شرق؛ پژمان موسوی*
این روزها زندگی سخت شده، برای طبقه متوسط و ضعیف جامعه سختتر؛ افزایش لجامگسیخته قیمتها از یک سو و بیثباتیِ دامنهدار در بازارهای مختلف، نهتنها آینده را برای بخش زیادی از جمعیت ایران غیر قابل پیشبینی کرده، بلکه همین فردا را هم در هالهای از ابهام قرار داده است.
تقریبا روزی نیست که بحران در تأمین، توزیع یا قیمت یک کالای اساسی، دغدغه روزمره مردم نباشد: روزی مرغ در بحران است، روزی تخممرغ، روزی دیگر گوجهفرنگی و دیگر روز، گوشت و ماهی. در این روزگارِ سخت که کرونا هم مزید بر علت شده و حداقل چندده میلیون ایرانی را محتاجِ کمکهزینه صدهزارتومانی کرده، صداوسیمای ایران گویی در یک عالم دیگر سیر میکند و برای آدمهایی در یک جهان دیگر میانبرنامه و تبلیغ پخش میکند.
تلویزیونِ ایران این روزها سرشار است از آگهیهایی که نهتنها تأمین و خرید آنها برای طیف بزرگی از مردم ممکن نیست، که حتی لوکیشن و فضای ضبط این آگهیها نیز بسیار دور از زندگیِ این روزهای مردمی است که اتفاقا مخاطبانِ بالقوه تلویزیون هستند. آگهیهای تجاری بیش از آنکه اطلاعاتی دقیق راجع به کیفیات کالاها در اختیار خریداران قرار دهند، عادات مصرفی جدیدی را در مصرفکنندگان برمیانگیزانند و تقویت میکنند که اساسا امکات تحقق آنها در زندگی واقعی برای آنها وجود ندارد. تبلیغاتِ این روزهای صداوسیما، اتفاقا بیننده را با گزینههای مختلف در خرید آشنا نمیکند، بلکه چنین اتفاق میافتد که رفع نیازهای آنها فقط با خرید کالا امکانپذیر است و لاغیر.
درست است که در همهجای دنیا هدف تولیدکنندگان کالا، افزایش تقاضا برای فروش بیشتر و نهایتا سودآوریِ بالاتر است، اما وقتی در کشوری که تلویزیونِ آن دولتی و انحصاری است و دائم از کرامت انسانی میگوید و تمام سیاستها بهظاهر در تکریم عدالت و توجه به طبقه ضعیف جامعه است، نمیتوان در تبلیغاتِ آن رسانه دولتی، خط فکریِ دیگری را دنبال و مانند یک کشور کاپیتالیست رفتار کرد.
خانوادهای را تصور کنید با یک حقوق پایین یا حتی متوسط و لیستی از خریدهای ریز و درشت و البته دستنیافتنی. این خانواده طبعا در کنار رسانههای مجازی، گاهگُداری تلویزیون بهویژه سریالها و برنامههای سرگرمکننده آن را هم میبیند؛ برنامههایی که اتفاقا سرشارند از آگهیهایی که یک زندگی خوشبخت و لاکچری با انواع غذاها و تنقلاتِ ریز و درشت را تبلیغ میکنند.
شما جای این مخاطبان! سیاستهای رسمی و تکریم رنج را باور میکنید یا این حجم از مصرفزدگی را؟ واقعیت این است که قرارگرفتن در معرض آگهیهایی که از تلویزیون پخش میشوند، احساس غالبا کاذبی از نیاز به کالاهای تبلیغشده را در بیننده القا و تقویت میکند که نهایتا منجر به میل او به دراختیارداشتنِ کالاهای مورد نظر میشود؛ امکانی که در جهان واقعی، حداقل برای بخش بزرگی از مخاطبان این رسانه ممکن نیست و تنها به گسترشِ دامنه حسرت و پمپاژ یأس و ناامیدی در بین آنها تبدیل میشود.
اینها گویی مهم نیست چراکه به نظر میرسد مدیران صداوسیما عزمشان را جزم کردهاند تا تنها به پولدرآوردن و در اختیار قراردادن آنتن به صاحبان بِرَندها و کالاها بپردازند و شرایطِ کلی جامعه برایشان از کوچکترین اهمیتی برخوردار نیست؛ شرایطی که هر روز سختتر و سختتر میشود و رسانهها هرکدام در هر سطحی که هستند باید در برابر آن احساس مسئولیت داشته باشند. بهویژه تلویزیونی که بیرقیب و انحصاری در میدانی خالی میتازاند... .
* روزنامهنگار