عصر ایران؛ مهرداد خدیر- مرگ ناگهانی آزادۀ نامداری مجری پیشین تلویزیون که چند سال درگیر حاشیههای پر سر و صدا بود، خبرِ به غایت ناگوارِ این روزهاست؛ آن هم در نوروز که موسمِ «بود و نمود» است نه «نیست و نبود».
هم آن حاشیهها، هم شهرت و جوانی، هم زن و مادر بودن، هم به یادگار ماندن دخترک خردسال - گندم - و هم شهرت سیاسی مادر و پدر همسر کنونی (اگرچه اولی- خانم فریده ماشینی- قبل از ازدواج او درگذشته بود) و هم رسانهای بودن چه در دوران تلویزیون و چه در فضای مجازی همه و همه سبب شده پروندۀ این مرگ، بسته نشود و در اذهان بماند.
البته قصد نداشتم تا روشن شدن موضوع یادداشتی بنویسم اما اعلام قطعی منتفی بودن قتل و آنچه داییِ آزاده نامداری نوشته انگیزهای شد برای این چند سطر.
اگر قتلی در کار نبوده باشد (و امیدواریم چنین باشد چون افرادی را در مظان اتهام قرار میدهد و زندگیهای دیگری را تهدید میکند) دو احتمال بیشتر باقی نمیماند: اولی خودکشی و مصرف بیش از حد دارو و نه الزاما به قصد خودکشی و دیگری سکته به خاطر فشاری که از تحمل او خارج بوده و بعید است بتوان احتمال دیگری را تصور کرد هر چند برخی بیماریهای همراه تولد نیز ناگهان انسان را به کام مرگ میکشانند.
با این حال هر که میکوشد گناه را به گردن کسی یا کسانی بیندازد:
دایی محترم و داغدار که اتفاقا روانپزشک هم هست از «به ظاهر اَبَررسانههای داخلی و خارجی که قتلگاهِ آدمیانیاند که تا مرز نبودِ حضور فیزیکی افراد هم رفتارِ جانکاه دارند» نوشته و آنها را مقصر دانسته اگرچه مشخص نکرده دقیقا صدا و سیما را میگوید که آزادۀ جوان با آن به شهرت رسید یا رسانههای خارجی را یا فضای مجازی و شبکههای اجتماعی را که خودِ درگذشته در آنها فعال بوده و رفتار پس از مرگ را منظور دارد یا قبل از آن را. توضیحی در این باره نداده و تنها گفته «بماند».
یکی منتشر کنندۀ تصویر او در پارکی در سوییس در چند سال قبل را مقصر دانسته حال آن که خود مرحوم* توضیح داد پارک عمومی نبوده و فضای سبز خصوصی بوده و در حضور محارم حجاب نداشته و آن نوشیدنی هم آنچه تصور شده نبوده و اگر حمل بر صحت بگذاریم آن ماجرا باید تمام شده باشد و چرا همچنان باید نگران بوده باشد و اگر راست نگفته باشد طبعا با تبلیغ چادر به عنوان حجاب برتر در تلویزیون سازگار نبوده است.
دکتر مصطفی مهرآیین البته متهم کردن به دورویی و ریا را به فرض صحت ماجرا هم نادرست دانسته و نوشته «موقعیت ما اساسا ترکیب جهانهای موازی است و همۀ ما در هر لحظه از زندگیمان این موقعیت چند لایه فرهنگی و شخصیتی را تجربه میکنیم.»
برخی انتقاد از او در آن مقطع را واکنش به دخالت در حریم خصوصی میدانند و معتقدند وقتی داخل خودرو حریم خصوصی نیست پارکی در سوییس هم حریم خصوصی نیست و چون دست منتشرکنندگان به پلیس و گشت ارشاد نمیرسد از مجری صدا وسیمای جمهوری اسلامی به جای پلیس جمهوری اسلامی انتقام گرفتند با این توجیه که «انتقاد باید متوجه کسانی باشد که جامعه را چند پاره کردهاند به گونهای که آنچه نزد گروهی هنجار و ارزش است برای دستهای دیگر عین زندگی مدرن».
