دختر جوانی که متهم است در جریان ارتباط پنهانی با پسری جوان، خواهر او را با اسید به قتل رساندهاست، موفق شد با جلب رضایت اولیایدم از طناب دار فاصله گیرد.
روزنامه جوان نوشت: اوایل پاییز سال۹۳، مأموران پلیس تهران از حادثه اسیدپاشی در منزلی در شهرری باخبر و راهی محل شدند. اولین بررسیها نشان میداد «آزیتا» ۲۵ ساله بر اثر پاشیدن اسید از سوی دختر جوانی به نام «مهسا» راهی بیمارستان شده است. آزیتا که سر و صورتش بشدت سوخته بود، بعد از بهبودی نسبی مورد تحقیق قرار گرفت و در توضیح به مأموران گفت: «در خانه بودم که دختر جوانی همراه خواهرش مقابل در خانهمان آمد و گفت مدتی قبل با برادرم آشنا شده است. او مدعی شد برادرم با فریب او را آزار داده و بعد از تهیه عکس و فیلم او را رها کرده است. او نشانی برادرم را میخواست. سعی کردم او را آرام کنم که شروع به فحاشی کرد و به پدر و مادرم ناسزا گفت. سپس ظرفی که حاوی اسید بود را از کیفش بیرون آورد و به سر و صورتم پاشید. حالا صورتم بشدت سوخته و خیلی اذیت میشوم. از او شکایت دارم.»
بازداشت دختر اسیدپاش
با طرح این شکایت، دختر جوان بازداشت شد. او با اقرار به جرمش در خصوص انگیزهاش گفت: «مدتی قبل با پسر جوانی به نام آرش آشنا شدم. او ابتدا ابراز علاقه کرد و گفت قصد ازدواج دارد. به او علاقهمند شده بودم غافل از اینکه میخواست مرا فریب بدهد. آرش روزی مرا به محلی دعوت کرد و بعد از کمی صحبت گفت قصد دارد به خواستگاریام بیاید، سپس آزارم داد. چند روزی گذشت تا اینکه خبری از آرش نشد. او حتی پاسخ تماسهایم را هم نمیداد.»
متهم ادامه داد: «آرش از رابطهمان عکس و فیلم تهیه کرده بود. نگران بودم مبادا آنها را پخش کند و آبرویم را ببرد. با خواهرم تلاش کردیم تا اینکه نشانی خانه خواهر آرش را پیدا کردیم. روز حادثه مقابل خانه آزیتا رفتیم. با او در این مورد صحبت کردم و خواستم نشانی برادرش را به من بدهد اما او مرا در این ماجرا مقصر دانست و گفت به خواسته خودم با برادرش وارد رابطه شدهام. این حرف مرا خیلی عصبانی کرد و کار به درگیری کشید. برای اینکه او را بترسانم مایع شویندهای را که در کیفم داشتم بیرون آوردم و به صورتش پاشیدم. خواهرم در این حادثه نقشی نداشت و بیگناه است.»
تشکیل پرونده قتل
تحقیقات در این زمینه ادامه داشت تا اینکه دو سال بعد از حادثه، آزیتا بر اثر عوارض ناشی از سوختگی فوت کرد. با فوت دختر جوان، پرونده این بار با موضوع قتل عمد تشکیل شد و با درخواست قصاص از سوی اولیایدم به دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد.
اولین جلسه که در شعبه دهم دادگاه تشکیل شد، مادر مقتول در جایگاه ایستاد و گفت: «دخترم بر اثر حادثه اسیدپاشی، معده و مریاش بشدت سوخته بود طوری که نمیتوانست غذا و آب بخورد. او خیلی عذاب کشید به همین خاطر درخواست قصاص دارم.»
در ادامه، متهم در جایگاه ایستاد و گفت قصد قتل نداشته و برای ترساندن مقتول مرتکب جرم شده بود.
در پایان، هیئت قضایی متهم را به قصاص محکوم کرد و این حکم بعد از تأیید در دیوانعالی کشور در آستانه اجرا قرار داشت که دختر جوان توانست با پرداخت دیه رضایت اولیایدم را جلب کند.
بازگشت به زندگی با پرداخت دیه
به این ترتیب متهم اینبار از جنبه عمومی جرم مقابل هیئت قضایی شعبه دهم دادگاه قرار گرفت. او در آخرین دفاعش گفت: «من فریب پسری را خوردم که آبرو و زندگیام را به باد داد. آن روز مقابل خانه مقتول رفتم تا آبرویم بیشتر نرود که ناخواسته این حادثه رقم خورد. حالا خانوادهام خیلی تلاش کردند تا مبلغ دیه را به اولیای دم بپردازند. از دادگاه درخواست گذشت دارم و میخواهم هرچه زودتر آزاد شوم تا بقیه جوانیام در زندان نگذرد.»
در پایان، هیئت قضایی وارد شور شد.