کیفیت پایین:
کیفیت خوب:
عصر ایران؛ محسن ظهوری ـ شروع سینمای ایران را از ضبط تصویر مظفرالدینشاه میدانند که با همراهانش در اروپا قدم میزند. چرا آغاز سینما در ایران را اینجا میدانند؟ چون نخستین تصاویری است که یک فیلمبردار ایرانی با دستگاهی متعلق به ایران گرفته؟ داستان سینما در ایران را در آخرین قسمت از فصل دوم «ایران به روایت آثار» ببینید.
«ایران به روایت آثار» مجموعه گزارشی ویدئویی است که هر هفته شنبهها و سهشنبهها در عصر ایران منتشر میشود. فصل سوم این مجموعه به زودی در عصر ایران منتشر میشود.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
در قسمت قبل منتشر شد:
ایران به روایت آثار؛ قسمت سی و نهم: ابوزید کاشانی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تصاویر متحرکی از مظفرالدینشاه در بلژیک ضبط شده را آغاز سینمای ایران میدانند؛ روز جشن عید گلها در شهر «اوستاند» بوده و شاه ایران و همراهانش در حال بازدید از آن بودند. «ابراهیمخان عکاسباشی» فیلمبردار هم جلوی دوربین میآید تا تصویر خودش هم ثبت شود. اما چرا این تصاویر را آغاز سینمای ایران میدانند؟
تاریخ ثبت این تصاویر ۲۷ مرداد ۱۲۷۹ است یعنی آنطور که مظفرالدینشاه در خاطرات خود نوشته، ۲۱ ربیعالثانی ۱۳۱۸ قمری:
«خانمها سوار کالسکهها شده با دستههای گل در جلو ما عبور میکردند و عکاسباشی هم مشغول عکس سینِموفتُگرافاندازی بود.»
شاه ایران ۱۳ روز قبل از این، دستور خرید دستگاه ضبط و نمایش فیلم را داده بود زمانی که او را در فرانسه به تماشای فیلم در یک سالن سینما دعوت کردند:
«در این تالار، سینِموفتُگراف نشان میدهند. پرده بسیار بزرگی در وسط تالار بلند کردند و تمام چراغهای الکتریک را خاموش و تاریک نموده عکس سینِموفتُگراف را به آن پرده بزرگ انداختند ... خیلی تماشا داشت به عکاسباشی دستورالعمل دادهایم همه قسم آنها را خریده به تهران بیاورند.»
شاه ایران در همین سفر دستور خرید دستگاه ضبط و نمایش فیلم را به عکاسباشی داده؛ ۱۴ روز قبلش که او را در فرانسه به تماشای فیلم به یک سالن سینما بردند و او این موضوع را در تاریخ هفتم ربیعالثانی ۱۳۱۸ قمری که میشود ۱۳ مردادماه ۱۲۷۹ در خاطراتش نوشته:
«در این تالار، سینِموفتُگراف نشان میدهند. پرده بسیار بزرگی در وسط تالار بلند کردند و تمام چراغهای الکتریک را خاموش و تاریک نموده عکس سینِموفتُگراف را به آن پرده بزرگ انداختند ... خیلی تماشا داشت به عکاسباشی دستورالعمل دادهایم همه قسم آنها را خریده به تهران بیاورند.»
اما در سفرنامه مظفرالدینشاه که عقبتر میرویم، میبینیم که او حدود یکماه قبل از تماشای فیلم در فرانسه، یعنی در ۱۷ تیرماه ۱۲۷۹ هم یکبار دیگر سفارش خرید این دستگاه را به ابراهیمخان عکاسباشی داده بود:
«نشستیم اطاق را تاریک کردند هر دو اسباب را تماشا کردیم بسیار چیز بدیع خوبی است.... به عکاسباشی فرمودیم که همه آن دستگاهها را ابتیاع نماید.»
نکته مهم این است که شاه ذکر میکند فیلمی که دیده با دستگاهی بوده که یک ایرانی خریده نه دستگاه فرانسویها:
«طرف عصری به عکاسباشی فرمودیم آن شخصی که به توسط صنیعالسلطنه از پاریس سینموفتگراف و لاترماژیک آورده است، اسباب مزبور را حاضر کند که ملاحظه نمائیم. رفتند نزدیک غروب او را حاضر کردند...» و ادامه ماجرا که همان تماشای فیلم و دستور خرید اسباب است.