اگر خودکشی باشد هم این سؤال قابل طرح است که چگونه ممکن است بانویی با باورهای دینی به عملی دست بزند که در شرع، مطلقا پذیرفته نیست؟
میتوان موضوع را به افسردگی پس از کنار گذاشتن مجریان از صدا و سیما نسبت داد که هر که را به رفتاری متفاوت وامیدارد. گویندۀ اخبار به طنزپردازی در شبکههای اجتماعی روی میآورد و شومن مسابقات پروژۀ براندازی راه میاندازد و نمونههای متعدد دیگر که نشان میدهد ناگهان از عرش به فرش کوفتن برای چهرههای مشهور و بعضا محبوب پذیرفتنی نیست.
در این میانه که بازار اتهام، سنگین است بعید نیست فرزاد حسنی را هم مقصر بدانند که چرا ابتدا نرد عشق باخت و به سرعت جدا شد اما مگر دیگران همه از بام تا شام همواره در صلح و صفا بودهاند و مگر همه ازدواج اول را ادامه دادهاند؟
اگر قتل نباشد یا خودکشی است یا ایست قلبی و مرگی به خاطر تحمل نکردن فشارها و قانع نبودن به خانه و احساس سوختن آرزوها و شاید برآورده نشدن رؤیاها.
البته نمیتوان به سرعت قضاوت کرد و باید صبور بود تا علت مرگ به صورت رسمی اعلام شود و تازه اعلام هم شود، مگر زمان به عقب بازمیگردد و همسر و فرزند و خانواده پدری و مادری را از این سوگ میرهاند؟
واقعیت اصلی مرگ اما اگر قتل نبوده باشد و حتی اگر خود را کشته و از میان برده باشد این است که هر یک از ما ظرفیتی داریم ولی بیش از حد از خود کار میکشیم یا انتظار داریم یا در مسیری و مداری قرار دادهاند که چشم باز میکنیم و می بینیم دور خودمان گشتهایم.
قرار نیست دنیا را تغییر بدهیم. قرار نیست همۀ ما بهترین باشیم. این مسابقه و مقایسه و این سرک کشیدنها جامعه ایرانی را از لذت «اکنون» محروم کرده و همه احساس ناکامی میکنند.
اگر خودکشی کرده باشد باید دید از چه رنج میبرده است؟ جز این است که احساس میکنیم حق ما ضایع شده و حق خودمان را بیش از آنچه داریم میدانیم؟
نه در مدرسه، نه در تلویزیونی که خانم آزاده مجری آن بود، نه در خانواده و نه هیچ جای دیگر یاد نمیگیریم باید بکوشیم «با فهم لایههای متفاوت وجود انسانی در درون خود از خودمان انسان عاشقی بسازیم تا افسرده نباشیم ...تا نارضایتی حاصل از آن به خودکشی بینجامد».
[این تعبیر اخیر را در نوشته پیشین (مهرآیین) دیدم و آن قدر درست دانستم که نقل کردم].
مهم ترین دلیل و اگر نه دلیل که زمینه و بستر مرگ آزاده نامداری میتواند این باشد که تحمل او تمام شده بود. پس باید آستانۀ تحمل خودمان را بشناسیم. بیش از حد بار نگذاریم بر خودمان. نه بر جسممان. که بر ذهنمان و حتی با رؤیاهامان. خود را ملعبه پند واندرز و توقعات و انتظارات دیگران نکنیم. زندگی همین است و بدانیم چقدر فشار را تاب میآوریم. این فشار را گاه نگاههای دیگران تحمیل میکند. گاه سؤالات و کنجکاوی آنها و گاه انتظاراتی که مشخص نیست چرا متوجه ماست و این گونه است که کار به جایی میرسد که شخص میگوید دیگر نمیتوانم ادامه بدهم.
گاهی خود شخص میخواهد ادامه بدهد ولی جسم و بدن همراهی نمیکند و در هر صورت ادامه نمییابد.
بار زندگی را باید سبک کرد. خیلی پیچیده کردهایم. مقالهای میخواندم که چرا تا وقتی همسر یا فرزندتان میگوید حوصلهام سر رفته دست پاچه میشوید و احساس گناه میکنید که چرا نمیتوانید اوقات فراغت او در روز جمعه را پر کنید؟ در حالی که میتوانید بگویید بخشی از زندگی همین حوصله سر رفتن و ملال است!
