عصر ایران ؛ کاوه معینفر - خبر خیلی کوتاه و جانکاه است : رضا همان پسری که چندسال پیش در برنامه ماه عسل گفته بود هیچ وقت، زمان کافی برای آرزو کردن در اختیار نداشته، امروز در سن ۱۸ سالگی خودکشی کرد.
آن همه توجه، آن همه حس خوب، به شعف آمدن و اشک در چشم حلقه بستن، آن همه تعریف و تمجید از معرفت و مردانگی این مردان کوچک در آن برنامه ماه عسل چه شد؟
14 تیر 1393 این برنامه ماه عسل شبکه سوم سیما بسیار مورد توجه قرار گرفت و بسیاری درباره آن گفتند، نوشتند و ... اما بعد از 6 سال تنها خبری که از این کودک که الان دیگر جوانی 18 ساله شده است این است:
رضا خودکشی کرد!
الان هم معلوم نیست که چرا و چگونه خودکشی کرد؟ زیباترین جمله را خود رضا گفت وقتی علیخانی از او پرسید تو الان آرزوت چیه؟ رضا جواب داد: «من هیچ آرزوی ندارم، چرا؟ چون وقت نکردم بهش فکر کنم، صبح تا شب سر کار بودم اصلا نتونستم بهش فکر کنم.»
حتی انگار کسی وقت نکرده است بیشتر از این 2 سطر هم درباره خبر فوت او چیز دیگری بیابد و منتشر کند.
ولی باید به جمله رضا این را هم اضافه کرد نه خودت نه هیچ کس دیگری وقت نکرد به آرزوی تو فکر کند! چرا؟ چون همه درگیر بودند و وقت نداشتند، انگار هیچ کسی نیست که به این کودکان و آرزوهای آنها فکر کند.
در این 6 سال همه یا خواب بودیم یا مشغول.
اینقدر موضوعات برای دعوا و درگیری جناحی و فرا جناحی ؛ شخصی و غیر شخصی در این مملکت وجود دارد که هیچ کسی نیست دیگر به آرزو و رویا که سهل است به زنده بودن و زنده ماندن شما فکر کند.
چه باید کرد جز حسرت و افسوس؟!
متاسفانه بعد از این حادثه دیگر برای رضا هیچ کاری نمیتوان کرد ولی آیا فقط همین یک رضا بی آرزو بود؟
در تیر ماه 98 حناچی شهردار تهران در همایش روز جهانی مقابله با کار کودک اعلام کرد: براساس داده های مرکز مطالعات راهبردی وزارت کار از حدود 9 میلیون کودک 10 تا 17 سال، 409 هزار کودک فعال در عرصه کار یا در جستجوی کار در کشور شناسایی شده اند که ارتباط مستقیمی با فقر در خانواده دارد.
این آمار رسمی و متعلق به سال قبل اعلام شده است که قطعا تعداد کودکان کار بیشتر از این عدد است، به دلیل اینکه اغلب کودکان کار هیچ گونه ثبت هویتی ندارند؛ آمار دقیقی در این زمینه نمیتوان ارائه کرد، اما برای همین 409 هزار کودک برنامه ای داریم؟
بیایید به بچههای دیگری فکر و توجه کنیم که آنها هم وقتی برای فکر کردن، آرزو کردن، رویا داشتن و ... ندارند.
ای کاش این کوچ رضای ماه عسل یک تلنگری باشد برای همه ما از وزارتخانهها، نهادها، سازمانها، دستگاه های امنیتی و انتظامی گرفته تا هر شخصی که از کنار یک کودک بی آرزو رد میشود یا یک کودک بی آرزوی دیگر را میبیند.
این جمله : «به امید روزی که دیگر در هیچ کوچهای، هیچ خیابانی، هیچ شهری و هیچ کشوری شاهد کار کردن کودکان نباشیم» همیشه در تمام مراسمها، همایشها، جلسهها و ... با موضوع کودک و کودک کار بر زبان همه جاری میشود. ولی در واقعیت هر روز کودکان کار بیشتری را میبینیم و عادت کردهایم به دیدنشان و بی تفاوت عبور کردن از کنارشان.
ابن هم ازدیگر برکات تحریم هاست که قراربود فقط کاغذ پاره باشند ..
چرا؟
چون اگه یکی رو هم دستش رو بگیری و بیاری تو جمع تازه متوجه میشه چقدر فاصله داره با بقیه و مطمئن میشه خیلی پائین تر از اونه که تو دونیای خودش تصور میکرده.
این خدابیامرز پسرباهوشی بود. انشالله خدا صبر بده به عزیزانش
چند روز بعدش، مهمان ویژهبرنامه عید فطر شد و گفت آرزو دارم از این محله برویم.
مهدی رحمتی و حنیف عمرانزاده با مردانگی، فراهم کردن خانه جدید را تقبل و خانهای برای رضا و خانوادهاش رهن کردند.
اینکه چرا بعد از حدود یک سال با شکایت اهالی محل، مجبور به ترک آن خانه شدند بماند؛ که دردی بزرگتر است!
رضا با بچههای خانه ایرانی لب خط کار میکرد با کلی آرزوی جدید و عشق، تا مادرش به طور ناگهانی از دنیا رفت و او دچار شوک و غمی سنگین شد. دو بار دست به خودکشی زد و خانه ایرانی لب خط، رضا را کامل تحتنظر مددکار و روانشناس قرار داد و او قول داده بود هر وقت فکر خودکشی به ذهنش خطور کرد با مددکار صحبت کند.
دوباره رضا شروع کرد به درسخواندن و تمرین تئاتر. حتی بازی در چند تئاتر در خانه لب خط و کار کردن تا جایی که خودش دستگاهی بخرد و درآمدی بهتر داشته باشد.
رضا ازدواج کرد؛ در سن کم و با دختری کمسنتر و باز بحرانی جدید برای او.
عکسهای رضا در زمین فوتبال و اجرای تئاتر و محل کار، نشان میدهد که عشق و امید به آینده در او زنده بود تا…
البته هنوز مراجع قانونی علت فوت را رسما اعلام نکردهاند.
روحت شاد
.
.
.