خودم هم نمیدانم چه شد که کارم به این جا کشید، شغلم رانندگی است و با افراد زیادی روزانه سر و کار دارم و با شیوع کرونا همه زندگیها تغییر کرد اما من این بیماری را باور نداشتم و یا حتی آن را مانند یک سرماخوردگی ساده می دانستم.
همه انسان ها فکر می کنند حوادث بد فقط برای دیگران رخ می دهد، کرونا که آمد بسیاری بی توجه به هشدارهای بهداشتی زندگی عادی خود را ادامه می دادند و برایشان اهمیتی نداشت که هر روز چه بسیار انسان هایی جانشان با همین بی تفاوتی ها از دست می رود.
حتی تصور گرفتن این بیماری واگیردار برای برخی افراد خندهدار بود و همه جا با بی خیالی عنوان می کردند ما خودمان کروناییم و اصلا چنین بیماری وجود ندارد؛بله شاید حقیقت واقعی در پس جمله این افراد نهفته بود؛ این افراد کروناییهای زنده ای بودند که ویروس را می پراکندند و در کمال خونسردی جان انسان های زیادی را به خطر می انداختند.
بهروز داستان ما نیز جز همین افراد بود، پسری ۳۰ ساله که قبول آلودگی و بیماری از طریق یک ویروس میکروسکوپی برایش سخت و غیرقابل درک بود، به نیروی جوانی اش می نازید و حتی روزی فکر نمیکرد آنچنان ضرب شصتی از همین موجود میکروسکوپی بخورد که تا عمر دارد عوارض آن در وجودش ریشه کند.
او در یکی از بیمارستانهای مرکز مازندران، بستری بود، کارش مسافرکشی بود، اما اکنون در خانه دوران قرنطینه را پشت سر میگذارد و میگوید حالم خوب است، میخندد و میگوید "دیگر رفتار گذشته را تکرار نمیکنم"، وی که حالا توانسته پس از پشت سر گذاشتن دوره اوج بیماری تا مقدار زیادی سلامت خود را بازیابد، با ظاهری سالم و یک ماسک روی صورت، از قصه درگیری اش با کرونا برایمان میگوید.
بهروز اینگونه آغاز میکند که، خودم هم نمیدانم چه شد که کارم به این جا رسید، شغلم رانندگی است و با افراد زیادی روزانه سر و کار داریم و با شیوع کرونا همه زندگی ها تغییر کرد اما من کرونا را باور نداشتم و یا حتی آن را مانند یک سرماخوردگی ساده می دانستم.
وی ادامه میدهد که، استفاده از ماسک و مواد ضدعفونیکننده برایم بی معنی بود چرا که سال ها به بدنسازی رفته بودم و بدن خود را بسیار قوی می دانستم اما حدود دو هفته پیش بود که از محل کار به خانه آمدم، حال درستی نداشتم، نیمه های شب تب شدیدی به سراغم آمد در تمام بدنم احساس کوفتگی و درد داشتم.
بهروز که این روزها، احساس سبکی میکند، به ایسنا میگوید، به دکتر مراجعه کردم و پزشک داروی ضد تب و مسکن تجویز کرد و کمتر از یک هفته با همین شرایط و کمی دل درد سر کردم، در این مدت سه آزمایش دادم و چندباری بار هم از سرم استفاده کردم تا این که تبم قطع شد، هنوز فکر می کردم سرماخوردگی یا آنفولانزا است.
وی ادامه می دهد، با فروکش کردن تب، تنگی نفس به سراغم آمد و با این شرایط دوباره برای چندمین بار به پزشک مراجعه کردم و با یک آزمایش دیگر اعلام شد که آزمایش عفونت من مثبت است، در سی تی اسکن نیز معلوم شد ریههای من درگیر شده است و هردو عفونت دارد.
این بیمار، میگوید در ابتدا باورش برایم سخت بود، من کرونا مثبت شده بودم، آن هم از نوع حاد و باید در بیمارستانی که برای بیماران کرونایی در نظر گرفته بودند بستری می شدم، در روزهای اولیه، بستری خشکی گلو و تشنگی مفرط، لحظهای رهایم نمیکرد ، هیچ میلی به خوردن غذا نداشتم، تب بالا و خشکی گلو حتی در نیمههای شب باعث میشد از خواب بیدار شوم و مجبور می شدم مقدار زیادی آب بنوشم، لحظاتی مرگ را جلوی چشمانم می دیدم.
وی اشاره میکند که، درد کلیهها ، پهلو، کمر و تکرر ادرار از دیگر عوارض این بیماری است که بعد از هفته اول به سراغم آمد، بعد از آن هم مشکلات گوارشی مانند نفخ معده، تهوع و اسهال که اشتهایم را به صفر رسانده بود، انگار این بیماری از سر انسان وارد و بعد از طی طریق در اندامهای داخلی بدن، از دستگاه گوارش خارج میشود.
بهروز از زحمات کادر درمان بیمارستانها، تقدیر میکند و با سفارش به اینکه پروتکلهای بهداشتی باید به شدت از سوی مردم جدی گرفته شود، اظهار میکند که، با کمک شبانه روزی پرستاران اکنون توانسته ام دوره بد بیماری را پشت سر بگذارم و تا حدود زیادی سلامتی خود را بازیابم.
این جوان تصریح میکند که، این بیماری جدی است و با هیچ کس شوخی ندارد، مردم فکر نکنند کرونا برای دیگران است چون تا زمانی که جدی گرفته نشود، رعایت مردم هم کمتر است پس آن را جدی بگیرند و رعایت کنند، باید از تجمع پرهیز شود و بهترین کار این است که در منزل بمانند تا اگر کسی درگیر بیماری است و خبر ندارد باعث شیوع بیشتر این بیماری نشود.
بهروز می گفت شاید اگر زدن ماسک و ضدعفونی کردن دست هایم را جدی می گرفتم اکنون این همه درد را تحمل نمی کردم، سلامتی نعمتی است که هیچ چیزی را نمی توان جایگزین آن کرد پس تا دیر نشده با رعایت پروتکل های بهداشتی جان خود و عزیزانمان را نجات دهیم.