مدام که نباید این سو و آن سو حرکت کرد یا در خیابان چرخ زد. گاه باید نشست و اندیشید و تماشا کرد.
این هیاهو برای هیچ و این همه صدا ما را از معنی زندگی دور کرده است.
نه همسر اول مقصر بود که نتوانست به زندگی مشترک با آزاده نامداری ادامه دهد هر چند رفتار ناشایست(به تناسب و نه مقصر مرگ دیگری دانستن) شایسته سرزنش است، نه خود آزاده نامداری که نمیدانست در پارکی در سوییس هم زیر نظر است، نه رسانهای که احساس میکرد نماد تبلیغ چادر مشکی و چادر قهوهای خلاف توافق و مأموریت عمل کرده و نه خود او که پر جنب و جوش بود و می خواست دیده شود و به شهرت برسد و دوست نداشت فراموش شود.
مقصر، این همه بارگذاشتن اضافی بر دوش خودمان و دیگران است. هر یک از ما ظرفیتی داریم و حدمان را میدانیم یا باید بدانیم. چه در عمل سیاسی و چه در رفتار اجتماعی. بیش از آن نباید لاف بزنیم.
در سطح ملی و کشوری نیز همین است. کی گفته ما مأموریت داریم جهان را از سلطۀ جهانخواران نجات دهیم؟ امالمسایل ما به خاطر بی توجهی به هشدار حافظ است: نگر تا حلقۀ اقبال ناممکن نجنبانی.
مهدی هاشمینسب که از پرسپولیس به استقلال آمده بود و سنگینترین پرخاشها را تحمل میکرد به بازیکن دیگری که می خواست چنین کند گفته بود تو زیر بار این فشار له میشوی، نیا.
قناعت این نیست که فقیر باشیم و دم نزنیم و بسازیم. قناعت این است که اندازۀ خود را بشناسیم. منی که میدانم در درگیری فیزیکی برنده نیستم چرا در خیابان گلاویز شوم و بدتر این که بدانم دیگری نیز چنین است و او را تحریک کنم؟
این چه باری بود که صدا وسیما بر دوش یک مجری جوان گذاشت تا تصور کند مأموریتی به او نهاده شده است؟
کار عمو پورنگ شادکردن بچههاست همین. پس، کار خوبی کرد زیر بار تبلیغ ایدیولوژیک نرفت. این جور تبلیغ، کار دیگرانی است که درس آن را خواندهاند و لباس ویژهاش را میپوشند. نه عمو پورنگ.
نصرالله رادش را در برنامۀ "محاکات" دیدید؟ سالها پیش زیر فشار داشته له میشده و روزی خود را آزاد میکند و حالا با صدای بلند میگوید: من یک دلقکم و کار من خنداندن است، همین!
آزادۀ نامداری، آرزو داشت نامدار شود و شد اما به چه قیمتی؟ به بهای جان شیرین.
مقصر اما آنهایی هستند که باری بیش از طاقت بر دوش او گذاشتند. مقصر جامعهای است که مجری تلویزیون را زیاده از حد جدی میگیرد. طفلک حیاتی را ببینید برای گذران زندگی در فضای مجازی چه میکند و از سیمای جدی گویندۀ اخبار تا چه اندازه فاصله گرفته است. مولانا در مثنوی میگوید:
آرزو میخواه لیک اندازه خواه
برنتابد کوه را یک برگ کاه
آفتابی کز وی این عالم فروخت
اندکی گر پیش آید جمله سوخت
من نمی دانم آزاده خانم داستان تراژیک ما به مرگ طبیعی از دنیا رفته یا خودکشی کرده. حتی اگر احتمال منتفی شده قتل دوباره زنده شود یا اگر فشاری قلب او را از تپش بازداشته یا مصرف بی رویه دارو به حیات او پایان داده باشد باز هم میتوان گفت او «سوخته» است.
از آرزوهای دور و دراز و خود را بسی بالاتر و جدیتر دانستن گاه باید فاصله گرفت چون مثل نزدیک شدن به آفتاب، می سوزاند.
