۲۰ آبان ۱۴۰۳
به روز شده در: ۲۰ آبان ۱۴۰۳ - ۱۲:۳۳
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۷۶۳۶۰۳
تاریخ انتشار: ۱۵:۲۶ - ۱۴-۱۰-۱۳۹۹
کد ۷۶۳۶۰۳
انتشار: ۱۵:۲۶ - ۱۴-۱۰-۱۳۹۹

فقط یک "آیفون پرومکس"

می خواهد برای برادرها کاری کند. نمی شود که چهار دست و پا روی زمین کثیف بخزند و مردم از آن دست های سیاه و چرک شده، شلغم و چای و لبوی داغ بخرند.
فقط یک آیفون پرومکسزندگی یک خانواده با وجود 5 معلول در استان کرمانشاه، به سختی می گذرد.

به گزارش عصرایران، زهرا مشتاق در مطلبی در روزنامه شرق نوشت:
 
  مریم یک سربازخانه را اداره می کند. سربازهایش پنج برادر معلولش هستند که او مامان و بابای همه آنها شده. برادرهایش را به دندان کشیده و نگذاشته بروند بهزیستی. هر طور بوده خانه و زندگی را اداره کرده.
 
چه کسی؟ مریم ۳۳ساله که خودش دچار بیماری است. گاهی پاهایش را حس نمی کند. خودش را می کشد. دکترها گفته اند از شدت فشار عصبی است و مریضی اش از خانواده ام اس است. به عروسی و میهمانی دعوت نمی شوند. چون فامیل ها خجالت می کشند از داشتن قوم و خویشی که همه شان معلول هستند و روی گاری، چای و شلغم و باقلاپخته و لبوی داغ می فروشند. زلزله که شد، آنها همین چرخ دستی و چیزهای دیگر را هم از دست دادند. منطقه شهرستانی در اسلام آباد غرب هم زلزله آمد. 
 
خانه مریم و برادرهایش هم قاچ برداشت از کجا تا کجا؟ داداش ها بیشتر برای مریم غصه شدند؛ چون خانه نشین تر شدند. همان کار نیم بند هم از دست رفت. تازه یک آدم جدید هم به خانواده اضافه شد. امیرعلی متولد ۹۲. تنها بچه خواهر کوچک تر خانواده. زینب از شوهر معتادش که جدا می شود، جای مهریه، حضانت همیشگی بچه اش را می گیرد. اما وقتی قرار می شود دوباره ازدواج کند، نمی داند با بچه ای که شوهر جدید قبولش نمی کرده چه کند؟! بابای معتاد هم که خودش آواره بوده و برای همین مریم می گوید من که سرپرستی برادرهایم را قبول کرده ام، امیر علی هم باشد. این سفره برای او هم تکه نانی دارد.
 
خواستگار کجا بود؟ کدام مرد می آید سراغ دختری با چند سر عائله. چه کسی گفته فقط مردها عائله دارند؟ آنها مریم را ندیده اند که چطور با هیچ، پنج برادر زمینگیرش را تر و خشک می کند و زندگی را پیش می برد. علیرضا متولد ۶۰، حمیدرضا و محمدرضا دوقلوهای متولد ۶۷، امید ۶۹ و حمزه ۷۱. از برادرها فقط حمزه است که ظاهرش سالم است. اما ذهنش خاموش است. عصبانی است. با داروهای گرانی که مریم به سختی می خرد، جمع و جورش می کند که پلاس نشود وسط خانه مردم و خیابان. خانه ۷۰متری نمناک و کوچک است، حمام و توالت کوچک تر. برادرهای درشت هیکل به زور از در توالت و حمام تو می روند. 
 
مریم مادرشان می شود و یک به یک می بردشان حمام. بدبختی کم بودن رخت و لباسشان است. از بس می خزند روی زمین، لباس شان زود پاره می شود و کلا که لباس کم دارند و کفش هیچ. مگر چقدر حقوق می گیرند. یارانه های ۴۵تومانی، یک ۱۲۵ تومان و یک ۶۳ تومان. همین. والسلام. زندگی شان را با همین روبه راه می کنند.
 
تازه مامان امیرعلی هم که می خواست برود خانه بخت، مریم یک وام گرفت و برایش چند تکه چیز اصلی را خرید که مبادا شوهرش با اینکه پسرعمه شان بود، ولی زمانی بشود که منت بگذارد و حرف و سخنی شود. مریم چنین کسی است. خیلی دست و پا زد تا بتواند دوباره یک چرخ دستی برای پسرها جور کند و باز دیگش را بار بگذارد تا بچه ها سر فلکه چیزی بفروشند و هزار تومان کاسب شوند. کمی تحرک داشته باشند، راه بروند، چهار تا آدم ببینند. بلکه دوستی هم پیدا کردند. دلشان باز شد. برادرهایی که هیچ وقت مدرسه نرفته اند. اما چیزهای اولیه را می فهمند. در خیابان و کوچه خودشان را راه می برند. جواب لبخند را با لبخند می دهند و از متلک ها می گذرند.
 
مریم از جنگ بدش می آید. در جنگ بود که مادر ۱۳ساله اش شکمش پر شد و پشت سر هم دو بچه آورد. واکسن کجا بود در آن بلبشو. یا اصلا دختربچه ۱۳ساله بچه داری از کجا بلد باشد؟ بعد پشت سر هم آمدند، پنج پسر معلول، سه دختر سالم. شدند یک خانواده ۱۰نفره. وسط آن روزهای سیاه. مادر خانه این و آن کار می کرد، مرد کارگری. دهان های گشوده ای که باید سیر می شد. مرد زودتر می میرد، زن سال ۹۵. بعد مدال رنج داده می شود به مریم که بی ربط ترین فامیلی دنیا را دارد؛ کام دیده. مریم متولد ۶۶ که طالعش با سختی زیستن است. حالا می خواهد برای برادرها کاری کند. نمی شود که چهار دست و پا روی زمین کثیف بخزند و مردم از آن دست های سیاه و چرک شده، شلغم و چای و لبوی داغ بخرند.
 
مریم از خدا خواسته ویلچر برقی بخرد که داداش ها نوبتی سوار شوند. تا کاسبی نوبت هرکس که باشد، سوار ویلچر بشود و مثل آقاها برود، مثل آقاها برگردد. دنیا را چه دیدی، مگر ویلچر برقی خوب چقدر است؟ خانه پر ۶۰ میلیون. ۶۰ میلیون پول است تو را به خدا؟ قیمت یک گوشی آیفون پرومکس.
برچسب ها: آیفون پرومکس
ارسال به دوستان