوع سخنرانی دارد، صرفاً مناسب پنج دقیقه باشد، در این صورت نیروی ذخیره او صفر است. یعنی با کوچکترین اتفاقی، سخنرانی را خواهد باخت. در نتیجه اعتماد به نفس او به شدت پایین خواهد بود.
کارنگی اشاره میکند وقتی شما صفر تا صد یک موضوع را به طور کامل دانسته و رویهها و ارزشهای یک کار یا حوزه یا علم یا هر چیز دیگری را به خوبی بلد باشید، در این صورت نیرویی مقاومتپذیر در شما ایجاد میشود. همان نیرویی که متخصصان دارند. در این صورت مقاومتناپذیر شده و کسی در برابر شما نمیتواند مقاومت کند.
در نمونه میثاقی و تاج، نیروی ذخیره میثاقی چقدر بود؟ قطعاً او با فوتبال و رویههای آن آشناست اما نه بیشتر از مهدی تاج ولی نیروی ذخیره عادل فردوسیپور، به قدری بالا بود که همین حالا هم، فردی مثل تاج به آن اشاره میکند و همه هم به آن معترف هستند.
فردوسیپور به قدری در کار خودش غرق بود که روایت خودش، حتی خوابهایش هم فوتبال بود و به روایت میثاقیان، حتی وقتی که برای تماشای یک فیلم سینمایی به دعوت یک کارگردان رفته بود، سریع از فرصت پیش آمده استفاده کرده و به راهرو رفته و فوتبالی را که در جریان بود، دنبال میکرد.
در کلیپ منتشر شده از خبرنگار محترمی که از کارگردان سئوال میپرسد، این نیروی ذخیره عملاً صفر است. یعنی به محض کوچکترین سئوال کارگردان، او اعتماد به نفس خودش را از دست داده و فرو میپاشد.
چندی پیش گفتگویی از پرویز پرستویی منتشر شد. او اشاره میکند که روزگاری در انتظار چاپ مجلاتی چون فیلم و دنیای تصویر و ... بود تا آنها را بخرد. برای اینکه بازخورد نقشآفرینی و فعالیت سینمایی خودش را در آنها ببیند و اصلاحات لازم را انجام بدهد. اما چرا؟
به دلیل نیروی ذخیره عظیمی که در این مجلات و منتقدان آنها وجود داشت. این نیروی ذخیره، اعتماد به نفس و یک حس مقاومتپذیر در مقابل آنها ایجاد میکرد. اما چنین نیرویی در یک مجله عمومیتر و یک سایت عمومیتر به شدت پایین است؛ به طوری که برای همان مصاحبه باید هفتهها و ماهها دوندگی و پیگیری داشته باشند.
پس مهمترین بخش مصاحبه، نیروی ذخیره آن است. شاید بد نباشد جملهای از فرزاد جمشیدی، مجری سابق تلویزیون مطرح کنیم که اصل کلام ما را به شدت بیان میکند.
او اشاره میکند برای یک دقیقه پلاتوخوانی و نوشتن آن، یک ساعت مطالعه میکرده و گاهی برای یک پلاتوی پنج دقیقهای، سه، چهار تا کتاب را مرور میکرد.
دکتر اکبر عالمی، منتقد و مجری خوشنام تلویزیونی نیز چنین ایدهای را در گفتگوهایش مطرح کرده. اینکه چون در زمان اجراهای خود بر موضوعاتی که موضوع فیلمهای مورد بررسیاش بوده احاطه نداشته، میرفته و کتابهای زیادی درباره موضوع آنها فیلمها میخوانده؛ طوری که دیگران فکر میکردند او متخصص آن حوزه هم بوده است. نیروی ذخیره، چنین چیزی است.
2. مساله دوم، مسألهای فنی است. گفتگو و مصاحبه رسانهای، آیین خاص خودش را دارد. در گفتگو، شما باید نقشه مشخصی داشته و دست از آن برندارید و درک کنید که طرف مقابل شما ممکن است که با واکنشهای خود، بخواهد شما و حواستان را پرت کند.