* اگر به جای " مرحومه" از لقظ "مرحوم" استفاده شده از این روست که زبان فارسی مذکر و مؤنث ندارد و دلیلی ندارد که برای زن درگذشته یا شاعر زن مانند زبان عربی بگوییم مرحومه و شاعره.
--------------------------------------------------
بیشتر بخوانید:
* آزاده نامداری درگذشت / کشف جنازه در آپارتمان / احتمال خودکشی
* مرگی برای به حاشیه بردن یک توافق 25 ساله!
* درخواست خانواده آزاده نامداری از مردم برای حاضر نشدن در مراسم خاکسپاری
* موضوع خودکشی آزاده نامداری مطرح است/ کشف دست نوشته خداحافظی از دخترش
خواستم بگم الان اظهارات جناب بازپرس قتل رو شنیدم... مشکلات خانوادگی بوده و متاسفانه ازدواج دومش هم چندان خوشایند نبوده...
انسان نباید بیش از حد به خودش فشار بیاره و انتظارات خودش و دیگران رو بالا ببره.
هدف غایی تمام فعالیتها رسیدن به آرامش هست که اگر چنین نشه یعنی ره به خطا میره.
اما لطفا به مسئله مهمتر این مملکت هم بپرداز و نگذار که تین باور تقویت شود که:
برای به محاق بردن موضوع اصلی بود...
مقاله تون واقعاً موثر و تکان دهنده است. به خصوص شعر مولوی حالم رو دگرگون کرد. باید فکری به حال سیستم آموزشی مون بکنیم. همه از اون منشأ می گیره.
نمادسازی , قدیس سازی , افراد توسط رسانه ها مخصوصا صدا سیما , باعث بلعیده شدن همه اون افراد میشه .
وقتی بفهمیم ازاده نامداری فقط یه مجری بود با تمام نقاط قوت و ضعفاش قبولش کنیم. بعد از اون با چادر و بی چادر و تو ایران و توو سویس برامون فرقی نداره چون اون فقط مجری گری کرده و تووو تله صدا سیما برای الگوسازی و سو استفاده نیفتاده
در متون دینی هم انسان از طول الامل یا همون آرزوی دور و دراز (البته فرقش با هدفگذاری بلندمدت و برنامه ریزی در دل بستن یا نبستن است) بر حذر داشته شده
فقط یه عقلی خدا بده که بتونیم وابسته نشیم
تا پوشش برای خبرهای مهم باشه؟
...
اما مدل های ریا کاری داریم که کلا نون به نرخ روز میخورن و خطرناک ترین نوع دورویی رو دارن که برای اطرافیان خودشون هم خطرناک هستند چون به هیچ چیز اعتقاد ندارند و همه چیز رو به خاطر خودشون زیر پا میگذارند، این بیماری وحشتناک در تمام لایه ها وجود داره .
اگر بگویید سکته کرده خیلی بهتر است.
...
محتوای موضوع الزاما برای افراد معروف و مشهور نیست بلکه در زندگی همه، مصداق دارد و صدق میکند.
همه ما باید دقت داشته باشیم تا بیش از ظرفیت روحی، روانی، جسمی و ... خود، به خودمان بار نزنیم.
مثل تمامی افراد دیگری که با کوچکترین خطا همه با هم به اونها حمله میکنیم و انگار میخواهیم ضرر تمامی کمبودها را از آنها بگیریم.
در مرگ آزاده همه مقصریم. جامعه ای که ظرفیت رفتار بقیه را ندارد و ظرفیت پذیرفتن این که انسان اشتباه میکند و وقتی اشتباه کرد باید با او همدلی کنیم نه اینکه حمله کنیم
و اگر حمله کردیم به اندازه اشتباهش نه اینکه بخواهیم تا مرحله نیستی و نابودی به فرد فشار بیاریم
ما هر روز افراد زیادی را میکشیم اما امروز فقط صدای آزاده شنیده شد
عالی
خجالت آوره
شما به اسرار انسانها و درون آنها هم راه دارید که اینقدر راحت نتیجه گیری و محاکمه می کنید؟؟؟؟
نکته ای که به نظرم در نوشته های آقای خدیر پر رنگ و شاید وجه تمایز نوشته های ایشونه، انعکاس دامنه دانش و دید گسترده ایشون به علت مطالعه خیلی زیاده.