اما منظور شاه از کسی که دستگاهها را خریده کیست؟ اینجاست که باید بازهم در زمان به عقب برگردیم و به سندی در کاخ گلستان نگاه کنیم؛ چندماه قبل از سفر مظفرالدینشاه به فرنگ است؛ زمستان سال ۱۲۷۸ خورشیدی:
چند سالی است سندی قجری در کاخ گلستان پیدا شده؛ فهرست لوازمی است که شاه برای خرید به اروپا سفارش داده. برگی از این فهرست به ما میگوید دستگاه سینماتوگراف ششماه قبل از فیلمبرداری «میرزا ابراهیمخان عکاسباشی» در بلژیک، به ایران وارد شده؛
«اسبابِ سینوفتُگِراف. تمام اسباب به انضمام به روکشِ بزرگ که تمامِ اسباب است»
روکش بزرگ؟ این را بِدروش هم خواندهاند که دقیقا نمیدانند چیست. شاید ربطی به لغت «دروشج» در تدوین فیلم دارد و اسبابی برای تدوین بوده. به هرحال ثبت روکش یک وسیله در فهرست کاخ گلستان کار غیرمعمولی است.
«که تمامِ اسباب است و لانتر ماژیکِ متحرک است که با قوه برق هم حرکت میکند»
این «لنترن مجیک» در اصل آپارات است که آن را فانوس جادویی هم خواندهاند. احتمالا قبلا نمونههای پخش عکس آن را که دستی بوده دیدهاند که حالا نوشتهاند متحرک است و با برق کار میکند. پس آپارات نمایش فیلم بوده.
«که با قوه برق هم حرکت میکند و یکسال قبل از پاریس خواسته بودند.»
تاریخ ذکر شده این سند به قمری، یکشنبه دهم شوال ۱۳۱۷ است که میشود ۲۲ بهمنماه ۱۲۷۸. یعنی شاه در سال ۱۲۷۷ سفارش خرید آن را داده؟ دو سال پس از رسیدن به سلطنت؟ پس چرا ششماه پس از تحویل این دستگاه به کاخ گلستان، وقتی آن را در فرانسه میبینید دستور خریدش را میدهد، در حالی که طبق این سند میدانیم قبل از سفر مظفرالدینشاه به اروپا، چنین دستگاهی به عکاسخانه کاخ گلستان تحویل داده شده بود؛ یعنی به «میرزا احمد صنیعالسلطنه» پدر «ابراهیمخان عکاسباشی»:
«از پاریس بهحضور مبارک آوردهاند، موافقِ شرح و جزوِ قبضِ جنابِ صنیعالسلطنه که نزدِ اعتماد حضور ضبط است. دستگاه، جمع عکاسخانه مبارکه شد.»
دوباره در زمان به عقب برویم؛ به دو سال قبل از تحویل این اسبابها به کاخ گلستان. به زمانی که «میرزاابراهیمخان صحافباشی»، تاجری اهل تهران در حال سفر به کشورهای خارجی است. او در ۶ خرداد ۱۲۷۶ به تماشای فیلمی در لندن نشسته که شرح آن را در خاطراتش به تاریخ جمعه ۲۵ ذیالحجه ۱۳۱۴ آورده؛ نخستین ذکر ثبت شده یک ایرانی از سینما:
«فقره دیگر به قوه برقیه آلاتی اختراعی کرده که هر چیز را به همان حالت حرکت اصلی مینماید مثلا آبشار آمریکا را به عینه نشان میدهند. فوج سرباز را با حالت حرکت و مشق، قطار آهن را در حالت حرکت به همان سرعت تمام مینماید و این فقره از اختراعات آمریکایی است.»
طبق سند کاخ گلستان میدانیم که سینماتوگراف از پاریس خریداری شده و به «صنیعالسلطنه» در کاخ گلستان تحویل دادهاند. مظفرالدینشاه هم که در پاریس گفته اسباب سینماتوگراف و آپارات نمایش فیلم به درخواست صنیعالسلطنه خریداری شده. میدانیم «صحافباشی» هم از ۱۵ تا ۲۰ خرداد ۱۲۷۶ در پاریس بوده اما نمیدانیم که او آن سال دستگاه را خریده و به تهران آورده باشد.
