کیفیت پایین:
کیفیت خوب:
عصر ایران؛ محسن ظهوری ـ همیشه در هر جنگی، مهم این است که کدام پرچم برجای بماند. فرقی هم نمیکند که این جنگها در کجای دنیا رخ دادهاند؛ بین وایکینگها و آنگلوساکسونها باشد یا میان سپاه ایران و مقدونیه. هرجا باشد، پایین آمدن پرچم یعنی شکست و برافراشته شدنش یعنی پیروزی. در این قسمت از «ایران به روایت آثار» داستان درفش شهداد را میبینید که متعلق به حدود پنجهزار سال پیش است.
«ایران به روایت آثار» مجموعه گزارشی ویدئویی است که هر هفته شنبهها و سهشنبهها در عصر ایران منتشر میشود. قسمت بیستوچهارم این مجموعه را میتوانید روز سهشنبه ۲۵ شهریورماه ببینید.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
در قسمت قبل منتشر شد:
ایران به روایت آثار؛ قسمت بیست و دوم: کره جواهرنشان
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پرچم به عنوان نشان و هویت یک سرزمین، همیشه باید برافراشته بماند؛ نشانهای از هویت یک سرزمین یا قوم. مثل درفشی ۴۵۰۰ ساله که از شهدادِ کرمان پیدا شد و آن را قدیمیترین پرچم جهان دانستهاند.
در دل کویر و گرمای شدید آفتاب، کسی فکرش را هم نمیکرد چنین شیء باارزشی را بیابد، چه برسد به اینکه تمدنی کهن از دل خاک بیرون بیاید. تمدنی که اتفاقی پیدا شد؛ وقتی در سال ۱۳۴۶ هیئتی از سوی موسسۀ جغرافیای دانشگاه تهران به سرپرستی «احمد مستوفی» مشغول بررسی شرق دشت لوت در استان کرمان بود و بقایای گورهایی باستانی را که در منطقهای بهنام «چال تکاب» در نزدیکی شهرک «خبیض» که امروز شهداد مینامیم، یافت. هیئت باستانشناسی به سرپرستی «علی حاکمی» کاوشها را در گورستان آغاز میکند که تا سال ۱۳۵۵ به طول میانجامد و اشیای مفرغی و سفالی زیادی از داخل گورها بیرون میآید. ادامه کاوشها بر عهده «میرعابدین کابلی» و پس از او «نصیر اسکندری» میافتد و اینبار محلات مسکونی و کارگاههای صنعتی این شهر پنجهزار ساله پیدا میشوند. محل زندگی مردمانی که به کشاورزی، سفالگری و فلزگری مشغول بودند. اما چطور در این کویر بیآب زندگی میکردند. راز زندگی آنها در کوه سیرچ است با آبوهوای معتدلش که در کنار «چالتکاب» قرار دارد. اینکه چرا این منطقه ناگهان خالی از سکنه شده را نمیدانیم اما مشخص است که صنعتگری و تجارت در آن به اوج رسیده بود؛ این را از اشیای کشف شده در آن فهمیدهایم؛ بهخصوص این مُهر استوانهای که نشاندهنده رواج مدیریت در این شهر کهن است.
در میان تمام این اشیا، درفش یا پرچم باستانی بیشترین توجهها را به خود جلب کرد. پرچمی ساخته شده از ورقهای مفرغین به طول و عرض ۲۳ سانتیمتر که بر اثر گذر زمان به رنگ سبز درآمده. این ورقه به میلهای نصب شده که بر بالای آن تندیس عقابی است. روی ورقه نقشی است از فرد با موی بلند که بر صندلی نشسته. نقش او عامدانه بزرگتر از دیگران در این تابلو قلمزنی شده و احتمالا پادشاه یا رهبری بوده. این فرد دست چپ خود را برای گرفتن شیای که احتمالا جام است دراز کرده؛ جامی که در دست فرد دیگری است چهارزانو نشسته در روبهروی او که احتمال دادهاند یک زن باشد. در کنار این فرد یک سبوی سفالین هم نقش شده. پشت سر این زن، شخصی سبوی دیگری به زن میدهد و زیر پای فرد تختنشین هم خدمتکاری است که دست خود را بالا آورده. اینجا در پشت مرد تختنشین هم فرد دیگری را میبینیم که چیزی شبیه به عصا در دست دارد و احتملا صاحبمنصب است. دو شیر و یک گاو کوهاندار در پایین تابلو هستند که نمونههای آن را بعدها در تمدن هخامنشیان هم میبینیم. در قسمت چپ این درفش، یک درخت نخل و در سمت راست دو درخت ناشناس میبینیم که زیر یکی از آنها شکل عجیبی حک شده؛ شاید معبدی یا باغی است. نقوش گیسباف هم در این تابلو به چشم میخورد که نمونههای شبیه به آن در تمدن جیرف دیده شده. همه این تابلو هم انگار با نور خورشیدی روشن شدهاند که بر بالای آن نقش شده. بهطور دقیق نمیدانیم که این پرچم دقیقا برای چه قوم یا مردمانی بوده و نقوش روی آن چه معنایی دارد، اما میدانیم روزگاری در شهر پرآوازهای به احتزاز درآمده بود که با از بین رفتن این تمدن بر زمین افتاده و هزاران سال بعدش به دست ما رسیده تا خبر روزگاران قدیم شهرش را به ما برساند.
مطلب خیلی جذابی بود