یعنی اینکه از ساده ترین و پیش پا افتاده ترین مسائل (که بصورت تب و ترند کوتاه مدت فضای مجازی اند مثل همین مورد فوت خانم نامداری) تا مسائل سیاسی، فرهنگی و بویژه تاریخی، دامنه اطلاعات و دانسته های ایشون خیلی گستردست (احتمالا به علت مطالعه خیلی زیاد) و همیشه سعی می کنند بجای بسط دادن صرف ایده و تفکرات شخصی، شواهد، قرائن و مستنداتی از سایرین (یا کسانی نزدیک به طرز تفکر شخص خودشان) ذکر کنند.
بویژه نقب زدن های گاه و بیگاه ایشان به اتفاقات تاریخ معاصر ایران (با ذکر سند و کتاب مربوطه) برای من یکی لذت بخشه.
این باعث شده تقریبا هر نوشته ای که اسم ایشون در ابتدا باشه رو سعی می کنم بخونم (حالا راجع به هر موضوعی باشه) چون حدس می زنم شاید از لابلای اون نوشته حداقل یه نکته ای یاد بگیرم.
به نظرم تکنولوژی، ماها رو به سمتی داره می بره که خیلی از ما اقیانوسی از دانش داریم به عمق یک بند انگشت . . . و فقط کتاب خوندنه که می تونه عمق این دانش رو زیاد کنه.
متاسفم که برخی بدون توجه به عواقب کارشون تو زندگی دیگران وارد میشند فیلم میگیرند متهم می کنند و قضاوت و حتی نظر میدن.
کاش این اتفاق نمی افتاد و ایشون با صبر و فاصله از رسانه ها به زندگی ادامه می دادند.
مثل این که گاندو خوب دماغتون رو سوزونده.
درسی است برای کل زندگی
آیا واقعا خبر مهم این روزها مرگ این بانو بوده که درباره ش قلم فرسایی کردید؟!
اگر اجازه ندارید در این بستر رسانه ای درباره اخبار مهم مملکت بنویسید حداقل در سایر پلتفرم های رسانه ای آزاد به موضوعات مهم بپردازید
نقاب به چهره زدن بزرگتریم اشتباه است .
حتی بنده هم که این چند خط را می نویسم دچار همین فشار روانی و گرفتاری هستم . نقاب را برداشتن بسیار سخت و ظاقت فرسا هست اما بهترین تصمیم است و سرانجام رهایی و آزاد شدن را به همراه می آورد .
جناب خدیر از کتاب های دکتر باستانی پاریزی کدام ها را خوانده اید؟ و کدام ها بیشتر برای شما جذابیت داشته است؟
شاید جای مناسبی نباشد اما غیر از اینجا جایی مناسب تر نیافتم. خیلی دوست داشتم این را بدانم.
بزرگوار مقدمه تون کاملا درسته. قرار نیست ما از همه بهتر باشیم
اما باید هر جا که هستیم با بیشترین تلاش محیطمون رو بهتر کنیم
یعنی نصرالله رادش با هنر کم نظیرش اطرافیانش رو رشد میده
مجری یه جور و بقیه...
اونوقت تکلیف ما با دنیا و مسایل سیاسی هم روشن میشه
میشه لطفا مختصر بنویسید؟
اینکه چند سال دارید چهها کردید و و و
این توانایی شما در نوشتن رو خیلی دوست دارم
میتونست به صدا و سیما نره
میتونست اونجورر که هست زندگی کنه نه باب میل صدا و سیما
همه ما در زندگی به اندازه کافی فرصت انتخاب های درست داریم هرکس غیر از این فکر میکنه داره به خودش دروغ میگه
"بار زندگی را باید سبک کرد. خیلی پیچیده کردهایم. مقالهای میخواندم که چرا تا وقتی همسر یا فرزندتان میگوید حوصلهام سر رفته دست پاچه میشوید و احساس گناه میکنید که چرا نمیتوانید اوقات فراغت او در روز جمعه را پر کنید؟ در حالی که میتوانید بگویید بخشی از زندگی همین حوصله سر رفتن و ملال است"
متشکرم
دست مریزاد....
