عصر ایران؛ مهرداد خدیر- گزارش ایسنا دربارۀ «پُل طبیعت» یکی از جذابترین گزارشهایی است که خواندهام. البته به خاطر خود این پل هم هست چرا که آن را از زیباترین سازههای تهران میدانم و هیچ گاه تکراری نمیشود. زیرا زندگی در آن جریان دارد و تهران بیشتر به شهر خودروها تبدیل شده و کمتر جایی است که بتوان پیاده این گونه لذت بُرد و پل طبیعت اما خوشبختانه چنین است.
کل منطقۀ گردشگری عباسآباد زیباست و این پل که پارکهای «آب و آتش» و «طالقانی» را به هم متصل کرده بر جاذبههای آن افزوده و کاربردیتر ساخته است.
اوایل دهۀ 60 خورشیدی و به سبب مسؤولیت یکی از بستگان که قرار بود امکان راه اندازی مترو را بررسی کند نقشههای منطقۀ عباس آباد و «شهستان پهلوی» را هم دیده بودم که قرار بود این منطقه شامل مصلای تهران به «داون تاون» یا مرکز اداری و تجاری تهران بدل شود تا از جاهای مختلف، با خطوط مترو به این منطقه بیایند.
آن ایده البته اجرا نشد اما خوشبختانه هم مترو راه افتاد و هم عباسآباد اکنون یکی از مفرحترین گردشگاههای شهری است و پل طبیعت نیز واقعا زیباست و یکی از نمادهای تهران به حساب میآید.
انگیزۀ این نوشته اما توصیف این منطقه و خود پل طبیعت نیست. این خبر در لابهلای گزارش است که طی 6 سالی که پل به روی مردم باز شده 17 نفر خود را از آن به پایین پرت کرده و خودخواسته به زندگیشان خاتمه داده یا خودکُشی کردهاند. بیشتر آنها هم جوان بودهاند و تنها 5 نفر بین 40 تا 50 سال داشتهاند.
خودکشی از روی پل یا ساختمان بلند و به صورت پرش از ارتفاع از مرسومترین انواع خودکشی است چرا که نیاز به تصمیم در یک لحظه دارد و مثل کسی نیست که شنا نمیداند و خود را به دریا میاندازد و مرگ او زمان میبرد و چه بسا نجات داده شود. یا با مسمومیت و اَشکال دیگر.
خوانندۀ این سطور شاید بپرسد: خوب که چی؟ چرا باید از پل طبیعت به یاد خودکشی بیفتیم؟
نکته همین است. برای این که قرار شده در اجرای طرح امنیتی نمای شیشهای بلند تعبیه یا فنس کشیده شود و این یعنی غلبۀ دیوار بر پل.
زندگی با رابطهها و پلها زیبا و با دیوارها محدود میشود و اگر خوب دقت کنید میبینید دیوارها در ابتدا بلند نبوده و به مرور بالاتر رفته است.
در همین ساختمانهای جدید ابتدا دیوارها را بلند نمیگرفتند و بعد که احساس میکردند امنیت ندارند نرده میکشیدند و به مرور دیوارها بالاتر و بالاتر رفت و حالا در تهران دیوارهای بلند توی ذوق میزند تا جایی که چند سال قبل بازیکن کرهای گفته بود از این شهر میترسم. آن قدر که دیوار دارد!
عادت به دیوارکِشی چنان است که شماری از ادارات و پادگان ها که نرده داشتهاند پوشاندهاند و دیوار کشیدهاند!
غرض این است که خودمان با نوع نگاهمان سبب میشویم دیوارها جای پلها را بگیرند و جای افسوس دارد.
این گزارش البته یادآور چند نکتۀ دیگر هم هست:
اول این که هر قدر هم دیوار و فنس کشیده شود پرش از روی پل و ارتفاع یکی از مرسومترین شیوههاست. از روی پل رودخانۀ یانگ تسه در چین تا کنون 2000 نفر خودکشی کردهاند و از روی پل گلدنگیت سانفرانسیسکوی آمریکا نیز 1500 نفر خود را پرت کردهاند. چند جای دیگر را هم می توان نام برد و 17 نفر هنوز با آنها خیلی فاصله دارد.
دوم: تا قبل از پل طبیعت، برج میلاد هم یک گزینه بود اما رسیدن به بالای برج هماهنگیهایی میخواهد که از عهدۀ هر کس برنمیآید هر چند همان اوایل دختری در قالب گروهی از دانشجویان معماری خود را از ارتفاع 300 متری آن پایین انداخت و پودر شد.
سوم این که دو ساختمان آلومینیوم و پلاسکو در تهران نیز اوایل برای خودکشی مورد استفاده قرار میگرفتند و بعدتر تدابیر امنیتی آنها تشدید شد. یکی البته سال 95 سوخت و محو شد.
در دهۀ 70 به قصد تماشای بلوار کشاورز از بالا و روزی که برای کاری به ساختمان شیشهای وزارت کشاورزی (که گویا حالا به قوۀ قضاییه واگذار شده) رفته بودم خود را به بام آن رساندم و زیبایی بلوار و نارونها و نهر وسط چشم نوازتر شده بود که ناگاه صدای ملتمسانۀ پیرمردی را شنیدم که نفسنفس زنان می گفت: به جوانیات رحم کن. این کار را نکن! بندۀ خدا تصور کرده بود قصد دارم خود را از آن بالا به پایین بیندازم!
البته اغلب ما شاید گاهی به فکر خودکشی افتاده باشیم اما آن قدر جدی و عملیاتی و از بالای ساختمان بلند در ذهن همه نقش نمیبندد!
