محمد الموتی از فعالان محیط زیست منطقه الموت قزوین در یادداشتی که درخصوص منطقه اوان نگاشته و آن را در اختیار ایسنا قرار داده؛ مینویسد: به نظر میرسد که مدیریت کلان استان قزوین نمیخواهد درک کند که هر پروژه و برنامه و طرح توسعهای در حریم دریاچه اوان، مادامیکه منافع مردم جوامع محلی و اهالی و ساکنان روستاهای اطراف دریاچه را تضمین نکند محکوم به شکست است.
متأسفانه درخصوص سرمایهگذاری در منطقه اوان الموت، مدیریت دریاچه در اختیار مجموعهای قرار گرفته که مرادش از حضور در منطقه، نه تنها دریاچه و ساماندهی حریم نیست، بلکه تملک اراضی دهها و شاید صدها هکتاریِ سگدشت و دامنهٔ نسامتله، به ثمن بخس و ایجاد و احداث شهرک و پیشفروش ویلا و آپارتمان و... هدف اصلی سرمایهگذار است.
البته در این مورد اساساً تقصیر، متوجه سرمایهگذار نیست چرا که هر سرمایهگذار غیربومی دیگری هم، به حکم دو دو تا چهارتای مطلق، قدم در راه سرمایهگذاری میگذارد و اگر این حساب و کتاب درست درنیاید، هرگز راضی به سرمایهگذاری نخواهد شد.
این امر، طبیعت هر نوع سرمایهگذاری محسوب شده و به خودی خود مذموم نیست و اشکال از نوع نگاه و رویکرد مدیریت کلان استان در حوزه گردشگری و بومگردشگری و به عبارتی، گردشگری اجتماعمحور است.
گردشگری اجتماعمحور، تنها گزینه مدیریت مناطق گردشگری استان قزوین است. حتی در بخش شهری هم، این الگو موفقتر خواهد بود، چه برسد به عمده مناطق گردشگری استان که به دلیل موقعیت روستایی، لاجرم ذیل الگوی مدیریت اکوتوریسم قرار میگیرند.
بنابراین، نخستین سؤال واضح این است که برنامه سرمایهگذار، برای تحقق اجرای این الگو چیست؟ آیا چنانچه اگر چنین برنامهای طراحی و تدوین شده باشد و درست و دقیق، با همه ابعاد و زوایا و ملزوماتش، بررسی و نگارش شده باشد، اساساً توجیه اقتصادی برای سرمایهگذار غیربومی خواهد داشت؟
بنده کوچکترین، با سواد اندک خود عرض میکنم که به طور حتم میتوان گفت چنین موضوعی امکان اجرایی ندارد و توجیهپذیر نیست، مگر اینکه برای جبران این ضرر، وعده یا وعدههای دیگری به سرمایهگذار داده شده باشد. مثل تخصیص اراضی چند ده هکتاری به سرمایهگذار، واگذاری سایر مناطق گردشگری استان به سرمایهگذار، ارائه تسهیلات کلان ارزانقیمت به سرمایهگذار و مواردی از این دست.
با این فرض، سؤال دوم این است که چرا شفافیت در این زمینه وجود ندارد؟ چنانچه چنین واگذاریهایی انجام شده و یا قرار است انجام شود، در منطقه الهموت که ما با فقر شدید اراضی مرغوب و دارای حقآبه مواجهیم، چگونه قرار است اتفاق بیفتد؟ کدام اراضی قرار است واگذار شود که مشمول تعارض منافع با جامعه محلی نباشد؟ مگر از این نمونه اراضی داریم؟ و یا اگر قرار است به ازای مدیریت و سرمایهگذاری دریاچه اوان، مثلاً تلهسییژ کامان و زرشک یا آبگرم یلهگنبد یا هر نقطه دیگه، به عنوان «اشانتیون» داده شود چرا اعلام نمیشود؟
سؤال سوم این است که طرح ارائهشده از سوی سرمایهگذار، آیا پیوست محیط زیستی و از آن مهمتر، پیوست مطالعات اثرات اجتماعی دارد؟ با توجه به اظهارات جامعه محلی میتوان با اطمینان گفت خیر، ارزیابی و توصیه و چارچوب اجتماعی ندارد و یا به فرض ارائه چنین مطالعاتی، به جرأت میتوان گفت، چند صفحه کپی از گزارشهای مشابه است که هیچ قرابتی با جامعه محلی حریم دریاچه اوان ندارد. این بزرگترین مشکل این واگذاری و این سرمایهگذاری است.
هر چند باز هم عرض میکنم تملک دهها هکتار از مرغوبترین اراضی مردم منطقه که در حال حاضر، جزء اراضی ملی محسوب میشود، به همه این مصائب میارزد!