تشکر از شما
مقصر آن نیست
تا وقتی بدون اطلاعات کافی تو هر اتفاقی همش دنبال "مقصر" میگردید اوضاع همینه.
https://khabar-fouri.com/social/148932/
روح خانم نامداری شاد، اما چرا خانم نامداری از این همه توان و استعدادش در فضای مجازی یا جای دیگر استفاده نکرد..آیا حتما باید جلوی دوربین صدا و سیما بود
ای کاش میشد درک کرد که چرا برخی ها انقدر معتاد حضور در تلویزیونی هستند که محبوبیتی ندارد، نمیگم معروفیت.
متاسفانه همین الان افرادی هستند که نه بخاطر خرج زندگی (چه بسا برای ده ها سال پس انداز دارند) بلکه برای چندصباحی بیشتر جلوی دوربین بودن هر حرفی بزنند و دو رویی و ریاکاری را تکمیل کنند. حتی به قیمت زنجش اغلب مردم...
خطاب به اونها، لطفا بس کنید
وگرنه بازیگران خانم زیادی هستند که در سایر کشورها کشف حجاب کردند و در کشور خودمون هم دارن کار میکنن هیچکس روشون حساس نیست
امیدوارم دیگه شاهد این اتفاقات ناراحت کننده نباشیم...
نمی دونم چرا شما که همه این بارها رو سالها رو دوش می کشید و تحمل می کنید هنوز زنده اید ...
جل الخالق
گفتی و گُل گفتی
من اکثر مطالب شما را میخوانم و هم خودتو و هم مطالبتو دوست دارم
چه خبره باز مردم و دنیای مجازی دارن قهرمانسازی میکنن . روزی بسیار جوانها در این سرزمین به آغوش خاک میرن حالا هر کدام به دلیلی
سلبریتیها دور برداشتن و داد و ناله که مردم این بنده خدا رو کشتن ولی داستان خانم نامداری با یه توضیح درست یا عذر خواهی راحت حل میشد مردم اول تناقض دیدن بعد دروغ این ناراحتشون کرد .. گذشت و خدا همه ما رو قرین رحمت خودش کنه
در مورد شایعات هم به نظرم وظیفه خانواده ش هست که زودتر یه توضیحی به مردم بدن. مردم هنوز ذاتشون درسته چون همه از مرگ این خانم سخت غصه دارشدن اینقدر از این مردم توقع بیجا نداشته باشیم که حالا هم بیان خودشونو مقصر مرگ این عزیز بدانند.
نکته آخر کاش فرصتها و امتیازاتی که خانم نامداری برخوردار بود را بقیه هم داشتند
خدا رحمتش کنه
همگی فکر میکنیم که آرمانگرایی چیز خوبی است در حالیکه مخرب زندگی است به نظرم پیام این مقاله این بود آرمانگرایی را بگذار کنار و برو داشته های کوچک زندگییت لذت ببر
که برای بعضی شخصیتهای خودشیفته تا حد جانشان پیش می روند ، ولی این افراد برای رسیدن به اهدافشان معمولا هیچ کسی و هیچ احساسی و هیچ اخلاقی را رعایت نمی کنند فقط هدف خودشان مهم است . بهتر بود که از یک روانشناس در مورد اینگونه شخصیتهای سوال می کردید،
روحش شاد
نه با نیش و کنایه به این و اون
شاید همین شما باعث مرگش هستید
بوش با تعجب می پرسه: آنجلینا جولی!؟ چرا؟
چنی جواب میده: می بینی؟ کسی نگران یک میلیون عراقی نیست!
(بزن تو سرت که خوب می زنی)
خسته نشدید انقدر اینو پوشش دادید
زندگی هم خرج دارد.
شغل خبرنگاری برای عموم افراد کار کثیفی هست واقعا چون در گزارش ها و نوشته هاشون نمیتونن علایق شخصی شونو دخالت ندن اینو با دقت کاملا میشد فهمید.