قصد پرداختن به دلایل اقدام به خودکشی از احساس پوچی و بیهودگی تا شکست و خیانت و بنبست و بیتوجهی را در این گفتار ندارم و تنها بر تعارض استفاده از پلطبیعت به این منظور با نگاه زیباییشناختی به آن تأکید دارم. همچنین در این روزگار که از منجنیق فلک بلا میبارد، خوب میفهمم ممکن است شخص کم بیاورد، خیلی هم کم بیاورد و شرمندۀ خانواده و این و آن شود و احساس کند دیگر راهی ندارد. اما فرزند او به پول او بیشتر نیاز دارد یا به خود او؟ و مگر قرار نیست همۀ اینها در خدمت ما باشند و برای زندگی؟ زندگی خودمان.
این گزارش اما جدای ساختمان آلومینیوم و برج میلاد و وزارت کشاورزی پل طبیعت و خودکشی از روی آن مرا به یاد دو شاعر بزرگ کلاسیک و معاصر هم میاندازد.
اولی سعدی شیرازی است و دومی سهراب سپهری که دست بر قضا دیروز زادروز او بود.
حالا چرا سعدی؟ چون یکی از مهمترین دلایل خودکشی نزد جوانان شکستهای عشقی یا تصور آن است در حالی که اگر با سعدی آشنا بودند چه بسا چنین نمیکردند.
سعدی صریح و روشن میگوید:
به هیچ یار مده خاطر و به هیچ دیار
که برّ و بحر، فراخ است و آدمی بسیار
....
چه لازم است یکی شادمان و من غمگین؟
یکی به خواب و من اندر خیال وی بیدار؟
کسی از غم و تیمار من نیندیشد
چرا من از غم و تیمار وی شوم بیمار؟
در این شعر به سرزنش کسانی میپردازد که خود را اسیر یک فرد یا مکان خاص میکنند و از زندگی لذت نمیبرند در حالی که به جای مِهر از جانب آنان قهر میبینند و یادآور میشود در لحظهای که عاشق دلخسته زانوی غم به بغل گرفته معشوق دیروز و حالا رَسته از کمان او چه بسا شادمان باشد و میگوید او در اندیشۀ تو نیست و غم تو ندارد. آن وقت تو از غم او بیمار شده ای؟!
تصور کنید فرد از بالای پل طبیعت و به خاطر دیگری خود را پایین اندازد و مغزش متلاشی شود و هم زمان فرد مورد نظر در بستر آرمیده باشد و از شنیدن خبری چنین سترگ و مهیب، تنها لب خود را بگزد!
اما چرا سهراب؟ این شعر او هم مشهور است:
من به اندازۀ یک ابر دلم میگیرد / وقتی از پنجره میبینم/ حوری، دختر بالغ همسایه/ پای کمیابترین نارونِ روی زمین/ فقه میخواند
سهراب، مسلمان است و باورمند و نمیخواهد به فقه طعنه بزند اما انتظار دارد جوانان از زندگی و از طبیعت لذت ببرند و از نارون (طبیعت) غافل نشوند.
شاید اگر سهراب زنده بود برای دختر جوان 24 ساله ای که اول بار خود را از بالای پل طبیعت به پایین پرتاب کرد شعری به همین مضمون میسرود و میگفت: آخر، آدم خود را از بالای چنین سازۀ کمیاب و زیبایی پایین میاندازد؟ آن هم به خاطر دیگری یا نظر و داوری دیگران؟
انگیزۀ نوشته همین بود. چون به اندازۀ یک ابر دل آدم میگیرد وقتی میشنود در این 6 سال 17 نفر از بالای پل زیبای طبیعت خود را پایین انداختهاند.
هر قدر هم قیمت دلار بالا برود، هر اندازه هم احساس کنی به آخر خط رسیدهای و تنهایت گذاشتهاند یا دلایل دیگر، پل طبیعت و هر جای قشنگ دیگر برای تماشاست و لذت. نه خود را کشتن. چون به قدر کافی مرگ در کمین ما هست و هر لحظه یک جرعۀ آن را مینوشیم و نیازی نیست خودمان را زودتر بیندازیم بغلش!
------------------------------
بیشتر بخوانید:
*خودکشی یک مرد جوان در پل طبیعت تهران
"پودر شد"
این عبارت بیانگر روح لطیف شما در ادبیات و صد البته اژدهای پشت نقاب، در سیاست.
از شما بعیده
لطفاً از سلامت روان بیشتر مطلب کار کنید.
این موضوع رو مثل کشورهای پیشرفته جدی بگیرید، نذارید صحبت راجع بهش زننده باشه یا اَنگ اجتماعی داشته باشه.
کسی اگر این قصیده سعدی را کامل بخواند هیچ وقت به نتیجه مورد نظر شما نخواهد رسید. این قصیده بلند است و با آنکه در ابتدا می گوید: به هیچ یار مده خاطری و هیچ دیار اما در ابیات آخر دوباره به نزاع با سخن خود بر می آید و از جانب دل به عقل خویش می تازد:
هر آنکه مهر یکی در دلش قرار گرفت / روا بود که تحمل کند جفای هزار
هر آدمی که نظر با یکی ندارد و دل / به صورتی ندهد، صورتیست بر دیوار
مخلص کلام آنکه از کلیت این قصیده نمی توان به نتیجه مطلوب رسید.
یا جایی برای خودکشی
و یا شاید جایی برای لذت خودکشی
تحلیل زیبایی داری حافظه خوبی داری
ولی این همه مسایل و مشکلات را ول کردی به چیزهای کم اهمیت چسبیدی. واقعا با این دلار زندگی کردن داره ؟
مردمش می دانند که شقایق چه گلی است
بی گمان آنجا آبی آبی است
غنچه ای می شکفد اهل ده باخبرند
چه دهی باید باشد
کوچه باغش
پر موسیقی باد