درست است که برخی افراد، مردم الهموت رو در این زمینهها مهجور و ناآگاه و بیسواد میدانند و فکر میکنند در این منطقه، کسی سرش توی حساب و کتاب نیست، اما بهتر است بدانند که کسی باور نمیکند که جناب سرمایهگذار، این مسائل را نمیشناسد و کسی قبول نمیکند که وی بی حساب و کتاب پا به این عرصه گذاشته باشد.
البته در مورد اصرار سرمایهگذار به ماندن در منطقه، از سر دلسوزی و اعتقاد به ارتقاء گردشگری الهموت و استان و کشور، حرف و حدیثهایی وجود دارد و گفتگوهایی صورت میگیرد که نیازمند واکاوی پیش از اجراست. بهتر است بدانند که جامعه محلی، به روشنی و دقت، سرمایهگذار را رصد و تحلیل میکنند و اتفاقاً از اهدافشان اطلاع دارند.
چهارمین سؤال مهم است که چارچوب تعاملی سرمایهگذار با جامعه محلی حریم دریاچه که در حلقه نهایی، ۹ روستا را در بر میگیرد، چه طور طراحی شده؟ نظام تخصیص منابع، تقسیم وظایف، سهمبندی مشارکت، کسب منافع مالی، مشارکت نهادهای اجتماعمحور محلی در مسیر اجرای برنامه و امثال اینها به چه شکل تنظیم شده است؟ برای مدیریت مشارکتی منطقه چه فکری شده؟ جایگاه شوراها، دهیاران، شرکتهای بومی، افراد دارای مهارت خاص در این طرح کجاست؟
تغییر پارادایم «حفاظت مشارکتی» دریاچه به عنوان یک زیستبوم فوقالعاده حساس، به الگوی «مدیریت مشارکتی» چه طور اتفاق میافتد؟
شکی نیست که تغییرات نامطلوب و ویرانگر در سه دهه گذشته در منطقه الهموت و به طور ویژه، در بومسازگانهای بسیار حساس منطقه، مانند دریاچه اوان، لزوم پیادهسازی الگوی «مدیریت مشارکتی» یا «مدیریت اجتماعمحور» را به تنها راه نجات دریاچه و یا حداقل، کاستن از تبعات تلخ توسعه، تبدیل کرده است.
آنقدر مساله مدیریت دریاچه اوان، جدی و حیاتی و مهم است که به جرأت میتوان گفت، یکی از پنج موضوع اولویتدار مدیریت کلان در استان قزوین به حساب میآید. مسالهای با این مقدار از اهمیت و حساسیت، چرا باید به سمتی حرکت کند که راه حل اجرایی آن، مبتنی بر لابیگری و واسطهگری و سفارش و پولپاشی و جوش زدن معامله و دستور مقامات عالی رتبه استان باشد؟ در حالیکه مشخص نیست طرح اجرایی پروژه ساماندهی حریم دریاچه و ایجاد منطقه گردشگری!
بر مبنای کدام مطالعه محیط زیستی و اجتماعی تهیه شده؟ مسئولان بر مبنای کدام کار کارشناسی، دستور نهایت همکاری و مانعزدایی را صادر کردهاند؟ آیا معنای پشتیبانی و مانعزدایی، این است که بدون توجه به آثار غیرقابل جبران محیط زیستی و اجتماعی یک پروژه، دستور اجرای آن صادر شود؟
اگر مطالعات شرکت آران که مربوط به حدود ۱۵ سال قبل است، ملاک عمل هست، چرا در حریم ۱۵۰ متری و ۲۵۰ متری، مداخله صورت میگیرد؟ هر چند آن طرح هم باید بهروز شود و اگر مطالعات جدید انجام شده، لطفاً طبق وظیفه قانونی، محتوای ۀن را در اختیار سایر ذینفان و دستاندرکاران قرار بدهند تا اگر حرف منتقدین، بی اساس است آشکار شود.
حال آنکه شوربختانه باید با این واقعیت تلخ کنار آمد که در این پروسه چندلایه، آن بخشی که کمترین اهمیت را داشته، خود دریاچه است و چون تمرکز سرمایهگذار بر بخشهای دیگر در منطقه و در استان است، باید منتظر نابودی دریاچه اوان، با سرعتی باورنکردنی باشیم.