در این صورت خونسردی و پافشاری، دستور کار اول و آخر شما براي همیشه خواهد بود. ضمن اینکه نحوه سئوال و جواب و مدیریت آنها نیز به شدت مهم است. پس طراحي نقشه و آشنايي با انواع مصاحبههاي رسانهاي و نحوه چيدمان سئوالها و پيشبيني اتفاقات لازم، جزو بايدهاي هميشگي اين كار است.
3. نكته سوم هم در نوع خودش خيلي مهم است. ضمن اینکه هر کسی شخصیت خاصی دارد و باید جریان مصاحبه را مطابق با خودشناسی حاصل از این شخصیت پیش ببرد.
شاید سبک چالشی فردوسیپور، تنها متناسب با شخصیت برونگرا و حقيقتجو و خاص خود او باشد. شاید این سبک برای فردی چون میثاقیان مناسب نباشد و او بهتر باشد که دنبال یک سبک خاصتر دیگر باشد. قرار نیست همگان گفتگوهایی شبیه به فردوسیپور و فرزاد حسنی و ... انجام بدهند. ما به مصاحبههای همدلانه و دوستانه و راحتتر دیگر هم نیاز داریم که میتواند متناسب با روحیات مجریان و روزنامهنگاران خودشان پیش ببرند.
4. نكته به شدت مهم بعدي هم، برندسازي شخصي مصاحبهگران است. يكي از انتقادات جدي كه به برنامهاي چون دورهمي و حتي خندوانه مطرح است، آن است كه غالباً سطح مهمانان، پايينتر از مصاحبهگر است؛ طوري كه دعوتشوندگان از خداخواسته، به اين مصاحبهها ميشتابند.
در اين صورت برند مصاحبهگر به خوبي خرج و مديريت نشده و در حال سوخت شدن است. در برنامههاي ميثاقيان، اين اتفاق به صورت برعكس ميافتد. او البته نيرويي به شدت مستعد و آيندهدار ميتواند باشد اما نكته اينجاست كه هنوز به جايگاه مورد نظر خودش نرسيده است؛ جايگاهي كه در آن دستكم برابر و حتي برتر از مهمانان خاص خودش باشد.
چنين جايگاهي را ميشد براي فردي چون فردوسيپور قائل شد. فردوسيپور كسي بود كه در ويژهنامه نوروزي سال 1390 همشهري جوان، در رقابت با مهران مديري، از سوي اين نشريه معتبر حوزه سرگرمي و جوانان(البته در آن دوره)، چهره دهه هشتاد شمسي اين مجله شده بود.
پس فردي چون ميثاقيان، بايد متوجه اين مسير و فرآيند طي شده و جايگاه اجتماعي و عوامل بيرون استوديو هم باشد. چنين است كه جايگاه امروز او، نميتواند به وي اجازه يك گفتگوي متعادل و پاياپاي را با مصاحبهشونده بدهد.
در اينباره، بد نيست يكبار ديگر حرف معروف حسنين هيكل، معروفترين روزنامهنگار خاورميانه را يادآوري كنيم. او ميگفت يك روزنامهنگار بايد به سطحي از شهرت و اطلاعات و دانش و ... برسد، كه عملاً اين ديگران (البته بيشتر منظورش هم سياستمداران بود) باشند كه به او نيازمند باشند؛ نه او به ديگران.
بله، يك گفتگوي تلويزيوني اطلاعاتمحور و نسبتاً بهانهمحور كه در ژانر روزنامهنگاري قرار ميگيرد، به همين سادگي تبديل به يك اتفاق مهم نميشود. گاهي بايد اين مسير را آرامآرام و فرآيندي طي كرد تا به نتيجه و اعتبار و دستاورد لازم رسيد.