یه نویسنده که در یک سایت تحلیلی یک تحلیل مینویسه، تحلیل میتونه درست یا غلط باشه چون تحلیله نه خبر ، بهتره افرادو خیلی تو رسانه تحلیل نکنیم چون اون تحلیل در شخصیت مخاطب اقر گذاره
مسایل دیگری نیست که رسیدگی بشه؟
فقر
تورم
بیکاری
این وضعیت در حال حاضر دست به گریبان بسیاری از جوانان وحتی میانسالان کشور می باشد شما وقتی در فیلم اقای مهران مدیری یه زندگی پر زرق وبرق را می بینید هرچه هم بگویید نتیجه کار را ببین ولی باز هم یه جوان بیکار می کوید این برای سرگرمی من هست وگرنه خودشون دارن کیف دنیا رو می کنن .
اینطور نیست؟!!اقای خدیر تعداد زیادی از جوانان دارن جانشان را از دست میدهند منتهی نامدار نیستند
بهتر از به جای بیماری مادرزادی از جمله بیماری همراه تولد استفاده شود.
مادرا که مقصر نیستن مادرا یه دنیا احساسن
ممنون
خدا به همه انسان ها عاقبت بخیری عنایت بفرماید.آمین
چرا وقتی می پرسیم چه خبر؟ طرف پاسخ میدهد: سلامتی؟ چون خبرترین خبر دربارۀ سلامت افراد است یا وقتی کسی می گوید « خبرش بیاد» یعنی خدای ناکرده خبر مرگ او بیاید. آن را که خبر شد خبری بازنیامد. خبر شدن در اینجا به معنی مرگ است.
خانم نامداری هم مشهور بوده چه در دوران تلویزیون و چه شبکه های اجتماعی و هم جوان و هم زن بوده و مادر و هم چه در ازدواج اول همسر یک چهرل مشهور بوده و چه در ازدواج دوم عروس یک خانواده مشهور سیاسی شده.
پدر شوهر او آقای رحیم عبادی رییس سازمان ملی جوانان در دورۀ آقای خاتمی بود و مادر شوهرشان که البته قبل از ازدواج با آقا سجاد فوت کرد از فعالان حقوق زنان. بنا بر این جاذبه های متعدد خبری را داشته است.
خصوصا این که احتمال خودکشی مطرح است. هنوز بعد از 70 سال دربارۀ خودکشی صادق هدایت بحث می شود و نوع مرگ او از آثار او بحث انگیزتر است.
از این رو توجه به این اتفاق و تحلیل آن کاری کاملا حرفهای است منتها نباید از دایره اخلاق خارج شد و مواردی را نباید مطرح کرد که خانواده را بیازارد اما این گونه هم نیست که هیچ نگوییم و هیچ ننویسیم و منتظر باشیم ببینیم دایی مرحوم یا مرحومه چه نظری ارایه می کنند.
می خواستم این مطلب را اضافه کنم که خاصیت ذره بین متمرکز کردن نور است و خاصیت نور هم انرژی پس با ذره بین انداختن بر روی زندگی دیگران به مقدار زیاد باعث سوزاندن زندگی می شود اگر که ظرفیت و تحمل تمرکز نباشد
خیلی از انسان ها بیشتر از ظرفیتشون انرژی مثبت یا منفی دریافت می کنند و این باعث سوزاندن زندگی شان می شود
بهرحال خدا رحمت کند
در آرامش ابدی باشی.خداوند روحت را شاد نماید به خاطر گندم ت
البته نمی دانم چه بگویم در مقابل این قلم... .احسنت ..
علاوه بر "من قال" و "ما قال"، "قلم قال" هم داریم!
خداوند بیامرزدش.
ازاین قلم... .احسنت.
این پاراگراف عالی است. احسنت
با خواندن مطلب گریه کردم واقعیت زندگی من هم هست. فشار زیاد به خودم برای رضایت دیگران.
اما اگر موضوع خودکشی مرحوم نامداری اثبات شود ربط چندان زیادی به گذشته زنده گی این مرحوم تدارد.
اصولا این نوع خاتمه دادن به زنده گی از سوی کسانی که دارای همسر و فرزند و خانواده هستند و یک زنده گی مادی نسبتا خوبی دارند حاکی از وجود یک دپرسیون شدید است که حتی درمان آن گاهی ممکن نیست .
مورد های زیادی از این نوع خودکشی ها را میتوان گفت که در این طبقه بندی جای دارند و هیچ ارتباطی به نوع وسبک زنده گی آنها ندارد.