سوالی دیگر نیز وجود دارد و آن اینکه مهمترین وجه یک تفاهم پایدار که تضمینکننده حفظ محیط زیست در کنار ارتقاء اقتصادی طرفین و توجه تام و تمام به چارچوبهای اجتماعی و فرهنگی منطقه و دغدغه حفظ و ترویج آنهاست، از چه مسیری قرار است تحقق پیدا کند؟
تردیدی نیست که برای شروع طوفانی چنین طرحی و در بوق و کرنا کردن چنین سرمایهگذاری جالبی، همه چیز در ظاهر، مهیاست. سرمایهگذار آماده، بهترین اراضی حریم و اطراف دریاچه، آماده و در اختیار، پشتیبانیهای اداری و فنی نهادهای دولتی متولی، با دستور ویژه بالاترین مقام اجرایی استان، به خط شده و حاضر به یراق و در مجموع، ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کار شدهاند که نان ویژهای در غفلت خیلیها، به جیب سرمایهگذار سرازیر شود.
حالا سؤال مهمتری پرسیده میشود، چرا شما که برای رونق کسب و کار و رفع موانع تولید و خدمات، به راحتی زمین در اختیار سرمایهگذار غیربومی قرار میدهید، همین اراضی را که ملک آبا و اجدادی «اوانیها» و «وربنیها» ست، در اختیار خود جامعه محلی نمیگذارید؟
چطور یک فرد با عنوان سرمایهگذار میتواند به راحتی هر مقدار از اراضی منطقه را تحت اختیار و مالکیت داشته باشد ولی یکی از مردم منطقه اوان اگر ۴ تا درختی که کاشته، یک متر وارد حریم اراضی ملی شود، دمار از روزگارش در میآورید و سریعاً پاسگاه و یگان حفاظت و دادگاه وارد عمل میشوند؟
این همان نکته اساسی توسعه ناپایدار است که مبتلابه اغلب نقاط کشور است. هیچ کسی به اندازه جامعه محلی حریم دریاچه اوان، نمیتواند حق داشته باشد. مادامیکه حق جامعه محلی داده نشود، هرگونه اقدامی در دریاچه اوان، محکوم به شکست است. شک نکنید که سرمایهگذاری در چنین وضعیتی، مساوی با ضرر مطلق بوده و بعید میدانم فرد هوشمندی مانند سرمایهگذار فعلی، این موضوع را تخمین نزده باشد.
واگذاری امور به جامعه محلی، تنها راه سامان گرفتن مسائل دریاچه است. هرچند که این موضوع زمانبر باشد. هرچند که چالشهای جدی داشته باشد، اما باید انجام شود.
کاری که اگر سال ۸۲ کلید میخورد، الان یکی از موفقترین نمونههای مدیریت جامعه محلی در عرصهٔ تالابی در کشور را شاهد بودیم اما به همین بهانه زمانبر بودن، نزدیک به دو دهه از سالهای طلایی دریاچه اوان، گذشت و نه تنها هیچ چیزی به پایداری نرسید، بلکه تخریبهای فاجعهبار نصیب دریاچه شد.
سخن کوتاه کنیم، دریاچه اوان در روز ۲۴ فروردین ۱۴۰۰، رکورد افت سطح آب در ده سال گذشته را هم زد تا کلکسیون فاجعه کامل شده باشد. دریاچهٔ خاطرات همه ما، همچنان در حال از دست دادن توان خودپالایی خود است.
دریاچه اوان، نگین درخشان استان، بیش از دو دهه، در گیر و دار عدم هماهنگی بین بخشی، عدم درک ملزومات بوم گردشگری، تخمین نادرست ظرفیت و توان پذیرایی، اشتباه مطلق در تعریف کاربری، ایجاد پریشانی در حوزه اجتماعی و فرهنگی جامعه محلی، منفعتطلبی نهادهای دولتی، عدم اعتماد بلندمدت به جامعه محلی، ضعف مطلق آموزش و توانافزایی، تضعیف اعتماد عمومی و سرمایه اجتماعی، تخریب بدون توقف محیط زیست، بیتوجهی به کار کارشناسی و دانشمحور، نادیده گرفتن توانمندیهای جوامع محلی، بیتوجهی به برنامه جامع مدیریت زیستبومی، افزایش نگرانکننده آلودگی، کاهش خطرناک تراز آب دریاچه، و چندین و چند پریشانی دیگر، تبدیل به یک گره کور مدیریتی شده که یقیناً چارهٔ آن در این مرحله، واگذاری به سرمایهگذار نیست.
مدیریت اجتماعمحور دریاچه اوان با محوریت ساکنان روستاهای حریم دریاچه و ایجاد ظرفیت برای جامعه محلی، به طوریکه حفظ دریاچه، نسبت مستقیم با منافع آنها داشته باشد، در کنار آموزش مداوم و اعتماد به جامعه محلی، میتواند وضعیت چنین عرصه منحصر به فردی را به تدریج بهبود بخشد.