به هرحال هرکس که آن را اولینبار آورده، سینماتوگراف قبل از سفر مظفرالدین شاه در کاخ گلستان موجود بوده. بعید است از زمانی که کاخ گلستان این دوربین را تحویل گرفته، تا ششماه بعدش یعنی ۲۳ مرداد ۱۲۷۹ و جشن گلها در بلژیک هیچ فیلمی با آن نگرفته باشند. گرچه تصاویر دیگری هم از این دوره به جا مانده که در خود ایران هم گرفته شده؛ مثل تصاویری از شکارگاه دوشانتپه و شهر و مردم.
به هرحال فعلا تصاویر «ابراهیمخان عکاسباشی» در بلژیک را قدیمیترین فیلمهای به جامانده میدانند و همین هم شده مبنای آغاز سینما در ایران. اما چطور از دربار شاه قجر به میان مردم کوچه و بازار آمد؟
سینما در دربار بود؛ اسباب تفریح و نشاط آنها. گرچه سالنهای سینما در تبریز و سپس تهران اکران فیلم را خیلی زود شروع کردند، اما نخستین فیلمی که توسط یک ایرانی ساخته شد، «آبی و رابی» بود به کارگردانی «اُوانِس اوگانیانس» که ۳۰ سال پس از ضبط تصاویر «ابراهیمخان عکاسباشی»، در تهران به نمایش درآمد؛ در روز ۱۲ دیماه ۱۳۰۹ در اینجا، مکانی در لالهزار، داخل کوچه اتحادیه، که روزگاری «سینما مایاک» نام داشت.
«آبی و رابی» صامت بود، صدا نداشت. هیچ نسخهای هم از فیلم آن نمانده، چون همراه با «سینما مایاک» در آتش سوخت. وقتی سالن این سینما را بازسازی و دوباره زندهاش کردند، اسمش را «دیدهبان» گذاشتند و حالا وقت اکران اولین فیلم ناطق ساخته شده توسط یک ایرانی بود؛ «دختر لر» ساخته «اردشیر ایرانی» که ۳۰ آبان سال ۱۳۱۲ اکران شد.
سینما چیه؟ این سئوال، ورد زبان خیلیها بود. مردمی که مشتاقانه به تماشای فیلم میرفتند و از دیدن تصاویر متحرک شگفتزده میشدند. سینما، قصه بود، نمایش بود، تفریح بود. خیلی زود هم در ایران پا گرفت. مردم، مشتاق این صنعت جدید بودند و تند تند کمپانیهای تازه هم برای ساخت فیلم شکل میگرفتند تا این تفریح را رونق بدهند. اما کمکم پای کسانی به سینما باز شد که سینما را صرفا یک تفریح نمیدیدند، آن را رسانهای دیدند برای انتقال مفهوم موردنظرشان. موج نوی سینمای ایران شکل گرفت و فیلمسازان جوانی که سینمای هنری را خلق کردند. سئوال «پرویز کیمیاوی» در فیلم «مغولها» در همین بحبوحه مطرح میشود: اینکه این همه شور و شوق چیست؟ سینما چیست؟
مثل خواب دیدن در بیداری میماند. رؤیایی که به تماشایش مینشینیم. مجموعهای درهم تنیده از رنگ و نور و صوت، صدا و تصویر. جایی که در آن زندگیها و مرگهای زیادی دیدیم، شکستها و پیروزیها را به تماشا نشستیم و احساسات مشترکی را تجربه کردیم. دریچهای به جهان قصهها. همراه شدن با آدمهایی که دوستشان داریم یا از آنها متنفریم. با آنها قهرمان شدیم، آواز خواندیم، گلوله خوردیم، رقصیدیم، انتقام گرفتیم، جان دادیم، عاشق شدیم و شکست خوردیم. بارها و بارها در هر فیلمی هر کدام اینها را تجربه کردهایم؛ بیشتر از آنچه در زندگی کوتاهمان فرصت داریم.
از زمانی که طبق سند کاخ گلستان سینماتوگراف به ایران آمد. از وقتی که «میرزا ابراهیمخان عکاسباشی» این تصاویر را ضبط کرد، آبی و رابی اکران شد، سالنهای سینما افتتاح و کمپانیهای فیلم تاسیس شدند. تا همین امروز سینما یک رؤیا باقی مانده. رؤیایی پر از قصهها و شخصیتها.
خواهشا خیلی منتظرمون نذارید
دمت گرررم اقای ظهوری
متون گرم