ذکر این نکته هم بسیار اهمیت دارد که در کدام نقطه از جهان، یک دریاچه یا تالاب طبیعی و حساس که در پیوند با جامعه بومی و محلی اطرافش، یک اکوسیستم خاص را به وجود آورده، اینطور مورد هجوم لودر و بولدوزر قرار میگیرد و پریشانی بصری و آلودگی چندجانبه نصیبش میشود؟
آیا دردناک نیست که مدیران استان قزوین، تفاوت بین دریاچه اوان و دریاچه چیتگر تهران را نمیداند و تفاوت بین دریاچه اوان و پارک باراجین را درک نمیکنند؟
تلخ و دردناک است که لودرها به بهترین عرصههای حریم دریاچه حمله کردند و مردم اوان و وربن هم که به نشانه اعتراض، ابتدا جلوی کار را گرفته بودند، با برخورد انتظامی متوجه میشوند که همه شرایط برای ورود همهجانبه سرمایهگذار غیربومی فراهم شده است و چند وقت دیگر هم باید با دهها هکتار از اراضی آبا و اجدادی خودشان خداحافظی کنند و نظارهگر شهرکسازی باشند.
شوربختانه بدون داشتن پیوست محیط زیستی و پیوست اجتماعی و در فرآیندی غیرقانونی، سرمایهگذاری غیربومی، بهترین عرصههای حریم را در اختیار گرفته و با پشتیبانی مقامات استان قزوین، تیر خلاص را به پیشانی دریاچه شلیک کردهاند.
و دست آخر، این نکته عجیب که مصوبات شورای عالی معماری و شهرسازی، که در تاریخ ۳۰ شهریور ۹۹، ایجاد و احداث منطقه نمونه گردشگری را در کنار تالابها ممنوع اعلام کرده، مثل آب خوردن، زیر پا گذاشته میشود و مصوبه تکمیلی همین شورای عالی در تاریخ ۲۹ بهمن ۹۷ که احداث هرگونه و هر مدل شهرک گردشگری را در این مناطق ممنوع اعلام کرده، نادیده گرفته میشود.
و سخن آخر، همان سخن اول است، دریاچه اوان، یک عرصه و بومسازگان بکر و بسیار بسیار حساس و شکننده است که هر نوع برنامه و طرح اجرایی در حریم و اطرافش، به آن آسیب میزند. حتی اگر بخواهیم ظرفیت تفرجی و تفریحی در اطرافش ببینیم، یقیناً و قطعاً در چارچوب اکوتوریسم و بومگردشگری، آن هم از نوع بسیار کنترل شده و کاملاً محدود، با تعریف منطقه حفاظتی و تفرجگاهی ویژه و با رعایت ظرفیت بُرد دریاچه، شاید امکانپذیر باشد و همه اینها، فقط و فقط در قالب ایجاد معیشت محدود جایگزین، برای جامعه محلی، فابل تعریف و توجیه است و نه سرمایهگذاری میلیاردی، که دلیل آن هم واضح و روشن است، سرمایهگذاری میلیاردی، زمانی قابل توجیه خواهد بود که بیشترین بهرهبرداریها، صورت بگیرد. فشار چند برابری به دریاچه وارد آید و چون این عرصه خیلی محدود است، مجبور است به عرصههای دیگر هم سرک بکشد و این خودش یعنی دهها تعارض اقتصادی و اجتماعی دیگر...
به عبارتی، مسئولی که به دانش و کار کارشناسی پشت میکند، آمایش سرزمینی را فراموش میکند، فقط یک بعد مالی قضیه برایش هیجانانگیز است و سایر ابعاد بسیار مهم و پیچیده فنی و اجتماعی و فرهنگی و حتی اقتصاد سیاسی منطقه را نمیبیند، مجبور میشود که چنین تصمیمی بگیرد. مجبور است که دست سرمایهگذار را بگیره و چند امتیاز ویژه به او بدهد تا بتواند جذبش کند. مجبور میشود به تنهایی با چند مسئول دیگر از جنس خودش بنشیند و تصمیم بگیرد و جامعه محلی رو نادیده انگارد.
در این شرایط واضح است که جامعه محلی و اهالی روستاهای اطراف دریاچه را مزاحم میبیند. آشکار است که برای توجیه این بیمحلی خودش، مجبور میشود صفت بیسوادی به جامعه محلی بدهد. واضح است که روستائیان منطقه را کارنابلد و بدون مهارت معرفی و اعتماد به نفسشان را زایل میکند و در نهایت مادامی که صفر تا صد مدیریت دریاچه در اختیار خود مردم بومی قرار نگیرد، دریاچه روی آرامش نخواهد دید.